دوشنبه, 05 آذر 1403 Monday 25 November 2024 00:00

به نقل ازپایگاه خبری حوزه، 

عالمان دین در حوزه تشیع ساده زیستند از دنیا و زرق و برق آن روی گرداندند به خدا عشق ورزیدند و با خلق خدا فروتنانه و مهربانانه رفتار کردند و هیچ گاه برای دنیا و مقام به کرنش نایستادند و حقی را نادیده نیگاشتند که توانستند سالیان سال در اوج بمانند و نشانه های هدایت را برپا دارند و شیعه را از گردابهای بلا و بیابانهای بی فریاد و خشک و سوزان رهایی بخشند و در شاهراه سربلندی و عزت راه نمایند.

اگر روحانیت امروز بر آن است که در اوج بماند و عزت مندانه پرچم اسلام ناب را بر دوش بکشد و با ناهنجاریها درافتد و سخنش نفوذ یابد و در دلها بنشیند و عشق به خدا و اهل بیت(ع) را در سینه ها شعله ور سازد و نسلی را که امروز به او سپرده شده بی گزند به سرچشمه نور ره نماید باید مشعلهای هدایت را چه آنان که رخ در نقاب خاک کشیده اند و چه آنان که اکنون در اوج قناعت و پارسایی روزگار می گذرانند فراراه خویش قرار دهد و گرنه ره به جایی نخواهد برد و ایمان و دین مردم را بر باد خواهد داد.

آیت اللّه املایی عشقی سوزان در سینه دارد. عشقی که استادان و راهنمایان والامقدار او در سینه اش شعله ور ساخته اند: عشق به اسلام ناب و تشیع راستین که مرحوم رحیم ارباب در سینه اش شعله ور ساخته و عشق به علی(ع) که حاج میرزا علی آقا شیرازی عارف بزرگ و نهج البلاغه شناس کم مانند در تمام زوایای وجودش بازدمیده است.

او با این چراغ شب افروز و تاریکی زدا هم خود از گزندها به دور مانده و بر شاهراه هدایت جوانی را به پیری رسانده و هم مردمان دیار همیشه بیدار خمینی شهر را از تاریکیها رهانده و چراغ دین را فرا راهشان افروخته است.

خداوند به ما نیز توفیق داد از محفل روحانی آن بزرگ مرد رشحه ای برگیریم و به دوستاران روشنایی و پاکی هدیه کنیم باشد هم ما را و هم آنان را در این سرا و آن سرا مفید افتد. ان شاء اللّه. ( 26 )

حوزه

حوزه: با تشکر از حضرت عالی که قبول زحمت فرمودید و ما را به حضور پذیرفتید لطف کنید در ابتدا شمه ای از زندگی خود چگونگی آغاز به تحصیل و دشواریهای راه بیان بفرمایید.

* این جانب به سال 1333هـ.ق. درخوزان سده (خمینی شهر) به دنیا آمدم. یک سال از عمرم نگذشته بود که چراغ عمر پدرم خاموش شد و من از نعمت وجود پدر محروم شدم. بار زندگی بر دوش مادرم افتاد. مادرم مرا با کار و تلاش بزرگ کرد و زمینه تحصیل مرا فراهم ساخت. در دوران کودکی مانند دیگر کودکان به مکتب خانه رفتم و در آن جا قرآن آموختم.

به خاطر تنگناهای مالی و این که باید کار می کردم تا مخارج زندگی تأمین شود نتوانستم در دوران نوجوانی و جوانی به تحصیل بپردازم. از این روی به خاطر علاقه ای که به تحصیل علوم دینی داشتم در سن بزرگی تحصیل علوم دینی را آغاز کردم. البته در ضمن کار; من همیشه با لباس کار به مدرسه می رفتم و پای درس حاضر می شدم.

جامع المقدمات را در سده در نزد سید مصطفی ابطحی فروشانی خواندم و سپس راهی اصفهان شدم و مشغول تحصیل گردیدم. دوره رضاخان بود و وضع حوزه بسیار آشفته بود و طلاب هم پراکنده. بیش تر علما به روستاها و قصبه ها و محلّه های خود رفته بودند. مدارس خالی از علما و فضلا بود. حوزه خیلی خلوت بود. درس خواندن برای همگان با دشواریها و سختیهای بسیاری همراه بود و برای من دشوارتر و سخت تر. من چون با سر و وضع و لباس کارگری به مدرسه می رفتم مأموران دولتی برای من بیش تر مزاحمت ایجاد می کردند.

