شنبه, 08 ارديبهشت 1403 Saturday 27 April 2024 00:00

 نویسنده :      محمدعلی شاهین

درباره دکتر میرحامد حسین سیادت


اوایل دهه 60 بود که خبردار شدم یکی از آشنایان در جبهه دچار مجروحیت شده و در یکی از بیمارستان های تهران بستری است. برای ملاقاتش راهی تهران شدم.
تا اینجای ماجرا شاید نشود مورد قابل توجهی پیدا کرد اما وقتی صدای ضربه دستی را به درب اتاق این دوستم شنیدم و بعد از آن مردی مسن و کلاه به سر وارد شد و بعد از سلام و احوالپرسی کنار تخت این مجروح نشست و شروع به معاینه او کرد. حس کنجکاوی ام سکوت را شکست و پرسیدم: شما پزشک هستید؟
-بنده حامد سیادت هستم. شنیدم یکی از همشهری هایم در این بیمارستان بستری است، آمده ام حالی از او بپرسم.

اصلا نمی توانستم باور کنم که کسی که الان در کنارش ایستاده ام دکتر میرحامدحسین سیادت همان چهره مشهور و محبوب خمینی شهریست که وصف او را از طریق اخبار و گفته های برخی بزرگان شهر شناخته ام. کسی که با این ظاهر ساده و بی آلایش و با دنیایی از متانت در کنار من ایستاده بود معروف ترین و محبوب ترین چهره پزشکی، تحقیقاتی و دانشگاهی کشور است که نامش در دنیا پرآوازه می باشد.

در مدتی که آنجا بود، در سکوتی پر از بهت فرورفته و فقط نگاهش می کردم. وقتی خواست برود از او خواستم تا پارکینگ او را همراهی کنم اما او چند بلیط اتوبوس تهران از جیبش بیرون آورد و گفت: اتومبیل من این است و خداحافظی کرد و رفت.

هر تولدی تکراری نیست
تولد پدیده ای تکراری است که هر ثانیه اتفاق می افتد اما هر تولدی تکراری نیست. سال 1287 هجری شمسی است. دشتی وسیع در دامنه کوه سید محمد که گوشه و کنار آن ساختمان هایی است که محلاتی مثل ورنوسفادران، خوزان، فروشان، اندآن و دور دست تر آدریان و هرستان را تشکیل داده و در فاصله بین محلات، باغات و صحراهایی به چشم می خورد که مردم در آن به کشت و کار مشغول هستند. تاسیسات شهری به آن معنی وجود ندارد و اصولا این محلات به هم پیوسته نیستند. اسفندماه است و هوا سرد و چشم ها منتظر آمدن بهار. خانه ای بزرگ در خوزان و در مکانی که امروز به خیابان هفده شهریور شناخته می شود، چشم انتظار ورود یک نوزاد است. جنب و جوشی برپاست، زن های همسایه آمده اند و قابله را هم خبر کرده اند. پدر خانواده؛ آیت الله عماد الشریعه مرد بزرگ و سرشناسی است. او اولین کسی است که بعدها در استان اصفهان دو باب مدرسه به سبک جدید بنا نهاد که یکی از آنها مدرسه عماد در خیابان امام شمالی فعلی است. سنگ بنای بیمارستان شهید اشرفی فعلی را هم او بنا گذاشته است.

پدر عبا بر دوش سجاده انداخته و تسبیح به دست رو به قبله با خدای خود راز و نیاز می کند و از او می خواهد که این سفر را راحت و بی خطر نماید. می خواهد که فرزندش در خدمت جامعه و انسانیت باشد، او را خادم مردم می خواهد همانگونه که خود چنین بوده و هست، بارها سر به سجده می گذارد و دست به دعا و استغاثه برمی دارد. تا اینکه انتظارش پایان می یابد و فرزند دلبندش پا به کره خاکی می گذارد.

