به نقل ازکتاب راویان ماربین جلد سوم،
راویان:
کریم هاشمیان متولد 1325 فرزند حاج اسماعیل، مقنی
تاریخ مصاحبه: سال1395
عباسعلی رضایی متولد 1333 فرزند میرزا محمد، کشاورز
تاریخ مصاحبه: 20 دی 1397
مکان مصاحبه: خمینیشهر، خانه مجیر، دفتر خانه تاریخ و فرهنگ
محورهای گفتگو: پیشینه آدریان از قاجار تا پهلوی
اشاره:آدریان یکی از حدود 60 آبادی ماربین در شمال غربی کوه آتشگاه است که نام آن در متون قدیمی آورده شدهاست. این منطقه در حاشیه جاده فعلی امیرکبیر قرار دارد و اکنون از محلات شهر خمینیشهر به حساب میآید1.متن تنظیم شده با استفاده از اظهارات چند نفر از بومیان منطقه به منظور. روشن شدن بخشهایی از تاریخ آن حداقل در یکصد سال اخیر تدوین شده است.
اهالی آدریان همه بومی هستند و یا از شهرهای دیگر هم به منطقه مهاجرت کردهاند؟
بعضی طایفه ها از شهرهای دیگر مثلا یزد به این منطقه آمده اند مثلا یک فرد به نام استاد عابدین که معمار بوده از یزد به آدریان میآید و خانه هایی در این منطقه میسازد. اکنون نسل سوم و چهارم وی اینجا ساکن هستند.
چه نامهای خانوادگی در آدریان بیشتر است ؟
رضایی، مُهری، کاشی
ظاهرا نام خانوادگی رضایی درمحله آدریان بیشتر رایج است ریشه آن چیست؟
طایفهای در آدریان بوده که به طایفه محمد رضاییها معروف بودند هنگام اجباری شدن انتخاب نامخانوادگی یکی از آنها کدخدا بوده است و نام خانوادگی رضایی را انتخاب و دیگران را هم تشویق به انتخاب آن کرده است.
ریشه بقیه نام خانوادگی ها را میدانید؟
مُهری دو طایفه سید بودهاند که مُهر نماز میساختهاند و شغلشان شهرت آنها میشود. لبافی شعل دوخت خورجین و گاله و جوال و تاچه بوده لوایی نام خانوادگی لبافها میشود.
وضع کار و کاسبی در محل چگونه بوده است، اهالی چه مشاغلی داشتند؟
ششماهی از سال کشاورزی بود ولی زمستانها به شدت هوا سرد و اکثرا مردم زیر کرسی بودند و سخت میگذشتهاست. در این فصل گاه احتیاج به مقنی پیدا میشد که اگر کسی شانس میآورد کاری در این زمینه پیدا میکرد.
در این دوره که کار در منطقه کم بود و به خصوص در زمستانها اصلا کار نبود، مردم ناچار برای کار در شرکت نفت به آبادان و اهواز میرفتند. آدریانیها که اعتقادات مذهبی بیشتری داشتند به عراق میرفتند که هم کار بود و هم زیارت. تعدادی از آنها زمستانها به عراق میرفتند و تابستان بر میگشتند، تعدادی هم خانواده را بردند و در آنجا ساکن شده و حتی خانه و زندگی پیدا کردند تا اینکه در اواخر دهه 1340 بین دولت ایران و عراق اختلاف پیش آمد و آنها اخراج شدند.2
میدانیم که حوله بافی در آدریان رواج دارد، گذشته این شغل به کجا بر میگردد، آیا حوله بافی را کسانی که از عراق برگشتند به این محل آوردند؟
خیر، حوله بافی با دستگاههای چوبی کوچک از قبل در آدریان انجام میشد. این دستگاهها روی حفرهای در زمین نصب میشد و به آن (جاتک) پا میگفتند. ده پانزده نفری به این کار اشتغال داشتند که پارچه هم میبافتند. بعدها دو سه نفر از تبریز آمدند و چند دستگاه چوبی حوله بافی کوچک آوردند تا اهالی برایشان حوله ببافند. به تدریج اهالی چند تایی هم خودشان اضافه کردند، تا اینکه در سال 1349 و 1350 آدریانیهای مقیم عراق ازآنجا به خاطر اختلاف دو کشور اخراج شدند. حکومت وقت به آنها ده هزارتومان بلاعوض داد که با این پول میتوانستند سه جریب زمینهای صحرای دیمتریان فروشان را بخرند. کسانی که این پول را گرفتند هم زمین برای خانه خریدند و هم جوان های آنها از بومیها حوله بافی یاد گرفتند و دستگاه خریدند و به این ترتیب حوله بافی توسعه یافت.
