شاعر:آذرصادقی
باغ انجیر بوی خوبی داشت
بوی مرداد بوی تابستان
سبز و زرد و سیاهرنگ و بنفش
رنگ ها از درخت آویزان
فصل گرما و بازی و انجیر
لای آن شاخه های سر به هوا
خارش دستها که می چیدند
وقت بازی،بنفش ترها را
خنده ی دختران بازیگوش
سر هر چیز کوچک و ساده
بی هوا،بی خیال،از ته دل
گونه هایی که چال افتاده
دوست میداشت دختران را باغ
دل به لبخندهایشان می داد
مثل مردی همیشه عاشق بود
گرمیش عشق را نشان میداد
روی دستان باغ می افتاد
روسری های دختران در باد
مرد آن را به خود گره می زد
باغ انجیر بهتری می داد
مرد انجیر با خودش می گفت
کاش میشد درخت آدم بود
دختر خنده را بغل می کرد
عشق مثل درخت محکم بود