-حضرت آقا مبارک باشد، مژدگانی بدهید، پسر است.
و پدر لبخند بر لب قبل از هر چیز می خواهد از سلامت مادر و فرزند مطلع شود. سجده شکر به جای می آورد. شادمانی خانه را فرا می گیرد و آقا باید به فکر ولیمه نوزاد باشد و نامی مناسب و چه نامی مناسب تر از «حسین»

کودکی
حسین کم کم بزرگ می شود. پدر دارای ملک و املاک و باغات زیادی است و خدم و حشم فراوان دارد. آیت الله است و با بزرگان زمانه خود سر و سری داشته و رفت و آمد دارد. امین مردم است و هر که مشکلی دارد در اطاقی در خانه بزرگ آقا سفره دل می گشاید تا حداقل سبک شود. روزهای عاشورا در محل و خانه آنها غوغایی است و آیت اله سید ابوالحسن سیادت (عماد الشریعه) در عزای حسین (ع) به سوگ می نشیند. سید حامد حسین همه این صحنه ها را می بیند و با محیط آشنا می شود. با پدر و مادر، محیط و مردمان اطراف خود که همگی در شکل گیری شخصیت وی نقش دارند به خصوص که از هوش سرشاری برخوردار است و همه چیز را زیر نظر می گیرد. فقر، درد، رنج، بی سوادی، عقب افتادگی و... همه را می بیند اما آنها را نمی پذیرد. با خود فکر می کند که باید کاری بکند، اما چگونه؟ آخر او کوچک تر از آن است که راه روشنی را ترسیم کند. حسین تنها یک چیز را خوب می فهمد و آن اینکه باید چیز یاد بگیرد، سواد دار بشود و خوشبختانه بستر آماده است چراکه پدرش، خود پرچمدار علم و دانش است و راه را برای او هموار می کند.

تا 9 سالگی
از وقتی که میرحامد حسین خود را شناخت پدرش وی را تحت تعلیم قرار داد و با قرآن و مقدمات دروس طلبگی آشنا کرد و وقتی 9 ساله شد همه آنچه را پدر به وی یاد داده بود فرا گرفت و وقت آن رسید که به جایی برود که بتواند به طور منظم درس بخواند. پدرش راه و چاره را می داند و تدبیری برای او اندیشیده است.

1306- 1296 شمسی 9 تا 19 سالگی
مدرسه صدر اصفهان، گنبدهای فیروزه ای، چهارباغ، سنگ فرش ها، بازارهای اطراف میدان، مدرسه و حجره های اطراف و حوض وسط و طلابی با سنین متفاوت از گوشه و کنار شهر و استان و از همه مهم تر استادانی چون آیت الله العظمی فشارکی، آیت الله میر سید علی نجف آبادی، آیت الله میرزا علی آقاشیرازی و همه از دوستان پدر، چه جایی بهتر از این مدرسه برای میرحامد حسین می تواند وجود داشته باشد و تازه آخر هفته هم که می تواند به خانه بیاید. پس شک نباید کرد و عماد الشریعه تصمیم خود را گرفته و میرحامد را با بقچه ای زیر بغل به این مدرسه می برد تا علوم دینی و فقه و عرفان و هر آنچه را که اساتید به وی عرضه کنند، فرابگیرد.

سید حسین مشغول تحصیل در مدرسه می شود و اندک اندک هوش و استعداد خارق العاده اش در بین همکلاسی ها نمایان می شود. حالا همه او را با انگشت به همدیگر نشان می دهند و همیشه طلبه ها دور او جمع می گردند. سال ها یکی پس از دیگری می گذرد و حالا دیگر همه او را می شناسند. هنوز 10سال از ورودش به حوزه علمیه نگذشته به درجه اجتهاد می رسد و اساتید برجسته مدرسه، اجتهاد او را در عین شگفتی تایید می کنند و میرحامد حسین 19 ساله مجتهد می شود. اما حال چه کند؟

1309-1306 ه.ش سن 19 تا 22 سالگی
اعتقاد پدر به تحصیلات جدید و تلاش های وی برای احداث مدارس جدید در استان و خمینی شهر که با مخالفت خیلی ها مواجه و حتی مخالف دین قلمداد می شد از یک طرف و تشویق های استاد بزرگ حوزه آیت الله العظمی فشارکی برای اخذ دیپلم تحصیلات جدیده و از همه مهم تر علاقه و پشتکار میرحامدحسین سبب می شود که وی پس از پایان تحصیلات در مدرسه صدر عازم تهران شود تا بتواند دیپلم متوسطه علوم جدیده را بگیرد. چنین کاری در اصفهان میسر نبود چون مدرسه ای به سبک جدید بنا نشده بود گر چه پدرش سال ها بعد دو مدرسه به سبک جدید بنا کرد.