پیش از احداث جاده سده، رفت و آمد آدریان به اصفهان و سده چگونه بوده است؟
در آن زمانها قلعه امیریه و کرتمان و هرستان از مسیر هرستان به صحرای هرستان و جروگان و از داخل صحراها و کوره راهی که بوده به کنار باغ محمدعلی خان نزدیک اصفهان رفته و در ادامه به اصفهان میرسیدند. برای رسیدن به اندان و فروشان هم از کوره راهها و درون صحراها استفاده میکردند. وقتی هم جادهای که حالا امیرکبیر میگویند ساخته شد از میدان پمپ بنزین به بعد هیچ ساختی نبود و همه اش صحرا بود به طوری که کارگرهای این چند روستا که برای کارگری به اصفهان میرفتند برای حفاظت خود از سرما و گرما در مدتی که منتظر ماشین بودند سر پناهی از خشت ساخته بودند.
اهالی برای دوا و درمان به چه جاهایی مراجعه میکردند؟
اغلب سراغ کسانی که از داروهای گیاهی سر رشتهای داشتند میرفتند. یکی از کشاورزان به نام حاج اسماعیل گیاهان دارویی را از صحراها جمع میکرد و به کسانی که احتیاج داشتند میداد. مثلا بادیون را برای دندان درد میدادند که خیلی موثر بود. یکی دو نفر هم عطار بودند. حاج عباس یکی ازآنها بود که مردم به او مراجعه میکردند. جالب اینکه وی یکی از نخستین کسانی بود که دوچرخه را وارد آدریان کرد. آدریانیها همچنین به درمحکمه و یا کوچه حکیمها نزد حکیمان آن زمان میرفتند و گاهی هم راهی اصفهان میشدند.
اگر ساکنین آدریانی میخواستند سفری کوتاه به اطراف آبادی داشته باشند، معمولا به چه اماکنی میرفتند؟
بیشتر به امامزاده ها در برخی ایام مثلا 28 صفر میرفتند. امامزادههایی ماند سید محمد(ص) امامزاده نرمی و امامزاده تیرانچی مقصدآنها بود. از آنجا که وسیله ای در کار نبود پای پیاده و یا با الاغ این سفرها انجام میشد و معمولا دو سه روزی طول میکشید و حتی شب را در امامزاده سید محمد و نرمی میخوابیدند.
مدرسه چه سالی در آدریان سر پا شد؟
در اواخر دهه1330 اداره فرهنگ یک خانه در هرستان اجاره کرد و دو کلاس اول و دوم برای بچه های هرستان، آدریان، کرتمان و قلعه امیریه دایر نمود. تعداد دانشآموزان این کلاس به بیست نفر هم نمیرسید. چند سال بعد هر محل برای خودش مکانی اجاره کرد که نهایت تا کلاس چهارم را داشت. کسی که میخواست تا ششم بخواند به اندان میرفت. حدود سال 1345 در آدریان اکابر3 هم دایر شد.
معلم های روستا چطور تامین می شدند؟
قبل از اینکه سپاه دانش به روستا بیاید معلم از اداره فرهنگ میآمد و بعد از آن معلم ها از سپاه دانش بودند. دو نفر از این سپاهی ها به نام های احمد هژبری و ایرج عمرانی کرمانی بودند.
