راوی: ابراهیم حاجیان
ولادت: 1321
نام پدر: محمدصادق
شغل: کارمند باز نشسته شهرداری
محل سکونت: خمینیشهر
تاریخ مصاحبه: 2 اردیبهشت 1398
مکان مصاحبه: دفتر خانه تاریخ و فرهنگ، خانه مجیر
محورهای گفتگو: جاذبههای طبیعی خمینیشهر، تاریخچه کوهنوردی شهر، آتشنشانی و موتوری شهرداری تا پیروزی انقلاب.
*شما در استخدام شهرداری بودید، چه سالی به استخدام شهرداری درآمدید؟
بنده از حدود سال 1344به استخدام شهرداری همایونشهر درآمدم.
*چه سمت و مسوولیتی در شهرداری داشتید؟
مسوولیت موتوری و آتشنشانی را داشتم.
*چه شهردارهای را قبل از انفلاب به خاطر دارید؟
عباسعلی صفاییان، احمدرضا روحانی و حاج حیدرآقا اشرفی
*حاج حیدرآقا اشرفی آخرین شهردار همایونشهر قبل از انقلاب و شهردار دوران مبارزات شهر بود از او چه خاطراتی دارید؟
او با اینکه شهردار دوران شاه بود اما با شاه مخالف بود، هر طور که میشد به مبارزین کمک میکرد، در اوج انقلاب که هوا سرد بود مقداری چوب خشک داشتیم گفت اینها را ببر جای بگذار تا انقلابیون از آن استفاده کنند. یک بشکه نفت هم توی محوطه شهرداری بود گفت اینرا هم ببر، به خاطر دارم حاج آقا رصا صهری از مبارزین سراغ من که مسوولیت موتوری را داشتم آمد و درخواست جیپ شهرداری را کرد. به آقای اشرفی خبر دادم گفت جیپ را نده ولی یک ماشین دیگر به آنها بده، یک آریا داشتیم به مبارزین دادم. در ماجرای معروف حضور همایونشهریها در نجفآباد به دستور اشرفی خودروهای موتوری را در اختیار مردم برای رفتن به نجفآباد قراردادیم.
*برگردیم به امکانات شهرداری قبل از انقلاب، موتوری چه ماشینهای در اختیار داشت؟
اولین ماشینها یک جیپ و یک ماشین گوشت کش برای حمل گوشتهای کشتارگاه بود. گاری و اسب هم داشتیم که کوچه ها را که خاکی بود با گذاشتن بشکه آب روی گاریها آبپاشی میکردند. بعدا یک کمپرسی زیل روسی حدود سال 1349 به ماشینها اصافه شد.
*ماشین آتشنشانی چطور؟
ده سالی قبل از انقلاب یک ماشین آتشنشانی رومانیایی به ما دادند، مدتی بعد خبر دادند که یک ماشین آتشنشانی روسی به ما میدهند. برای تحویل این ماشین و آموزش کار با آن به آستارا و حاشیه رودخانه ارس با یک نفر دیگر از همکاران رفتیم و پس از پایان کار ماشین را به شهر آوردیم.
*چه سالی بازنشست شدید؟
تا سال 1374 سرکار بودم، در آن سال قرار شد بازنشست شوم به شرطی که مجددا بازگشت به کار کنم و سرپرست خط اتوبوسرانی را به عهده بگیرم. همینطور شد و 9 سال در این سمت کار کردم.
*بنابراین در جریان شکلگیری اتوبوسرانی در شهرداری خمینی شهر هستید؟
بله اولین دسته از اتوبوسها که قرار شد تحویل ما بدهند 9 دستگاه اتوبوس ناسیونال بود که وقتی برای تحویلش رفتیم سنگ اندازیهایی جلویمان شد، از حمله اینکه باید یک شرکت داشته باشیم و در نهایت بنده و یکی از همکاران از بانک به نام خودمان وام گرفتیم و شهرداری اقساط آنرا پرداخت میکرد.
* در طی این 9 سال که شما در اتوبوسرانی بودید، تغییری در تعداد اتوبوسها به وجود نیامد؟
چرا تعداد آنها به 80 تا90 دستگاه رسید و حدود 10 خط اتوبوسرانی در شهر دایر کردیم.
*هرگاه صحبت از کوه و چشمه و کوهنوردی میشود، نام شما هم مطرح میشود، چرا؟
از جوانی ورزش باستانی و کشتی میکردم، وقتی وارد شهرداری شدم و مسوولیت آتشنشانی و موتوری را پیدا کردم به تناسب و نیاز شغلم به کوهنوردی روی آوردم. با همکاران و علاقه مندان کوهنوردی میکردیم و کمکم با کوههای شهر و جاذبههای آن آشنا شدم.
