مریضخانه سده
نقل از کتاب سرگذشت پزشکی
تقریبا همزمان با تلاشها برای ساخت بیمارستان ملی در اصفهان در سده عده ای از جمله آیت اله سید ابوالحسن سیادت به فکر تاسیس مریضخانه در شهر خود بودند. آنها در نهایت موافقت یکی از کارآفرینان و تجار سده به نام حاج قنبرعلی زهتاب را برای اختصاص حدود 13 جریب زمین برای ساخت مریضخانه در محله خوزان گرفتند. ساختمان آن شروع شد ولی محل مذکور همزمان با شروع به کار بلدیه سده آماده بهره برداری گردید و به جای بیمارستان، بلدیه در آن مستقر گردید. مجددا در سال 1317 تصمیم به ساختمان جدید در همان زمین قبلی گرفته شد. کلنگ احداث مریضخانه یک طبقه سده در روز جمعه 12 مرداد 1318 با حضور فرماندار اصفهان به زمین زده شد. در سال 1322ساختمان نیمه ساز بیمارستان به شهرداری واگذار گردید و شهرداری با کمک های مردمی و بودجه خود آنرا کمی بعد به بهره برداری رساند. مریضخانه در دهه 1330 یک اتاق جراحی، دو اتاق بستری، شش و چهار تخته، یک اطاق رییس و معاینه پزشک ها، اتاق مخصوص استراحت شبانه کشیک ها و داروخانه داشت و توسط شهرداری اداره میشد. اولین رییس آن مرحوم دکتر حاج آقا ابطحی بود که تا 15 سال به کار خود ادامه داد. در زمان تغییر نام سده به همایونشهر نام این بیمارستان هم، بیمارستان همایونشهر شد. در اواخر دهه 1340 به درخواست مردم و با پیگیریهای حسن اوحدی نماینده مجلس شورای ملی، ساختمان اولیه به دلیل فرسودگی و نیز به روز نبودن تخریب شد تا بنای جدیدی ساخته شود. همزمان خانه دکتر محمد لقمانی در درمحکمه به عنوان بیمارستان موقت در نظر گرفته شد. رضا شاهین یکی از کنشگران اجتماعی کار نظارت و پیگیری ساخت بیمارستان جدید را برعهده گرفت. ادامه کار پس از پیروزی انقلاب اسلامی دنبال و نهایتا بیمارستان شهید اشرفی در این مکان بنا شد.
مریضخانه سده چگونه بنا شد؟
نقل از کتاب راویان ماربین جلد اول
راوی: علی زهتاب
ولادت: 1306
نام پدر: قنبرعلی
محل سکونت: محله خوزان خیابان شریعتی
تاریخ مصاحبه: 1395
پرسشگر: لیلاپیمانی/ محمدعلی شاهین
مکان مصاحبه: منزل راوی
محورهای گفتگو: ساخت بیمارستان سده، بلدیه سده و اولین شهردار آن، خانواده سیادت
به عنوان اولین سوال بفرمایید مرحوم پدرتان چه شغلی داشتند؟
پدرم کارخانه روده تراشی داشت در سرچهارو (دنبال جوی گاردر شرقی) در اراضی اسفریز و بیش از 50 کارگر داشت. او حجرهای در اصفهان دایر کرده بود و برای خرید روده و فروش محصولات با شهرهای زیادی در ارتباط بود و حتی با تجار روسی از طریق کنسولگری روسیه معامله میکرد. هم پدرم و هم مادرم املاک زیادی داشتند.
پدر شما زمین فعلی بیمارستان اشرفی را برای ساخت بیمارستان اختصاص داده است ماجرا را برایمان روایت میکنید؟
در اوایل قرن جاری شهر بیمارستان نداشت و تعدادی از اهالی محل از جمله سیدابوالحسن عمادالشریعه که دوست نزدیک پدرم بود به وی پیشنهاد دادند برای احداث بیمارستان گام بردارد تا اینکه 13 و نیم جریب از زمینهایش را در محلی که حالا بیمارستان شهید اشرفی نام دارد برایاینکار اختصاص میدهد.
بعد از آن چه اتفاقی میافتد؟
مردم و بزرگان انتظار داشتند هزینه احداث مریضخانه را نیز خودش بدهد اما پدرم نپذیرفت و گفت تامین این هزینه در توانم نیست.
بهرحال با پول دولتی یک نفر بنا به نام «اوستالطفعلی بنا درچه» کار ساختمان را شروع کرد. اتماماین ساختمان حد ود سال 1310 با شروع به کار بلدیه1همزمان میشود و به دلیل نبودن ساختمان برای بلدیه تصمیم بر آن میشود که بلدیه را در آن دایر کنند.
ولی حالا که دراین مکان خبری از بلدیه نیست
حاج سیدعلی آقا میرعنایت رییس انجمن شهر آنزمان پیگیر ساخت بلدیه مستقل بود. وی ساختمان بلدیه را در زمین یکی از قبرستانهای محل فروشان بنا گذاشت که همان شهرداری ناحیه2 فعلی است و به این ترتیب ساختمان مریضخانه خالی و کارمندان بلدیه به ساختمان نوساز منتقل میشوند.