مدرسه ای که ذکرش رفت در چه قسمتی از محل واقع بود؟
مکانی کنار مسجد جامع واقع بود که هم تکیه و هم سلمانی4 و هم مکتبخانه حساب میشد. این مکان را خراب کردند و در آن سه اطاق ساختند که یکی دفتر و محل خواب سپاهی دانش بود و دو تا اطاقها هم کلاس شد. یکی به کلاس اول و دوم و دیگری به کلاس سوم و چهارم اختصاص یافت.
قبل از این اقدامات مکتبخانهای در روستا فعال نبود؟
چرا فرد فعالی به نام شیخمرتضی هاشمیان بود که هم مقنی بود و هم بچهها را تعلیم میداد و به حوزه هم میرفت. شیخ مدتی هم نجف درس خوانده بود. اطاقی کنار مسجد جامع واقع بود که از آن به عنوان مکتبخانه استفاده میشد. شاگردی به نام ابراهیم داشت که ملاشد و کار استادش را ادامه داد.
در آن دوران روستا را چه کسانی اداره میکردند؟
امور روستا در دستان کدخداها، اطاق انصاف5 و انجمن بود. همه کدخداها مرام یکسانی نداشتند و خوب و بد داشتند.از بین کدخدایان تا دهه 1340 مردم ار کرمعلی رضایی و حیدرآقا بیشتر یاد میکنند.
آب و برق چه سالی به منطقه آمد؟
حدود سالهای 1346 و 1347 آب و برق به روستا آمد. وقتی کلاسهای اکابر که شبها تشکیل میشد در سال 1345 دایر شد برق نداشت و سرکلاس چراغ تریک روشن میکردند.
رادیو تلویزیون چه موقعی به روستا آمد؟
سال ورودش دقیقا روشن نیست چون در مقابل آنها مقاومت میشد و اگر کسی داشت آشکار نمیکرد میتوان حدس زد چند نفری از اهالی مخفیانه رادیو داشتد. البته مخالفت با چیزهای نو محدود به رادیو و تلویزیون نبود حتی عده ای با کت و شلوار هم مخالفت میکردند.
کفن و دفن مردگان در این منطقه در چه مکانی انجام میشده آیا غسالخانه ای در آدریان وجود داشته است؟
اکثر آبادیهای ماربین غسالخانه نداشت6 و مردهها در انهار شستشو داده میشدند. در آدریان هم در خروجی آب قنات تخته سنگی بود که مردهها را آنجا میشستند و بعضی که وصیت کرده بودند جسدشان به تخت فولاد با الاغ و یا مادیون از طریق قلعه امیریه و سپس جاده خاکی نجفآباد به تخت فولاد برده میشد.
از چه کسانی از ساکنین محل خودتان خاطره خوبی دارید و یا تعریف آنها را شنیده اید؟
چند نفری هستند که یا وصفشان را از بزرگترها شنیدهایم و یا خودمان از نزدیک با آنها در ارتباط بوده ایم. یکی ازآنها شیخ محمدحسین رضایی بود. او قبل از انقلاب در خانه خود نماز جمعه برپا میکرد و به صفات نیکو از جمله تقوا معروف بود. نفر دیگر حاج حسین تقی کریم نام داشت وی مالک بود و دست خیر داشت. تعریف میکنند در زمان قحطی هر روز مقداری نان میپخت و از روی بام بین مردم تقسیم میکرد. او همچنین خرج کفن و دفن آنهایی را که در اثر قحطی میمردند میپرداخت. حاج حسین دو قطعه از ملک بزرگش را درخت توت کاشته بود که مردم از آن استفاده کنند که بعدا این توتستانها تبدیل به مدرسه شد.