سید حامد از خانواده دور می شود، به تهران می رود و در مدرسه جدید ثبت نام می کند و باز با هوش و استعداد ویژه اش موفق می شود ظرف تنها سه سال دیپلم علوم جدید را اخذ نماید اما به این هم راضی نمی شود و همچنان به ادامه راه می اندیشد و افق های روشنی را در دور دست می بیند.

1309 سن 22 سالگی
در امتحانی که سالانه برگزار می شود تا تعدادی از نخبگان را برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور کند شرکت می جوید و رتبه اول کشوری را در این آزمون سراسری از آن خود می نماید. سید حسین که درد و رنج و بیماری های مردمان دیار خود را دیده است، راه خدمت به آنها را تحصیل در طب می داند و لذا با این هدف یعنی پزشک شدن برای خدمت به مردم نه کسب مال و منال و عنوان، رنج تحصیل در دیار غربت یعنی کشور فرانسه را به خود هموار می کند. البته حمایت های بی دریغ پدر همواره همراهی اش می کند و چنین می شود که آیت اللهی، آیت الله زاده در دیار فرنگ بر روی صندلی دانشکده پزشکی پاریس می نشیند.

1318- 1309 سن 22 سالگی تا حدود 30 سالگی
روزها یکی پس از دیگری می گذرد و این گذشت زمان نبوغ و هوش و فکر خلاق حامد را برای استادان تیزبین و کارکشته فرانسوی آشکار می کند و به زودی بر همگان روشن می شود که شاگرد برجسته دانشکده طب پاریس کسی جز میرحامد حسین ایرانی نمی تواند باشد.

اما میرحامد بی توجه به این مسائل و نیز دنیای اطراف خود، از ثانیه ها در راه کسب علم و دانش بهره می جوید، چون هدف مقدسی برای خود مشخص کرده است.
دنیا را جنگ فرا گرفته و جنگ افروزان جهان شعله های جنگ را شعله ورتر کرده و زبانه های آن را به پاریس هم رسانده اند و به این ترتیب آرامش دانشجوی جویای علم را هم بر هم ریخته اند. پاریس به اشغال نازی ها درآمده و ادامه تحصیل در دانشکده پاریس امکان پذیر نیست. وضعیت ناامید کننده ای است اما حامد با آن همه همت و سماجت و پشتکار خود حتما راهی خواهد یافت. ژنو آرام است، پس راهی آن دیار می شود و شانس خود را برای تحصیل در دانشکده پزشکی ژنو امتحان می کند و موفق می شود اجازه تحصیل در آن دانشکده را بگیرد و باز آرامش خود را به دست بیاورد. گام هایش را برای رسیدن به هدف استوار بر می دارد و در آنجا تحصیل را به پایان می رساند. حالا پاریس آرام شده است و میرحامد به آنجا بر می گردد و در دانشکده پزشکی مرکز فرانسه هم تحصیلات خود را تکمیل می کند.

گواهینامه های زیر حاصل حدود 10 سال تحصیل در دو دانشکده ژنو و پاریس و بیمارستان های وابسته و بخش ها و کلینیک ها و موسسات طبی و بهداشتی مختلف است:
1- گواهینامه تحصیلات پزشکی از دانشگاه ژنو و اجازه دریافت دانشنامه فدرال که تا آن زمان فقط به مردم سوئیسی داده می شد و به دلیل نبوغ میرحامد حسین این مدرک ملی سوئیس به ایشان هم اعطا شد.

2- دانشنامه دکتری در پزشکی از دانشگاه ژنو

3- گواهینامه اداره بهداری و میکروبشناسی ژنو

4- دانشنامه دکتری در پزشکی از دانشگاه پاریس

5- گواهینامه از بیمارستان گورکاس ژنو (بیمارستان کودکان) که ایشان دو سال در آن بیمارستان دستیار بوده است.

