راوی: ابراهیم مولایی
ولادت: 1304
شغل: کشاورز ، بوجار
محل سکونت: خمینیشهر محل اسفریز
تاریخ مصاحبه: بهار 1396
پرسشگر: سیمین سعیدی
مکان مصاحبه: محل سکونت راوی
محورهای گفتگو: محله اسفریز، مشاغل، کشاورزی، بوجاری سنتی در اوایل قرن 14.
شما در همین محله اسفریز به دنیا آمدهاید؟
بله و همین جا کار و زندگی کردم.
چه کارهای میکردهاید؟
کشاورزی، بوجاری، بوتهکنی و کار توکوره و هرکاری بود.
مگر غیر از کشاورزی شغلهای دیگری هم آن زمانها در اسفریز رایج بود؟
بله خشتمالی، آهک و آجرپزی و بوته جمعکنی
چه کورههای تو محلتان بود؟
آهکپزی و آجرپزی
سنگآهک را از کجا میآوردید؟
سنگآهک را از کوه سیدمحمد و بوته را از بیابانها میآوردیم خاک هم تو محل برای تهیه آجر و خشت بود.
محصولات کشاورزیتان چه بود؟
گندم و خربوزه و انگورکه انگورمان بیش از مصرف بود و برای فروش به شهر (اصفهان) میبردیم.
چطوری و از چه راهی؟
انگورها را داخل لوچی1 میریختیم و بار الاغ میکردیم و از راه جعفرآباد و رهنان به اصفهان میبردیم و در چهار سوق و میدان کهنه میفروختیم.
پول گیرتان میآمد؟
پول کجا بود یکبار به 7 تومان پول نیاز شد تمام اسفریز را گشتم از چند نفر به سختی جور کردم، همش زحمت بود و کار.
آب کشاورزی از کجا تامین میشد؟
از قنات اسفریز که از بالای نجفآباد میآمد.گاهی آب رودخانه هم میدادند. هر وقت هم آب اضافه بود پا درخت سنجدها که بهش «کالری» میگفتیم رها میکردیم.
گفتید بیشتر گندم میکاشتید، گندمها را کجا میکاشتید؟
در صحراهای مختلف از جمله صحرای اسفریز. البته یک سال محصول میشد؛ یک سال نمیشد. یک سال سن میخورد، یک سال سرما به گندمها میزد.
ملخها و سنها از کجا میآمدند؟
از سمت کوه سیدمحمد، پشت کوه. موقع حمله سنها مردم سنگیری میکردند یعنی یکییکی آنها را میکشتند، اما جواب نمیداد.
گندم را کی درو میکردید؟
سه ماه بعد از عید که به آن 90ام میگفتیم. البته اگر سن ساران بود 80ام درو میکردیم. اگر کسی خودش میتوانست، میچید و خرمن میکرد. اگر نمیتوانست کارگر میگرفت. بعضیها زمین نداشتند تا کشاورزی کنند ناچار برای دیگران کار میکردند. خوشههای گندم و جو را میچیدند و مزد میگرفتند.
بعد از درو با گندمها چه کار میکردید؟
گندم یا جو را بافه (دستههای کوچک) میکردیم. بعد بافهها را کپه میکردیم و میشد خرمن.
چه جاهایی خرمن درست میکردید؟
هر جایی نمیشد خرمن کرد. یک جریب این جا داشتیم، یک جریب آن جا. همه بافهها هم یک جا نبود.اینها را بار خر میکردیم و در جایی روی هم جمع میکردیم.
چگونه گندمها را خرد میکردید؟
بافهها را گرد میچیدیم. بعد «چون» را به خر یا یابو میبستیم. یک نفر روی چون مینشست و یک نفر هم با «دورچون» بافهها را این طرف و آن طرف میکرد که چون بهتر خردشان کند.
«چون» چه ابزاری است؟
چون یک وسیله چوبی بود که سه تا تووه (استوانه گردان) زیرش داشت. یک نشیمنگاه هم داشت که یک نفر روی آن مینشست و حیوان را هدایت میکرد. چون را به حیوان میبستند و وقتی که روی بافهها حرکت میکرد، تووهها خوشههای گندم را خرد میکرد.
دورچون چه بود؟
یک چنگک 6 دندهای از چوب که با آن بافهها رااین طرف و آن طرف میکردیم.
بوجار چه کاره بود، وظیفهاش چه بود؟
وقتی که باد میآمد، بوجار با «اوچون»، (چنگک 20 دنده) این گندمها را به هوا میپراند. گندمها یک طرف کپه میشد و کاههایش یک طرف دیگر. بعد «کَل»هایش (گندمهایی که از پوست در نیامده اند) را میدادیم به زنها تا بکوبند و غربال کنند و گندمهایش را در بیاورند. البته هاونهای سنگی و دستههاونگ مخصوصاین کار در خانهها بود.