فرد دیگری که به نیکی ازاو یاد میشود حاج محمدعلی معروف به محمد فضه است که وضع مالی خوبی داشته و به شدت به فقرا حساس بوده به شکلی که وقتی غذا میخورده میگفته من چطور غذا بخورم در حالی که گرسنه ای در همسایگی ما زندگی میکند و به هرشکلی که میشده قوتی برای آنها فراهم میکرده است. او مکتبخانه مجاور مسجد جامع را به مسجد اضافه و آن را توسعه داد. فضه نام مادرش بوده و به همین دلیل به محمد فضه معروف بوده است.
از فعالان اواخر دهه 1340 و دهه1350 از حاج عباس رضایی که شغلش حلاجی بود میتوان یاد کرد چون او در امور اجتماعی و آوردن آب و برق و رساندن آن به خانه های آدریان نقش موثری داشت. در دوره اخیر باید از حاج عزیز رضایی تقی میرزا،یاد کرد که ساختمان بهداری را ساخته و منزلش را به حسینیه تبدیل کرد.
یکی از افرادی که باید از او نام برده شود آخوند ملارضا است او خطاط قابلی بوده که دهها نسخه قرآن را با خط بسیار خوش خود کتابت کرده بود ولی معلوم نیست آن نسخه ها نزد چه کسی است و یا کجا نگهداری میشود.
از بین خانم های که در قید حیات نیستند از چه کسانی به نیکی یاد میشود؟
یکی از خانم ها که به نیکی از او یاد میشود مرحوم حاج خورشید است. او زن با سواد و دانایی بوده که وضع مالی خوبی داشته ولی فرزند نداشته است. این خانم خیر در املاکش درخت توت کاشته بود تا همه بتوانند استفاده کنند چون اعتقاد بر این بود که محصول توت متعلق به همه میباشد. او به دانایی و دوراندیشی معروف بود و به همین دلیل خیلیها با او مشورت میکردند. خانم دیگری که بانی خدماتی در محل بوده است فاطمه بیگم نام داشته است. پدرش فرد باسوادی به نام ملاعلی بوده و به همین دلیل او هم سوادداربوده و مکتبخانه ای برای دخترها دایر و آنها را آموزش میداده است. علاوه بر وی زنهایی از طایفه مُهریها سواد داشته اند و دخترها را آموزش میدادند.
خاطره جذاب تاریخی پدر یا پدر بزرگها از گذشته ها برایتان تعریف نکرده اند؟
چرا، ماجرای چهل تاییها6 و مادر بزرگ و دیدن جنازه چند نفر از چهل تاییها را پس از سرکوبی آنها تعریف میکردند.
میشود شما هم برای ما تعریف کنید؟
یکی از زنهای محل سیدهای به نام سید رقیه بوده که نزد مردم احترام داشته است. یکبار دار و دسته جعفر قلی تصمیم میگیرند خانهاشان را بزنند. مادر یکی از دزدها متوجه موضوع میشود و از پسرش میخواهد این کار را نکند و یا لااقل خودش نرود. او قبول میکند و دزدها با گرفتن باج از شوهرش خانه اش را غارت نمیکنند. به این ترتیب جایگاه معنوی زن سیده مانع دزدی از خانه اشان میشود.
خاطره دیگر اینکه چند نفر از رعیتهای آدریان در صحرای قلعه امیریه کار میکردند که متوجه عبور درشکه و عده ای به سمت نجف آباد میشوند، بعد از ظهر همانها هنگام بازگشت از نجفآباد کنار رعیت ها توقف میکنند و میگویند بیلهایتان را بکارید8. رعیت ها دست از کار میکشند و دور آنها جمع میشوند. سردسته آنها خطاب به رعیت ها میگوید: از این به بعد آسوده باشید که تعدادی از دار و دسته جعفرقلی در باغ های نجف آباد کشته و خودشان دستگیر شدند و سپس جنازه چند نفر از آنها را که همراهشان بوده نشان میدهند.
از اتفاقات کشف حجاب هم ماجراهایی تعریف میکردند؟
بله خاطراتی از رفتار ماموران و واکنش مردم نقل میکردند.