6- گواهینامه گذراندن قوانین و مقررات سوئیس در زمینه تخصص در طب پیشگیری و روش های مقابله با بیماری های واگیر و کار در آزمایشگاه میکروبشناسی و سرم شناسی

7- راهیابی به سازمان بهداشت جهانی و کسب مدارک بهداشت در کشورهای فقیر، بهداشت روستایی، بهداشت گرمسیری و بهداشت در کشورهای تحت سلطه از جامعه ملل
بازگشت به میهن

دکتر میرحامدحسین سیادت اکنون به اندازه کافی تحصیل کرده، تجربه آموخته و جمع آورده و دیگر در دیار فرنگ کاری ندارد. او هدف خود را گم نکرده و مسخ جوامع اروپایی نشده است. دکتر سیادت فراتر و مقدس تر از این زرق و برق ها می اندیشد و به کشورش به مردمش به محرومیت ها و به نیازها و به رسالت خود می اندیشد. علیرغم مناسب بودن زمینه ها برای ماندنش در آن دیار لحظه ای تردید به خود راه نمی دهد، کوله بار علم و دانش و تجربه خود را برمی دارد و راهی کشور می شود. سال 1319 هجری شمسی است که او پس از تجدید دیدار با خانواده و اقوام آمادگی خود را برای خدمت به مردم اعلام داشته و به خدمت بهداری در می آید. بیش از نیم قرن از شرق و غرب و جنوب و شمال و مرکز کشور هر جا که نیازی باشد، کمبودی باشد، دستی برای کمک دراز باشد دکتر سیادت هست. او نیاموخته که در جاده های هموار حرکت کند، پشت میزنشین شود و سرِ خود گیرد و به گلیم خود بیندیشد. او رسالتی برای خود در نظر دارد، آمده تا ناهمواری ها را هموار کند و ناملایماتی را که گوشه ای از آنها در یکی از رنج نامه هایش منعکس شده از پیش خود بردارد و پاداشی جز لبخند دردمندان و رضای خدا نمی جوید.

پاره ای از رنج نامه دکتر میرحامد سیادت به مقامات بالا
وی در این نامه به مسؤولین بهداشت و درمان شرایط کار خود آن هم در پایتخت که نشان دهنده عمق درد و رنج وی از اوضاع و احوال و شرایط سخت مردم است شرح می دهد که در بخش هایی از آن می خوانیم:

اینجانب در ده سال قبل، بخشی را که مخصوص نگهدای بیماران غیرقابل علاج بود در بیمارستان فیروزآبادی گرفتم و دست استعانت به طرف شما و انستیتو پاستور دراز کردم که به ما کمک کنید. مشکلات ما در آن موقع عبارت بود از:

1- نداشتن همکار: کلیه پرستاران ما به استثنای دو نفر بی سواد بودند. پزشک کمکی و انترن نداشتیم.

2- نبودن وسایل: تختخواب های ما عبارت بود از تختخواب های استفاده شده سایر بخش ها که آنها را با طناب پیچ کردن سرپا نگه داشته بودند. در بخش از مستراح و حمام خبری نبود.

3- نبودن وسایل فنی: درهر ماه یک ترمومتر (دماسنج) و شش سرنگ ارزان قیمت می دادند که همان روز اول می شکست، از وسائل ضد عفونی خبری نبود، هر ماه ده قالب صابون رختشویی تحویل بخش می شد. گرچه بخش 70 تختخواب داشت لیکن غالبا متجاوز از 100 نفر بیمار بستری بودند که بقیه روی زمین می خوابیدند.

4- نبودن دارو: جیره روزانه این بخش از داروهای ضد میکروبی، فقط روزانه بیست و پنج دانه قرص سولفاتیازول، یک میلیون واحد پنی سیلین و سه گرم پتومایسین بود.