در هر صورت موفق شدم مقدمات و مقداری از سطوح عالیه را در حوزه اصفهان بخوانم. برای ادامه تحصیل و درک محضر بزرگان به حوزه قم رفتم و پس از چند سالی استفاده از آن فضای معنوی و حضور در محضر بزرگان به اصفهان برگشتم و به فراگیری علوم دینی ادامه دادم و بعد به خمینی شهر آمدم و در همین جا ماندگار شدم.

( 27 )

حوزه: در دور اول پیش از آن که به حوزه قم تشریف ببرید درحوزه اصفهان از محضر چه اساتیدی بهره برده اید؟

* در حوزه اصفهان در این برهه خداوند توفیق داد که از محضر بزرگان بسیاری بهره ببرم که در این جا از یک یک آنان نام می برم:

شیخ یحیی فقیه ایمانی سیوطی.

شیخ محمد علی عالم حبیب آبادی مغنی و حاشیه ملاعبدالله.

حاج سید علی اصغر برزانی متخصص در قوانین و از شاگردان آقا سید محمد باقر درچه ای بخشی از قوانین.

حاج میرزا اسماعیل معزّی اصفهانی بخشی دیگر از قوانین.

آقا سید محمد باقر ابطحی سدهی مطول و شرح لمعه.

آقا سید عباس صفی بخشی از معالم درایه رجال شرح نفیسی و مقداری از قانونچه.

حاج شیخ عبدالجواد فریدنی اصفهانی بخشی دیگر از معالم.

حاج سید هادی حجازی فروشانی مقداری از کفایه.

حاج آقا رحیم ارباب رسائل مکاسب و کشف المراد.

حوزه: حضرت عالی چه زمانی به حوزه قم وارد شدید و چند سال در آن حوزه به تحصیل پرداختید و در حوزه درسی چه کسانی شرکت جستید و بهره بردید؟

* در اصفهان بودم که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی چشم از دنیا فرو بست. پنجاه روز از رحلت ایشان گذشته بود که وارد حوزه قم شدم. در این زمان مرجعیت و زعامت شیعه بر عهده آیت اللّه بروجردی قرار گرفته بود.

در حوزه مقدسه قم چهار سال ماندم و از محضر حضرات آیات عظام: گلپایگانی مرعشی نجفی محمد تقی خوانساری و بروجردی بهره بردم.

( 28 )

در محضر آقای گلپایگانی باقی مانده کفایه جلد اول.

در محضر آقای مرعشی نجفی کفایه جلد دوم.

در محضر آقا محمد تقی خوانساری خارج فقه.

در محضر آقای بروجردی خارج فقه.

حوزه: چه شد حوزه قم را ترک گفتید و به اصفهان برگشتید و در این دوره در حوزه اصفهان از حوزه درسی چه شخصیتهایی بهره بردید و با کدام یک از آنان بیش تر مأنوس بودید؟

* پس از آن که تشکیل خانواده دادم دیگر برایم مقدور نبود که در قم بمانم; از این روی به اصفهان برگشتم و شکر خدای در این حوزه توفیق یافتم از محضر بزرگانی چون مرحوم رحیم ارباب1 و مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی2 کسب فیض کنم.

وقتی به حوزه اصفهان آمدم مرحوم ارباب خارج فقه بحث صلات جمعه می فرمود. اصول نیز می فرمود و من در درس اصول ایشان هم شرکت می کردم.

من مدت طولانی درخدمت مرحوم ارباب و ملازم ایشان بودم. ایشان تا وقتی که زنده بود من از محضرشان استفاده بردم. اخلاق و رفتار و منش و بزرگواری و دانش گسترده ایشان مرا جذب کرده بود و این ویژگیها سبب شد که چهل سال همراه و ملازم و در خدمت آن بزرگوار باشم.

درسهای دیگری مانند: رجال درایه مقداری از قانونچه و نفیسی تفسیر مجمع البیان و نهج البلاغه را خدمت مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی فرا گرفتم و با ایشان هم بسیار مأنوس بودم.

ییک ماه هم در درس تفسیر حاج سید علی نجف آبادی حاضر شدم. این درس فقط در ماه مبارک رمضان گفته می شد.

( 29 )

حوزه: مرحوم ارباب را شاید حوزه اصفهان بشناسند; امّا دیگر حوزه ها آن چنان که باید شناختی از ایشان ندارند. لطف کنیداز ویژگیهای اخلاقی معنوی و جایگاه علمی آن بزرگوار نکته ها و مطالبی را برای ما و خوانندگان بفرمایید.