چه خاطراتی به خاطر دارید؟
بله ماموران اگر زن چادرداری میدیدند چادر را از سرش میکشیدند. کلاه های نمدی را از سر مردها بر میداشتند و مجبور میکردند تا کلاه پهلوی بگذارند. اگر مردی قبا پوشیده بود آنرا از تنش در آورده و پایینش را میچیدند تا شکل کت شود و سپس به او بر میگرداندند. نقل است زنها به جای چادر چیزی میپوشیدند که مثل مترسک میشدند در حدی که مامورین گفته بودند اگر همان چادر را بپوشید بهتر است.
پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی برای انتخابات مجلس شورایملی داوطلبان به آدریان می آمدند؟
حسن اوحدی ظاهرا با مُهریها نسبت و یا رفاقتی داشت و به همین دلیل رای آدریان را داشت.
مالکیت زمینهای آدریان به چه شکلی بود؟
تقریبا نصفی از زمین ها در مالکیت چند ارباب معروف مانند آقا کمال شریعتمدار، مثقالی توسلی و گلستان و نصف دیگر در ملکیت اهالی بود. مالکیت این افراد به اواخر دوران قاجار بر میگردد در این زمان قنات آدریان خراب شده و مردم قادر به تعمیر آن نبوده اند به همین دلیل نزد ثروتمندان اصفهان رفته و از آنان خواستند که هزینه احیای قنات را پرداخت کنند و در مقابل بخشی از مزارع را مالک شوند. کسانی که روی زمینهای مالکین کار میکردند مثلا گندم میکاشتند هنگام برداشت محصول سهم مالک را میپرداختند و از سهم خود مقداری بابت بدهی سالانه به حمامی و دلاک و دشتبان پرداخته و بقیه را به خانه میبردند. کدخدا بر این نقل و انتقالات نظارت داشت و کشاورز وقتی میتوانست محصول خود را به خانه ببرد که مهر کدخدا را پای ورقه ای داشت.
شرایط پس از تقسیم اراضی9 به چه شکلی درآمد؟
تقسیم اراضی شامل حال اراضی مالکان آدریان نشد ولی به مرور زمان مردم زمینهای آنان را خریدند.
آب کشاورزی آدریان از کجا تامین میشد؟
آدریان علاوه بر حقابه از آب زاینده رود دارای یک قنات بود که از لنجان سفلی منشاء میگرفت. دوشاخه قنات پس از طی مسافتی در روستای کهریزسنگ به هم میپیوست، سپس آب مادی کوشک در عمق شش متری زمین روی آن ریخته میشد و در ادامه مسیر در ابتدای آببند باغ سرتیپ امینی سدهی وارد مزارع آدریان میشد. جوی آدِریان به دو شاخه اصلی جوی قلعه و جوی میان صحرا تقسیم میشد که دومی پس از طی ۵۰۰ متر مسافت باز به دو شعبه جوی باغاها و جوی میان صحرا.تقسیم میگردید. در قدیم کار شخم زدن زمین با نیروی مرد و ابزار بیل و اگر امکانات بود با گاوآهن انجام میشد. در اوایل دهه چهل نخستین تراکتور که کوچک و ساده بود را شخصی به نام “حاج عبدالرضا” خرید و با آن در مزارع شخم زنی میکرد.
در دهه های گذشته مثلا دهه 1310 تا 1340 مردم چه غذاهایی میخوردند؟
آنها که توانایی داشتند گوشت و نخود، قرمزه و آبگوشت میپختند. از برنج و خورشت خبری نبود و این عید پلو و آن عید پلو مصداق داشت. فقر زیاد بود و فقرا بیشتر کاچی منظور آب و آرد و اماج اسفناج و چغندر و ترشک میخوردند. آنها که گندم در خانه داشتند آرد میکردند و میپختند. عدهای این توانایی راهم نداشتند و نان سبزی فروشی میخوردند
نان سبزی فروشی، منظورتان چیست؟
سبزی فروشها سبزی را در مقابل تکه نانها و نانهای خشک شده میفروختند وکسانی که توانای پخت نان را نداشتند نانها را از آنها به بهای کمی میخریدند و برای اینکه آبرویشان حفظ شود زنها از دربچه( درب مخصوص خرید زنها) نان را میخریدند و زیر چادر به خانه میبردند.