5- نبودن همکار پزشک صلاحیت دار و پایین بودن سطح اطلاعات پزشکی بیمارستان:
اینجانب با یک دانشجوی سال دوم پزشکی شروع به کار کردم، خانواده خود را ترک نمودم و به طور شبانه روزی در بخش ماندم، ماهی 700 تومان حقوق خود را صرف خرید درجه تب، سرنگ و سایر لوازم مورد احتیاج بیمارستان نمودم.

گاهی مجبور می شدم روزی سه دفعه به شهر بیایم و چند سرنگی را که در اختیار داشتم در انستیتو پاستور استریلیزه کنم و برای خون گرفتن به بخش برگردم.
از خواروبار فروش، بقال، دارو فروش و نمایندگی فروش دارو استمداد کردم و تا اندازه ای در رفع احتیاجات دارویی و غذایی بیماران خود توفیق یافتم.
در نیمه دوم سال 32 که تصدی این بخش کذایی را به عهده گرفتم با اینکه در ابتدا هیچ همکاری غیر از دانشجوی سال دوم و یک تکنسین نداشتم، توانستیم این بخش را تدریجا به جایی برسانیم که از طرف دانشکده پزشکی تهران در سال 1341 قرارداد همکاری و تبادل کارمند فی ما بین این بخش و بیمارستان کلود برنارد پاریس (مرکز تحقیقات بیماری های عفونی دانشکده پزشکی پاریس) منعقد نماید.

عرصه های خدمت
دکتر میرحامد حسین سیادت از سال 1319 هجری شمسی تا سال 1370 به مدت 51 سال مشغول کار و فعالیت و تلاش بی وقفه و شبانه روزی از ساده ترین امور پزشکی تا تشخیص و درمان بیماری ها و مسوولیت های اجرایی و مأموریت ها و تدریس و تحقیق بود. می توان کارنامه درخشان و انسان دوستانه فعالیت های وی را به سه حوزه جداگانه تقسیم کرد.

الف: امور تشخیصی و درمانی
مهمترین و اصلی ترین کار برای پزشک درد آشنای دیار ما، درمان بیماران دردمند و به وجود آوردن شرایط درمان و کاستن از درد و آلام مردم بود. اصلی ترین تهدید در آن سال ها بیماری های واگیر و عفونی بود که از اتفاق رشته و تخصص ایشان نیز به حساب می آمد. بیماری هایی چون مالاریا، تب مالت، تب راجعه، وبا، حصبه، سل، جذام و غیره که آن زمان به بیماری های ساریه معروف بودند و در سراسر کشور بیداد می کردند و قربانی می گرفتند. در چنین شرایطی یک پزشک مسؤول و وظیفه شناس هدف خود را تشخیص و درمان و نیز مبارزه با آنها و تحقیق در مورد آنها و از بین بردن شرایط انتقال و توسعه آنها می داند کاری که البته به دلیل بی توجهی حکومت استبدادی و فقر اقتصادی و فرهنگی مردم و نبودن متخصص و امکانات بس طاقت فرسا بود اما این پزشک فرزانه نشان داد که در علم و عمل قادر به انجام آن است.

دکتر سیادت از سال 1319 تا 1352 که در استخدام وزارت بهداری آن زمان بود پرونده درخشانی از خود به جای گذاشت. وی در تمامی نقاط کشور به تشخیص بیماری های واگیر و درمان آنها و مبارزه با زمینه ها و عوامل انتقال پرداخت.

کار در تهران، زاهدان، بنادر جنوب، اصفهان، زندان های کشور، ورامین، شهریار، گرگان، خرمشهر، آبادان، سیستان و بلوچستان، کردستان، کرمانشاه، همدان، کرمان، بندرعباس، فریدن، چهارمحال و بختیاری ده ها شهر و منطقه دیگر در پرونده ایشان ثبت است.

وی در تمامی این مناطق تشخیص و درمان بیماری های ساریه را علیرغم کمبودها با موفقیت انجام می داد.
دکتر سیادت مدت 17 سال در بیمارستان فیروزآبادی تهران با حداقل امکانات به شناسایی و تشخیص و درمان بیماری ها پرداخت که رنج نامه مربوط به سال های کار در این بیمارستان را خواندیم.