*فرمودید با همکارانتان به کوه میرفتید تحولی در ادامه به وجود نیامد؟
چرا دو اتفاق افتاد یکی اینکه یک گروه کوهنوردی تشکیل دادم که نام کوه شمال شهر یعنی صلا را روی آن گذاشتم و دیگر اینکه بعد از انقلاب وقتی آقای آقاجان مسوول تربیت بدنی شهر شد به من گفت توکه برنامه کوه داری بیا هیات کوهنوردی خمینیشهر را تشکیل بده و سرپرستی کن که منهم قبول کردم.
*تشکیل هیات چه تاثیری در کوهنوردی شهر داشت؟
با حمایتهای که شهرداری میکرد برنامه های منظمی برای کوهنوردی راه انداختیم و خیلی زود در استان جایگاهای برتر کسب کردیم. تمام قلل مرتفع کشور را فتح کردیم و دو سفر خارجی هم انجام دادیم.
* فرمودید کوه دارای جاذبه است، منظورتان از جاذبه های کوه چیست؟
کوههای شهرمان به غیر از بافت متنوع خودش، دارای چشمه ها، غارها، گیاهان و جانورانی است که هرکدام برای خودشان جاذبه هستند.
*میشود برایمان جاذبه ها را برشمرید و توصیف کوتاهی از آنها داشته باشید؟
یکی از جاذبه ها، غارها هستند. در کوههای منطقه پنج غار وجود دارد، دو غار اشکف و چوپان در ارتفاعات موسوم به سار سفید واقع میباشند که ورودی آنها در معرض دید نیست و برای رفتن به آنها راهنما میخواهد. غار اشکف که در انتهای سارسفید و مشرف به قامیشلو هست، پایین آن آب دارد و ورودی تنگی دارد. داخل آن دو چاه کوچک و یک چاه با دهانه دو سه متری دارد. خودم تا چهل متر درون آن چاه پایین رفتهام که مجددا به چاه دیگری میرود. غار چوپان پس از وارد شدن به آن فضای وسیعی دارد که میشود در آن اسکان کرد. بالاسر ورودی آن روی سنگی اسامی عده ای حک شده که زمانی آنجا برای مبارزه با سن مستقر بودهاند.
* مسیر دسترسی به این غارها از کجا شروع میشود؟
از بالادست هورموده، چشمه هورموده و دره کریمی، حوالی آرامستان باغ فردوس، البته برای رفتن به این غارها راهنما نیاز است.
*حالا که صحبت از غارها شد، به خاطر دارم با تعدادی از دوستان در دهه 1350 چند بار به غاری رفتیم که خاک قرمزی داشت، مکانش را درست به خاطر ندارم.
غاری که شما میگویید غار آقا صدر است، دسترسی آن راحت است. داخل آن معمولا آب است و در سمت راست گردنه دو شاخ از طریق خمینیشهر قرار دارد. در حدود ده 1320 آقا صدر صهری، حاج آقا امام فرزند آقا سید علی امامی و فردی به نام محمدی معمولا به این غار میرفتند و نامش را از یکی از آنها یعنی آقا صدر گرفته است.
*غار دیگری هم هست که معرفی نکرده باشید؟
بله غار قهرمان، این غار در حوالی چشمه لادر قرار دارد و رفتن به آن سخت و نیاز به تجهیزات دارد و تاکنون دو کشته و یک مجروح داده است. سال 1355 بود که از آن اطلاع پیدا کردیم. این غار چون احتمال سکونت تاریخی در آن وجود داشته، توسط کسانی که دنبال عتیقه بودهاند دچار تغییر شده است.
*به این غار که گفته میشود دستکند بشر است در کتابهایی اشاره شده است که دارای چند اطاق و یک محوطه مرکزی میباشد.
بله همینطور است.
*به غیر از غارها که ذکر فرمودید، کوههای اطراف شهرمان چه جاذبه های دیگری دارند؟
یکی از پر طرفدارترین جاذبه ها، و در عین حال در دسترسترین جاذبهها چشمههای آن است که تعدادشان به حدود 18 چشمه میرسد.
*این چشمه ها در چه قسمتهایی واقع هستند؟
در دامنه صلا چهار چشمه حسن و حسین و قنبر و مروارید وجود دارد. در اطراف لادر چند چشمه از جمله چشمه منظر و اصلی لادر زیبایی خاصی دارند. در ارتفاعات سار سفید، لاوه، لادوزخ، بژن بیشتر معروف هستند و در مسیر دره بیجار و دره بینظیر هم تعدادی چشمه وجود دارد که البته میزان آب آنها به میزان بارندگی بستگی دارد.
*حدود 50 سال است که به کوههای اطراف شهر رفت و آمد دارید، در این مدت حیواناتی هم در مسیرهای خود مشاهده کردید؟
بله در منطقه لادر، بز، کل، پازن، گرگ و مرده کفتار را دیدهام و پازن به صورت گله 40 تا 50 راسی مشاهده کرده ام.
*وضعیت کوهها از نظر گیاهان چگونه است؟
گیاهان زیادی در جاهای مختلف کوه رشد میکند حتی دشت شقایق هم در ارتفاعات سار سفید مشاهده کردهام. فراوانی گیاهان البته به میزان بارندگی بستگی دارد.