آرد را کجا آسیاب میکردند؟
درآسیابهای بلگون(ولگان)10، دیمتریون و سرتیپ.
ارتباط اهالی با هم چگونه بود؟
ارتباط همسایهها به خصوص زنان با هم خوب بود به طوری که دیوار یک خانه از طریق دریچه ای با خانه همسایه ارتباط داشت و گاه از همدیگر چیزهایی را قرض میگرفتند.
از نظر تجملات عزاداریهای گذشته آدریان با حالا که دهه 1390 است تفاوتی دارد؟
آن زمانها عزاداری به گستردگی زمان حال نبود و پذیراییها ساده و شامل. نقل و کشمش بود.
قلعه امیریه همسایه آدریان است، گذشتگان از این منطقه اطلاعاتی به شما نداده اند؟
چرا میگفتند قلعه امیریه زمینی بوده که آب قنات داشته و فردی که گبر11 بوده اقدام به ساخت قلعهای در آن میکند و زمینهای آنرا زیر کشت میبرد. او افرادی از آدریان را برای کشت دعوت میکند و همه امکاناتی به آنها میدهد. تعدادی از آدریانیها کمکم در قلعه آنجا ساکن میشوند. به مرور منطقه توسعه مییابد و زمینهایش زیر کشت میرود. پرورش کرم ابریشم در آن شکل میگیرد و به همین دلیل دنبال جویهای آن درخت توت میکارند. با گذشت زمان قنات آن احتیاج به لایروبی پیدا میکند و ارباب از اطراف تعدادی مقنی اجیر و قنات را بازسازی میکند ولی افرادی به او خیانت میکنند و ظاهرا او را به قتل میرسانند. قلعه و زمینها دست به دست میشود به طوری که در زمان تقسیم اراضی قلعه در تملک کازرونیها بود و شامل تقسیم اراضی میشود. اکثر ساکنین قلعه ریشه آدریانی دارند و تعداد کمی از نجفآباد و کرتمان به این منطقه آمده اند.
................
1-برای اطلاع از پیشینه و ریشه نام آدریان به کتاب نامها و نشانه های نویسنده صفحه 282 مراجعه شود.
2-نماینده وقت همایونشهر در مجلس شورایی ملی در برابر اقدام اخراج ایرانیها موضع گیری میکند.
3-اکابر: مدارس شبانه که بیشتر بزرگسالان در آن درس میخواندند.
4-سلمانی:آرایشگاه مردانه
5- اطاق انصاف: گروهی منتخب از اهالی محل که به دعاوی مردم رسیدگی میکردند. چیزی شبیه شورای حل اختلاف.
6-اولین اخبار برای ساخت غسالخانه توسط شهرداری سده در دهه 1310 انتشار یافته است. در همین دهه اداره صحیه شستن مرده ها در انهار را ممنوع اعلام میکرده است.
7-چهلتن: منظوردار و دسته یاغیان رضاخان و جغفرقلی میباشد
8- کشاورزان هنگامیکه دست از کار میکشیدند بیل خود را در زمین فرو میکردند به همین دلیل بیل کاشتن کنایه از دست کشیدن از کار است.
9-تقسیم اراضی: اصلاحات اراضی به دستور محمدرضا پهلوی در دهه 1340 به تحقق پیوست و موجب تغییراتی در شیوه مالکیت زمینهای کشاورزی و تقسیم زمینهای فئودالها یا مالکان بزرگ بین رعیتها شد
10- ولگان: ولگان یکی از حدود 60 آبادی منطقه ماربین در شمال باختری درچه و در همسایگی کرتمان و قلعه امیریه بوده است. اين ديه از دو مادی خيرآباد و هرستان آب میگرفته است. امروزه در حوزه شهر درچه است.
11- منظور زرتشتی میباشد.