چند تا حیوان چون را میکشیدند؟
اگر خر داشتیم دو تا میبستیم و اگر یابو داشتیم، یکی، من آن زمان دو تا خر داشتم.
همه میتوانستند خر بخرند؟!
نه یک خر خوب آن زمان 6-5 تومان بود. خیلیها که نمیتوانستند خر بخرند میرفتند بیابان و بوته میکندند. بعد آنها را پشته میکردند و بر پشتشان حمل میکردند و میآوردند به حمامیهای سده میفروختند تا تونشان را روشن و آب گرم کنند.
وسایل کارتان را از کجا تهیه میکردید؟
از شهر. اوچون 20 دنده 5 ریال بود. تابههای چون را که آهنی بود تو سده درست میکردند و ما از آنها میخریدیم.
چه کسانی مشتری گندمهایتان بودند؟
به مصرف خودمان میرسید. چند وقت یکبار مقداری ازاین گندمها را به آسیاب میبردیم و آرد میکردیم و بعد نان میپختیم. اگر زیاد میآمد به دیگران میفروختیم یا به گاوهایمان میدادیم. کاههایش را هم به گاو و گوسفندها میدادیم. برای کاهگل هم استفاده میکردیم.
گاهی از خود ساقهها جارو درست میکردیم.این جارو دو سه سال کار میکرد و با آن خرمن و کاه را میروفتیم.
آسیابهای سده درچه مناطقی واقع بودند؟
آسیابها آبی بودند و در مسیر مادیها واقع بودند. آسیابهای در یخچال، اسفریز، میانکوه، کوشک و گاردر از جمله آنها بودند. یک سال سیل آمد دهواری ریختند و آسیاب گاردر را خراب کردند تا سیلاب رد شود و آب وارد خانهها ی مردم نشود.
شنیدهایم موقع دروی گندم درویشها به سراغتان میآمدهاند؟
بله ما هم یک بافه گندم بهشون میدادیم و آنها هم میرفتند.
موقع بوجاری شعر هم میخواندید؟!
برای یابو شعر میخواندیم! درست یادم نیست؛ فکر کنم میگفتیم: برو برو جانم، برو برو برو قربون! چشمهای یابو را هم میبستیم تا سرش گیج نرود.
سرِ زمین چه غذایی میخوردید؟
من یه تاره ماست میبردم. شوم میماساندم و صبح روز بعد صحرا میبردم.
برق داشتید؟
آنزمانها که برق نبود سوخت چراغها روغن چراع بود و بعد نفت شد.
از حوادث آن دورانهای چیزی به خاطر داری؟
بله یک سال ملخ زد و تمام برگ درختها را خورد، یک سال هم سن آمد که گندمها دانه نداند2. مردم چیزی برای خوردن نداشتند و به سختی از فریدن گندم میآوردند. چند تا سیل هم به خاطر دارم یکی از سیلها فصل خرمن بود. آنقدر آب از کوه سیدمحمد سرازیر شد که تمام صحراها را پر کرد و خرمنها و چونها و خرها را هم سیل برد، اگر مادی دهنو نبود که آب داخل آن برود آبادی را آب میبرد.
1- لوده ولوچی: نوعی سبد که از ترکههای باریک درختانی مثل آلو در اندازههای مختلف بافته میشد و برای حمل و نقل میوه و موارد دیگر استفاده میشد. انواعی از آنرا در دو پهلوی الاغ و قاطرمیبستند وکالا را برای حمل و نقل درآن قرار میدادند. نوعی از آن برای رساندن بیمار از محل به نزد حکیم استفاده میشد. در محلات مختلف سده تلفظ آن کمیمتفاوت است.
2- یکی از مشکلات کشاورزان در اوایل قرن 14 حمله سن به مزارع گندم بوده که برای مبارزه با آن با دست آنها را گرفته و گاه اداره فلاحت وقت سنها را خریداری کرده و معدوم میکرده است.این موضوع به قدری جدی بود که مقامات استان برای آن جلسات متعدد تشکیل میدادند.
اخبار متعددی از حمله سن در آن دوران در روزنامههای وقت منتشر میشد. برخی ازاین اخبار در روزنامه اخگر در سالهای 1317 تا 1322 مانند سرکشی فرماندار اصفهان و کفیل دارایی و رییس اداره کشاورزی استان از مناطق سن زده سده در 11 آذر 1319 موجود است. در یک گزارش نا بودی حدود 600 تا 700 کیلو سن در سده و نجفآباد گزارش شده است.