* مرحوم ارباب دیدنی بود. محاسن اخلاقی ایشان را انسان بایداز نزدیک می دید. نمی شود وصف کرد. او خالق اخلاق بود. در اخلاق و رفتار و منش ویژگیهایی داشتند که در کتابها پیدا نمی شد. یکی از دوستان می گفت:

(هنگامی که می خواستم از نجف به ایران بیایم خدمت آقا جمال گلپایگانی رسیدم ایشان فرمود: وقتی اصفهان رفتی حاج آقا رحیم ارباب را رها نکن. مانند ایشان در نجف بی نظیر یا کم نظیر است.)

ییا مرحوم آیت اللّه بروجردی درباره ایشان می فرمود: (عالم عامل).

در این جا چند ویژگی اخلاقی ایشان را که به یاد دارم برای شما بیان می کنم:

1. پیشی گرفتن در سلام: ایشان با آن موقعیت و جایگاه علمی و شخصیتی که داشت سعی می کرد در سلام بر دیگران پیشی بگیرد. در خیابان که راه می رفت وقتی به کارگران شهرداری و رفتگران می رسید پیش از آن که سرشان را بلند کنند به آنان سلام می کرد. به طلاب خیلی احترام می گذاشت. در راه رفتن بر طلبه سبقت نمی گرفت بویژه اگر سید می بود که خیلی احترام می گذاشت.

2. با احترام یادکردن از دیگران: در تمام چهل سالی که در خدمت این مردبزرگ بودم حتی یک بار نشنیدم که از کسی به بدی یاد کند و یا درباره کسی سخن ناشایستی بزند و یا سوء تعبیر بکند. در مواردی که با دیگران اختلاف نظر فقهی داشت با فروتنی تمام می فرمود: ما این طور می فهمیم و یا می فرمود: نظرآقایان را نفهمیدیم.

3. تسلط برهوای نفس: یک وقتی شخصی آمد خدمت ایشان عرض کرد: آقا

( 30 )

مشکلی دارم مرا راهنمایی بفرمایید: گفت من با اخویها و مادرم در یک منزل زندگی می کنیم. در معاشرتها رفت وآمدها و نشست و برخاستهای خانوادگی و فامیلی امکان دارد چشمم به نامحرم بیفتد; از این روی می خواهم از برادران جداشوم و منزل مستقلی بگیرم; ولی مادر راضی نمی شود چه کنم؟

آقا فرمود:

(به حرف مادر گوش کنید و جدا نشوید و مواظب باشید چشمتان به نامحرم نیفتد.

من حدود چهل سال شرایطی مانند شما را داشتم و چشمم به نامحرم نیفتاد.)

ییک بار سخن از نظر کردن به نامحرم و حفظ چشم پیش آمد فرمود:

(تا به حال یک بار هم چشمم به نامحرم نیفتاده است!)

این سخن را وقتی می فرمود که تقریباً هشتاد سال از سن مبارکشان می گذشت.

همچنین در اواخر عمر شریفشان بود که سخن از غیبت پیش آمد فرمود: (تاکنون یک بار هم غیبت نکرده ام!) در اواخر عمر شریفشان بود که دکتر به خاطر مریضی کهولت سن گفته بود نباید روزه بگیرید. ایشان نپذیرفت و فرمود: (تاکنون یک روز روزه از من قضا نشده است.)

4. خوش رفتاری با مردم: با آن که اهل زهد عبادت و معنویت و حتی ریاضت بود ولی از اجتماع و مردم دوری نمی گزید. با مردم خیلی خوش رفتاری می کرد. مردم را دوست می داشت و با علاقه با آنان سخن می گفت. به شاگردان بسیار سفارش می کرد: (درس بخوانید عبادت بکنید تلاش بورزید و در اجتماع هم حضور داشته باشید.)