و بعد از این ماجرا لابد بیمارستان دایر میشود؟
خیر ماجرا ادامه مییابد، اتفاقاتی که گفتم حوالی سالهای 1316 یا 17 بود. مسولین استان ساختمان را مناسب بیمارستان نمیدانند و تصمیم میگیرند آنرا تخریب واین بار نقشهکش و معمار از اصفهان بیاید2. دراین مرحله هم به پدر من فشار وارد میکنند که هزینه ساختمان را بدهد. گویی پدرم به خاطر درخواستی که اهالی محل از او داشتند عریضهای به دربار نوشته بود . یادم میآید یک روز استاندار برای دیدن پدرم به خانه مان آمد چون به نمایندگی از دولت موظف شده بود بیاید و از وی دلجویی کند. بهر حال بیمارستان با پول دولت ساخته شد و دکتر حاجآقا در آن طبابت را شروع کرد و بعد دکترهای دیگرهم آوردند.
از ابتدا بیمارستان بر خیابان بود؟
نه اینجا خیابانی نبود در همین سالها که ساختمان دوم بیمارستان شروع شد کشیدن چهار خیابان شهرهم شروع شد. سمت خوزان آن شیخ صفی نام گرفت و تا میدان کاج فعلی ادامه یافت. با کشیدن خیابان بیمارستان بر خیابان قرار گرفت. خیابان سالها خاکی بود. دکتر میرحامدحسین سیادت و برادرش دکتر سیدمحمد باقر هر وقت به سده میآمدند پیگیر آسفالت این خیابان بودند.
شما یک دهه در سال مجلس روضه خوانی دارید این کار از کی شروع شده، از سوابق آن برایمان میگویید؟
از زمان پدر بزرگم حسن بیش از صد سال است که از اول اردیبهشت دراین خانه که روزگاری 2500 متر بود و بعدا به دلیل کشیدن خیابان شریعتی و تقسیم بین وراث کوچک شد، روضه خوانی میشده و هیچ وقت حتی زمان رضا شاه هم تعطیل نشد.
از وعاظ گذشته چه کسانی در این مجلس روضه خواندهاند؟
خیلیها، حیدرعلی صلواتی3، حاجآقا جمال صهری4، حاجشیخمهدی اشرفی، سیدمحمدعلی مصطفوی و...
اولین شهردار سده وفایی را به خاطر دارید؟
بله او را دیده بودم به خانه ما رفت و آمد میکرد از وقتی شهردار شد با خانواده ساکن همین محل نزدیک بلدیه بود. منزل فردی به نام حاجمهدی را اجاره کرده بود و بچههایش همینجا تا ششم را خواندند. سه پسر به نام امیرحسنخان و جنود و غلام و یک دختر به نام پوران داشت. امیرحسنخان افسر شهربانی بود5.
وفایی به خانه ما میآمد مرد مرتبی بود، یک جعبهآواز6 داشت که گاه به منزل ما میآورد و آواز گوش میکرد. عزا داری در آن روزها ممنوع شده بود ولی پدر همچنان دهه روضه را ادامه میداد و وفایی با او همکاری میکرد. او میگفت من خودم نوکر امام حسینم اما شاه عزاداری را ممنوع کرده اگر گزارش بدهند برایم درد سر میشود. بلدیه چند تا سوفور داشت که او به پدرم میگفت هوای آنها را داشته باشد که گزارش ندهند.آنروزها برق نبود و مسیرها را با چند چراغ مرکبی نفتی روشن میکردند یکی ازاین چراغها در مسیر خانه ما بود.
خانواده سیادتها با خانواده شما دریک محل بوده و با هم ارتباط داشتهاید خاطراتی از آنها برایمان میگویید؟
حاجآقا عماد محضردار بود و خیلی شبها به خانه ما میآمد و با پدرم همدم بود او و زنش 120 جریب زمین داشتند میگفت بچهها باید بروند درس بخوانند و اگر لازم باشد این زمینها را میفروشم و خرج تحصیل آنها میکنم همین کار راهم کرد.
آقامیر(میرحسین) زنش فرانسوی بود من دیده بودمش طلاقش داد و از عقیلیها زن گرفت. مرد بزرگی بود یادم هست یکبار گفتند کسی تو اسفریز مریض است جاده خاکی بود، رفت و مریض را دید و برگشت. هر وقت هم اینجا بود پیگیر کارهای شهر میشد.
ابوالحسن یک خواهر به نام طیبه داشت که زن خاصی بود، او به تهران رفت و درس خواند و ازدواج هم نکرد.
شما خودت درس خواندهای ؟
بله تا ششم را تو مدرسه اسلامی درس خواندم. یکی از معلمین ما خانم شکیبا بود که با دوچرخه از اصفهان میآمد و یک خانم دیگر هم مدیر بود به نام خانم سرلت این ماجرا مال حدود سال 1317 است.
1-تشکیل بلدیه سده23:اردیبهشت1310 بنا بر تقاضای اهالی سده از طرف حکمران اصفهان میرزا ابراهیم خان سرتیپ برای تشکیل بلدیه و انجمن بلدی در سده مامور شد.
2-کلنگ بیمارستان سده با حضور فرماندار اصفهان که سده نیز از توابع آن بود به زمین زده شد.این بیمارستان در اوایل دهه 1320 به بهره برداری رسید.
3-آيتالله حاجشيخ حيدرعلي صلواتي (1351-1280) مجتهد، خطیب، واعظ، نویسنده، شاعر سدهی آرامگاه تخت فولاد.
4-آیتالله سیدجماللدین صهری (1347-1282) واعظ شهیر، کنشگراجتماعی و سیاسی آرامگاه آرامستان ورنوسفادران.
5-حبیب الله وفای از نوادگان رحیم خان سدهی بود که از سال 1312 تا اسفند 1320 شهردار سده بود و پس از آن به بروجن انتقال یافت.
6-جعبهآواز: گرامافون، ابزاری که با استفاده از آن نوارهای آواز پخش میشد.
مطلب از مجموعه کتابهای راویان ماربین، جلد اول،