*اگر بخواهیم به حدود نیم قرن پیش برگردیم این سوال پیش میآید که آنزمان شناخت مردم از چشمهها در چه حد بوده و آیا مردم به آن اماکن رفت و آمد داشتند؟
آن سالها چشمه منظر بیشتر مطرح بود و در آن مکان اردوگاههای دانشآموزی و پیشآهتگی هم تشکیل میشد.با این وجود جاده دسترسی مناسبی نداشت و در واقع یک رچ بود که از حدود بلوار دانشجوی فعلی که آنهم نبود وهمه جا بیابان بود به آن راه داشت. لادر را کمتر می شناختند و از طریق منظر به آن میرفتند و اصلا جاده مناسبی نداشت تا اینکه در زمان شورای اول برای آن جاده درست شد. بنابراین حضور در این چشمهها همگانی نبود.
*از بیرون از شهر مثلا اصفهان چطور؟
غیر بومی ها هم منطقه را نمی شناختند. به خاطر دارم اوایل دهه 1350 روزی جلوی چشمه اصلی لادر بودم که خبرنگاری از رادیو اصفهان برای دیدن چشمه آمده بود. از دیدن منطقه به وجد آمد و در حالی که بلبلی در دست داشت با من گفتگویی کرد تا منطقه را معرفی کنم. در پایان پرسید اگر کسی بخواهد به این مکان زیبا بیاید با کجا باید هماهنگی کند که منهم شماره 4444 را دادم گزارش از رادیواصفهان پخش شد و از آن به بعد افرادی از اصفهان با این شماره تماس میگرفتند و منهم آنها راهنمایی میکردم.
*در طول 40 سال که مسوولیت هیئت کوهنوردی شهر را داشتید، خاطراتی هم از دوران فعالیت خود دردامنه طبیعت دارید؟
کوه جاذبه های خود را دارد و همهاش خاطره است، بعضی از این خاطرات مربوط به فعالیتهای شناساندن کوههای اطراف به مردم شهرمان و شهرهای اطراف و باز کردن پایی عموم مردم به این منطقه است و برخی مربوط به تجاربی است که در این سالها از کوهنوردی کسب کردهام و خاطرات شیرینی از مواقعی که از آنها برای کمک به افراد در کوه استفاده کردم برایم مانده است.
*مثال میزنید؟
اول این را بگویم که از آنجا که بنده مسولیت موتوری و بعد خط اتوبوس را در شهرداری داشتم، دستم برای فعالیت باز بود و همه شهردارها به بنده لطف داشتند و مانعی برایم فراهم نمیکردند و همین سبب پیشرفت و توسعه اهداف هیئت در آشنا کردن مردم با طبیعت زیبای شهرمان و گسترش کوهنوردی شد و البته الطاف خداوندی هم شامل حالمان بود.
یک خاطره اینکه یکبار تصمیم گرفتیم خانم ها را برای دیدن لادر ببریم اطلاع رسانی کردیم و یک روز جمعه 10 اتوبوس در شهر چرخاندیم و بیش از 400 زن در تقاطع کمربندی با منطقه لادر پیاده وبه سمت چشمه راه افتادند.
یکبار دیگر از هیئت اصفهان اطلاع رسانی کردند که معاون رییس هیئت کوهنوردی به اصفهان میآید و با حضور همه هیئت های استان جلسه دارد .به آن جلسه رفتم در حین سخنان معاون وی پیشنهاد داد هر از گاهی اعضای هیئتها با همدیگر برنامه مشترک داشته باشند و تکلیف اولین برنامه را همین حالا مشخص کنید. رییس هیئت اصفهان پیشنهاد داد اولی را خمینی شهر برگزار کند، من پشت تریبون رفتم و از همه دعوت کردم جمعه بعدی به شهرمان بیایند. بعد جلسه رییس هیئت اصفهان گفت ممکن است 500 نفر بیایند فکر وسیله نقلیه و مخارج را کردهای. اتوبوس که دست خودم بود ولی صبحانه مخارج داشت. یکی دو روز بعد در محوطه شهرداری بودم که با شهردار حاج حیدری که تازه مسوولیت قبول کرده بود برخورد کردم. حال و احوالی با من کرد، موضوع را با وی در میان گذاشتم به روابط عمومی دستور همکاری داد و در زوز موعود 500 نفر به شهرمان آمدند. از صبح تا 6 بعد از ظهر برنامه کوهنوردی ما طول کشید و ناگفته نماند که در آن روز باران شدیدی هم بارید.
خاطره مربوط به استفاده از تجارب اینکه یکبار خبر دادند که جوانی در کوه گم شده و با گوشیاش که تماس میگیرد و نشانی میدهد متوجه نمیشویم در کدام منطقه است و نتوانسته ایم او را پیدا کنیم. با اتکا به شناخت دقیق خودم از منطقه به کمک آنها رفتم و توانستم او را با نشانه هایی که از منطقه میداد پیدا کنم.