خوش رفتاری و خوش برخوردی و رفتار نیک را تنها با مسلمانان نداشت بلکه با غیر مسلمانان و اهل کتاب نیز مهربان بود و با روی باز با آنان برخورد می کرد. در این جا از باب نمونه یکی از برخوردهای ایشان را یادآور می شوم: اخوی ایشان با

( 31 )

شخص یهودیی معامله ای انجام داده بوده و مبلغی را باید در چند نوبت به وی می داده است. چون به مسافرت رفته بوده پول را نزد مرحوم ارباب گذاشته تا ایشان سر موعد به شخص یهودی تحویل دهد. سر موعد که می شده یهودی به منزل مرحوم ارباب می آمده و پول را می گرفته است. مرحوم ارباب در این مدت با این یهودی به گونه ای رفتار می کند که یهودی به ایشان بسیار علاقه مند می شود. روزی به مرحوم ارباب می گوید: اجازه بدهید تورات را خدمت شما بیاورم مطالعه کنید و نظر خود را درباره آن بفرمایید:

آقا می پذیرد. یهودی کتاب آسمانی خود را برای آقا می آورد. آقا پس از مطالعه می فرماید:

(به نظر من این کتابی که در دست شماست به نام تورات آن تورات آسمانی نیست. این کتاب تحریف شده است; زیرا اموری را به پیامبران نسبت می دهد که به هیچ وجه نمی توان آنها را پذیرفت.)

آقا و این شخص یهودی در این باره وارد بحث و گفت گوی علمی می شوند و یهودی تحت تأثیر برخورد منطقی و نیک آقا قرار می گیرد و روزی به درمنزل آقا می آید و هدیه ای تقدیم آقا می کند. آقا می پرسد چیست؟ یهودی می گوید: انگشتری است برای حضرت عالی هدیه آورده ام.

آقا نمی پذیرد.

ییهودی می گوید: بر این انگشتر نام چهاده معصوم نوشته شده و شایسته شماست و درست نیست دست ما باشد.

آقا می پذیرد.

از این گونه رفتارهای شایسته و ستودنی با خلق خدا بسیار داشت. در کمک به مردم و یاری تنگدستان از هیچ چیز دریغ نمی کرد.

بارها با تأسف و اندوه می گفت:

(در سال قحطی اگر بقچه حمام خود را هم می فروختم شاید جان

( 32 )

یک نفر از گرسنگی نجات پیدا می کرد ولی متأسفانه این کار نشد.)

از این سخن بر می آید آن مرحوم هر چه داشته در راه مردم قحطی زده بذل کرده و از این که بقچه حمام خودرا نفروخته که خرج آنان بکند اظهار تأسف می کند.

حوزه: مرحوم ارباب از چه راهی امرار معاش می کرد و وضع زندگی ایشان چگونه بود؟

*ایشان ارباب زاده بود و املاکی داشت و از همان راه امرار معاش می کرد. البته در تقسیم اراضی املاک ایشان را گرفتند و به کشاورزان دادند.

ییادم هست روزی عده ای از کشاورزانی که زمینهای ایشان را گرفته بودند و به آنان داده بودند می خواستند مکه بروند و قصد داشتند آقا را ببینند. به آقا خبر دادند که عده ای از کشاورزان می خواهند شما را ببینند. آقا سکوت کرد و درباره زمینها چیزی به آنان نفرمود.

مرحوم ارباب اهل کار بود. در هشتاد سالگی من ایشان را دیدم که از چاه آب می کشید تا حوض منزل را آب کند.

حوزه: ایشان چه موضعی در برابر رژیم پهلوی داشت؟

* ایشان با رژیم پهلوی مخالف بود. در برابر رژیم پهلوی موضع مخالف داشت و با مأموران دستگاه در موضوع اتحاد لباس برخورد کرده بود. ولی از آن جا که ایشان معمم هم نبود از طرف مأموران حکومت کم تر مورد آزار و اذیت قرار می گرفت.

حوزه: مرحوم ارباب لباس اهل علم را نپوشید و معمم نبوده آیا دلیل خاصی داشته است؟

* ایشان اهل منبر نبود; از این روی گویا نیازی نمی دید که معمم شود. شاید

( 33 )

دلیل اصلیی که وی از پوشیدن لباس اهل علم تا آخر عمر خودداری کرد سفارش استادش مرحوم آخوند کاشی بوده باشد. وی با این که لباس اهل علم بر تن داشته با لباس پوشیدن مرحوم ارباب مخالف بوده است. مرحوم ارباب یک بار در نجف لباس اهل علم می پوشد و وقتی می شنود که استادش آخوند کاشی ناراحت شده لباس را از تن درمی آورد و به صورت شخص معمولی به درس و بحث می پردازد.

حوزه: مرحوم ارباب از محضر چه کسانی بهره برده بود؟و اگر از ایشان خاطره و نکته ای درباره آنان شنیده اید و به یاد دارید بیان بفرمایید.