باید توجه کرد در آن زمان آزمایشگاه های تشخیص طبی به شکل فعلی نبود و روش های آزمایش و مواد لازم برای آنها هم در دسترس همگان قرار نداشت و وی ابداعاتی در زمینه روش های تشخیص داشت که جوایزی به آنها تعلق گرفت.

دکتر سیادت از هیچ بیماری، ریالی حق ویزیت دریافت نمی کرد و حتی دریافت آن را در حالی که حقوق بگیر است، حرام می دانست و به همان حقوق رسمی که آن هم در بسیاری موارد خرج بیماران می کرد قانع بود و پزشکی را در خدمت مردم می دانست نه وسیله ای برای جمع آوری مال و ثروت.

ب) مسؤولیت ها و مأموریت ها
با وجود گرفتاری های شدید در امر تشخیص و درمان بیماری ها و بیماران از طرف وزارتخانه مسؤولیت ها و مأموریت های متعددی به وی واگذار شد و اصولا هر جا کار گره می خورد و نیاز به دستی توانا برای پیش برد امور بود وی را انتخاب می کردند.

پاره ای از مسؤولیت ها و مأموریت های دوران خدمت در وزارت بهداری وی عبارتند از:
مسؤولیت بهداشتی منطقه تهران، ریاست بهداری زاهدان، ریاست بهداری جنوب، ریاست بهداری استان اصفهان، ریاست بخش بیمارستان فیروزآبادی، نماینده وزارتخانه در سازمان برنامه، رئیس اداره مبارزه با بیماری ها در تهران، رئیس بخش مطالعات کلینیکی امراض ساریه.

و مأموریت در فرانسه، دانمارک، الجزایر، مراکش، دانشگاه تهران، دانشگاه جندی شاپور، اصفهان سبزوار، قوچان و ده ها مأموریت و مسؤولیت دیگر که آنها را به نحو احسن و با تمام وجود انجام می داد که البته همراه ترک خانواده و سلب رفاه و آسایش خویش بود اما نشان از ایمان و اعتقاد راسخ وی داشت. مأموریت ها و مسؤولیت های وی همراه با تأسیس و راه اندازی بخش های درمانی مختلف و حل و فصل بسیاری از مسائل بهداشتی و درمانی بود. نوع مدیریت وی در واقع جهادی و مردم محور بود. مثلا وقتی ریاست بهداری استان اصفهان را در دست گرفت دستور داد فرش هاو اشیای قیمتی دفتر ریاست بهداری را بفروشند و خرج ساختمان بیمارستان خورشید کنند.

ج: تدریس، تحقیق و تألیف کتاب
با وجود گرفتاری های متعدد در امور درمانی و مبارزه با بیماری های ساریه و تشخیص آنها و پیچ و خم کارهای اداری و مسؤولیت ها و سر و سامان دادن به اوضاع نابسامان بهداری ها و هجوم بیماری های واگیر در گوشه و کنار کشور و ناگزیر بودن از سفر به آن مناطق، پزشک حاذق و فرزانه شهر ما از امر تدریس و تحقیق غافل نبود که صد البته هم تحقیقات و هم آموزش ها و مقالات وی در جهت حل معضلات آن زمان مردم یعنی بیماری های عفونی بود.

تدریس منجر به آموزش پزشکان و کادرهای درمانی در بیماری های واگیر گردید و تحقیقات وی هم در رابطه با یافتن راه های شناسایی، مبارزه و درمان همان بیماری ها بود.
به قسمت هایی از فعالیت های آموزشی، تحقیقی و تألیفی وی اشاره می کنیم.

تدریس:
دکتر سیادت در دانشگاه های مختلف از جمله دانشگاه تهران، دانشگاه جندی شاپور، دانشگاه اصفهان و بیمارستان کلود برناد فرانسه وابسته به دانشکده طب پاریس بیماری های عفونی و واگیردار را تدریس می نمود و بسیاری از پزشکان معروف در درس عفونی شاگرد وی بودندکه آموزش های وی در رشته تخصصی سطح دانش و آگاهی در این رشته را بالا برده در کنترل و درمان بیماری های واگیردار مفید افتاد.