* اساتید مشهور و کسانی که بیش ترین نقش را در تعلیم و تربیت ایشان داشته اند عبارتند ازآیات عظام: مرحوم آخوند کاشی3 مرحوم جهانگیر خان قشقایی4 مرحوم سید محمد باقر درچه ای5.

مرحوم ارباب از نیروی عقل جهانگیرخان خیلی تعریف می کرد. می گفت:

(جهانگیرخان قشقایی دوبار به دنیا آمده است یک بار برای تجربه و یک بار برای عمل.)

ییک وقتی از ایشان پرسیدند: آقای جهانگیرخان اعلم است یا فلانی؟

ایشان در جواب فرمود:

(نمی گویم جهانگیرخان اعلم است ولی می گویم: آقای جهانگیرخان اعقل است.)

از درس نهج البلاغه مرحوم جهانگیرخان خیلی تعریف می کرد و می گفت: وی در تمثیل ید طولایی داشت.

از مرحوم کاشی خیلی به بزرگی یاد می کرد. چند ویژگی آن مرحوم از جمله نماز وی ایشان را خیلی به خود جذب کرده بود تا آن جا که می فرمود:

(نماز مرحوم آخوند کاشی افتخار اسلام و ما بود.)

( 34 )

نماز مرحوم کاشی ضرب المثل بوده از جهت حال و توجهی که به ایشان دست می داده است. این دگرگونی حال در نماز به گونه ای بوده که برخی به این گمان افتاده بوده اند چون ایشان از حال عادی بیرون می رود پس نمازشان باطل است!

درباره حالات معنوی آخوند کاشی مرحوم ارباب از قول مرحوم آقا سید محمد رضا خراسانی رئیس حوزه اصفهان نقل می کرد:

(شبی وارد مدرسه صدر شدم از همه جا صدای سبوح و قدوس می شنیدم. درمانده بودم که مرکز این صدا کجاست؟ داخل یا بیرون مدرسه. به جست وجو پرداختم. متوجه شدم مرکز صدا حجره آخوند کاشی است.)

مرحوم ارباب نقل می کرد:

(یک روز شخصی آمد خدمت موحوم کاشی و یک ریال و یا نیم ریال به ایشان داد. ایشان گرفت. ما تعجب کردیم چطور آقا حاضر شد این مبلغ ناچیز را بگیرد؟ تا این که روزی در ضمن بحث فرمود: معطی خداست. از این فرمایش ایشان فهمیدم آن روز که آن مبلغ ناچیز را پذیرفت براساس این تفکر بود که در هر صورت آن که می دهد خداست و معطی را در نظر داشته نه آن شخص را و مقدار پول را.)

درباره دقت مرحوم کاشی در به کار بردن الفاظ و تعبیرات می فرمود:

(روزی شخصی که فرزندش را از دست داده بود به نزد آقا آمد و انتظار داشت که آقا به او تسلیت بگوید; لذا طبق معمول عرض کرد: فرزندم از دنیا رفت و عمرش را به شما بخشید!

ایشان تا این جمله را شنید با تندی گفت: چه می گویی؟ اگر عمر داشت چرا مُرد؟ اگر نداشته که مرده چه چیز را به من

( 35 )

بخشیده است؟

ایشان حاضر نبود تا این مقدار سخن خلاف واقع گفته شود.)

حوزه: روش مرحوم ارباب در تدریس فقه و اصول چگونه بود و بیش تر به دیدگاههای کدام یک از فقیهان توجه داشت؟

* در تدریس مقید بود که از روی متن بخواند حتی درس خارج را از روی متن تدریس می کرد. استاد ایشان مرحوم کاشی نیز چنین بوده است. در اصول چون بیش تر به دیدگاههای شیخ انصاری توجه داشت متن رسائل را تدریس می کرد و در فقه چون بیش تر به صاحب جواهر توجه داشت متن جواهر را تدریس می کرد. البته به شرح ریاض و یا مکاسب هم نظر داشت. این بدان معنی نبود که به دیدگاههای ایشان نقدی نداشته باشد و با هر آنچه آن بزرگواران گفته بودند موافق باشد. خیر گاه با دیدگاههای آنان مخالفت می کرد و نمی پذیرفت و دیدگاه خود را مطرح می کرد.

حوزه: گویا مرحوم ارباب در پاره ای از مسائل فقهی دیدگاه خاصی داشته است. اگر چنین است لطف کنید چند مورد را بیان بفرمایید.