تحقیق:
برای اینکه نظر استاد فرزانه را در رابطه با تحقیق بدانیم به سخن وی در کنگره بیماری های عفونی سال 1368 که به ریاست وی تشکیل شده بود، توجه می کنیم. دکتر سیادت در حالی که به دلیل بیماری و پیری ناتوان شده بود و دکتر ولایتی ( وزیر امور خارجه وقت) و چندتن دیگر از اساتید بنام زیر بازوی وی را گرفته بودند، خطاب به حضار گفت: «اگر در این کنگره مقاله ای ارائه می کنید، حتماً باید نتیجه آزمایشات و مطالعات خودتان باشد، نه اینکه از کتاب های فرنگی چیزی را ترجمه کرده باشید و در اینجا ارائه کنید. والسلام»

جا دارد این گفته استاد که اعتقاد عمیق وی بود و در طی عمر خود به آن عمل کرده بود، آویزه گوش محققان کشور به خصوص دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی شهر و کشور قرار گیرد.
دکتر سیادت از همان ابتدای کار به کارهای تحقیقاتی کاربردی دست زد به طوری که از تاریخ 31/6/32 تا 31/6/49 در بیمارستان

فیروز آبادی در بخش بیماری های عفونی با مؤسسات علمی آن زمان همانند انستیتو پاستور، انگل شناسی، رازی و سازمان بهداشت جهانی و دانشکده تهران همکاری تنگاتنگی داشته و تحقیقات وسیعی در زمینه های تشخیص آزمایشگاهی، درمان و مبارزه با بیماری های عفونی و واگیر دار مانند تیوفوئید، سیاه زخم، تب مالت، اسهال خونی، مننژیت، انواع اسهال های عفونی، انگل های روده ای و تک یاخته ها مثل آمیپ ها و ژیاردیا و بیماری هایی چون تراخم، وبا، طاعون، مالاریا و هاری انجام داد که نتیجه آن چاپ 33 مقاله علمی در مجلات معتبر داخلی و خارجی به زبان های فارسی و فرانسه بود. در این مقالات نتایج تحقیقات در مورد راه های تشخیص بیماری ها و داروهای مؤثر بیماری ها و راه های کنترل و مبارزه با بیماری های ذکر شده انتشار یافت. البته این تحقیقات تنها حاصل تلاش و تحقیق دکتر در سال های اوایل دهه پنجاه بود. بعداً نیز تحقیقات دیگری توسط وی صورت گرفت که انتشار فهرست تحقیقات و پایان نامه های دانشجویان پزشکی آن زمان که خود از پزشکان حاذق گردیدند از حوصله این مطلب خارج است.

تألیف:
استاد فرزانه علاوه بر 33 مقاله ذکر شده و مقالاتی که بعد از سال 49 ارائه نموده، دوکتاب در زمینه رشته تحصیلی خود یعنی بیماری های عفونی، انگلی و میکروبی و ویروسی به زبان فرانسه تألیف نموده که عنوان آنها آورده می شود:

1. Dela pratigue dela disinfection opres maladies contagieuses specialement dans le canton do geneve
2. Contribution aletude da traitment da palacenta praevia
گرچه کتابی در مورد اخلاق عمومی و اخلاق پزشکی و رفتار اسلامی از او به یادگار نمانده اما شاهکار او تدوین عملی کتاب زندگانی اش است که از هر رمان و داستان و توصیه های اخلاقی خواندنی تر و جذابتر و تأثیر گذارتر می باشد.

فعالیت های بعد از انقلاب و دوران بازنشستگی
حکیم فرزانه در سال 1357 رسماً بازنشسته شد ولی نسل انقلاب ارزش وی را می دانست و از این گنجینه علم و دانش و تجربه و تقوی که البته رابطه خوبی با رژیم قبلی نداشت تقاضای فعالیت در حال و هوای جدید نمود و وی هم با کمال میل پذیرفت. از سال 1357 تا 1370 ( به مدت 13 سال) با انرژی و اشتیاق وصف ناشدنی مشغول فعالیت گردید و منشاء خدمات متعدد دیگری شد.

استاد در این سال ها مشغول تدریس در دانشگاه اصفهان شد و بیماری های عفونی را تدریس نموده و با همکاری دکتر خادمی بخش عفونی بیمارستان امین را تأسیس نمود. وی همزمان در دانشگاه اهواز نیز تدریس می کرد و جالب تر اینکه در این مدت علیرغم مشکلات بارها برای تدریس به فرانسه سفر کرد.

اما تجارب و توانایی ها و علم و دانش و بینش و تقوی و اخلاق وی برای هر مؤسسه علمی و دانشگاهی وسوسه انگیز بود و نمی شد از آن چشم پوشی کرد لذا مراکز بزرگ علمی از جمله انستیتو پاستور به دنبال جذب وی بودند. بالاخره در سال 1356 آن مؤسسه منزلی در تهران در اختیار وی قرار داد تا در آن مرکز و مراکز وابسته و بیمارستان لبافی نژاد تهران مطالعات و تحقیقاتی روی بیماران و بیماری ها انجام دهد.

در سال 1368 هجری شمسی به ابتکار و ریاست وی کنگره ای در مورد بیماری های عفونی در تهران تشکیل گردید و در همین کنگره به ریاست انجمن متخصصین بیماری های عفونی کشور انتخاب گردید و این در حالی بود که بیمارستان کلود برناد فرانسه دست از سر او بر نمی داشت و مجبور بود بارها با وجود ناتوانی جسمی به آن کشور سفر کند.

سیادت از دیدگاه دیگران
بی شک در حافظه مردمان عادی به عنوان هم محلی ها و هم شهری ها و بیماران در اقصی نقاط کشور و همکاران وی در طول خدمتش و نیز خواص جامعه و دانشجویان متعدد، از خصوصیات اخلاقی، پرهیزکاری و دین و دانش وی نکات بی شماری وجود دارد که جز درس انسانیت و اخلاق و در عمل مسلمان بودن و عشق و علاقه خدمت به مردم بدون توجه به مال و منال و جاه و جلال نمی تواند باشد. متأسفانه درباره وی به جز چند مورد مکتوب، به منبع دیگری دسترسی نداریم:

• دکتر «اوداود» رئیس امور پزشکی بیمارستان گورکاس بیمارستان کودکان ژنو در تجلیل از وی چنین می نویسد:
او وظایف محوله شغلی خود را با ایمان، هوش و صحت عمل، به طور کامل انجام می دهد و من از داشتن چنین همکاری به خود تبریک می گویم.
• پروفسور دکتر «ره» رئیس انستیتو بهداشت و میکروبشناسی ژنو، در پایان گواهینامه دکتر سیادت چنین نوشته است:
با توجه به فعالیت های نامبرده، او شایستگی دارد که مؤسسات و سازمانهای بزرگ بهداشتی را اداره نماید.
• دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت در روز تشییع پیکر استاد فرزانه طی سخنانی گفت:
دکتر سیادت نه تنها در بیماری های عفونی استاد ما بود، بلکه به ما آموخت که یک پزشک مؤمن و انسان دوست، از نظر اخلاق، رفتار و الگو بودن، چگونه باید باشد. او آموخت که پزشک می باید آنگاه بیمار خود را از نظر مالی ناتوان می یابد، از او پول نگیردو تنها دردهای جسمانی بیمار را مداوا نکند، بلکه به او درس اخلاق نیز بدهد و در عین حال از پژوهشهای علمی و تحقیقاتی دامنه دار و مطالعه یافته های جدید فاصله نگیرد.
رحلت
دکتر سیادت بنیانگذار طب عفونی در آبان ماه 1370 درگذشت و پیکر وی در جوار مرقد امامزاده سید محمد به خاک سپرده شد اما متاسفانه در طرح توسعه حرم مطهر تغییراتی در بنا ایجاد شد که طی آن سنگ قبر دکتر سیادت و پدر بزرگوارش عماد الشریعه زیر دیواری قرار گرفت و این آثار به یاد مانده از ایشان محو گردید تا مهر تاییدی بر غربت این خاندان بزرگ و تاثیرگذار زده باشد.

موارد بیشتر