* بله ایشان در چند مسأله فقهی نظرش با نظر دیگر بزرگان فرق می کرد. از جمله:

در مسأله خمس بر این عقیده بود که تمام خمس حق سادات است و باید به آنان داده شود. در مسأله ارث زن از شوهر بر این نظر بود که زن همانند شوهر از تمام ترکه همسر ارث می برد زمین باشد یا غیر زمین.

همچنین نماز جمعه را واجب می دانست و برای این منظور به اطلاق این آیه

( 36 )

شریفه تمسک می کرد:

(یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر اللّه وذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون و اذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض.)

ایشان اجماعی را که بعضی به آن برای تقیید اطلاق آیه تمسک می کردند قبول نداشت و می فرمود: اجماع ثابت نیست.

حوزه: تسلط ایشان در دانشهای غیرفقهی و اصولی چگونه بود؟

* در تاریخ حدیث و تفسیر اطلاعات بسیار خوبی داشت که به هنگام نیاز به خوبی از آنها استفاده می کرد و از عهده برمی آمد. خود ایشان نقل می کرد:

(به مکه مشرف شده بودم خطیب مسجد الحرام خطابه می خواند. در بین خطابه گفت: (مات ابوطالب کافراً) من از این سخن نادرست بسیار ناراحت شدم. همان جا فرصتی پیش نیامد تا با او گفت وگو کنم.

تا این که در مکه یا مدینه [تردید از من است] به وی برخوردم.

گفتم: من فلان روز پای صحبت شما بودم مطلبی نسبت به ابوطالب گفتید که صحیح نیست.

گفت: به چه دلیل؟

اشعاری را برای وی خواندم که گواه روشنی بودند بر مسلمانی ابوطالب.

او اشعار را رد نکرد ولی گفت: در کتاب صحیح بخاری اخباری برخلاف این است و همان سخن مرا تأیید می کنند. گفتم: آن اخبار جملگی آحادند و به آنها نمی شود نسبت به یک چنین موضوع مهمی

( 37 )

استناد کرد.

گفت: این اخبار متواترند نه آحاد.

گفتم: این ادعا نیز صحیح نیست و برایش دلیل آوردم.)

این گفت وگو نشان می دهد که مرحوم ارباب در زمینه تاریخ حدیث و حتی احادیث اهل سنت اطلاعات عمیقی داشته است.

حوزه: یکی از اساتید بزرگوار شما عالم ربانی مرحوم میرزاعلی شیرازی بوده است. اگر خاطره و نکته ای از این مرد بزرگ به یاد دارید برای استفاده ما و دیگر طلاب عزیز بیان بفرمایید.

*ایشان عالمی به تمام معنی جامع بود. با این که جامع بود امّا از فتوا دادن خودداری می کرد. مرد عالم زاهد و عابد و اهل سیر و سلوک بود. با این حال از اجتماع و مردم دوری نمی گزید.

نمی دانم از خود ایشان شنیدم یا از مرحوم ارباب که از قول ایشان برایم نقل کرد که:

(دایی من در نجف با این که تاجر بود و به کار تجارت اشتغال داشت در قنوت نمازهای مغرب و عشای خود دعای کمیل می خواند و در شبهای جمعه دعای ابوحمزه ثمالی را می خواند. او یک تاجر بود و این چنین عمل می کرد ما چطور؟ [این را بارها با تأثر و تأسف می فرمود.])

حوزه: چه درسهایی را در خدمت ایشان فرا گرفته اید؟

مقداری از قانونچه و نفیسی و نهج البلاغه و مجمع البیان را خدمت ایشان خوانده ام. این را هم عرض کنم که ایشان جوامع الجامع را بر مجمع البیان ترجیح می داد.

( 38 )

در درس نهج البلاغه ایشان تا زمانی که درس خارج شروع نکرده بودم مرتب شرکت می کردم. ایشان در مدرسه صدر نهج البلاغه می گفت: خیلی ها در این درس فقط برای ایمان ایشان می آمدند و دوست داشتند چند کلمه ای از او بشنوند. سخنان آن بزرگوار در شنوده خیلی تأثیر می گذاشت. خیلی هم مختصر صحبت می کرد. بیش تر خطبه های مربوط به خلفا و مظلومیتهای حضرت علی(ع) را بیان می کرد.

حوزه: حضرت عالی آیا تدریس هم داشته اید چه کتابهایی؟

* بله در اصفهان به تناسب درسهایی داشته ام. در کنار تحصیل تدریس هم می کردم: مقدمات شرح لمعه مقداری از رسائل و مکاسب ولی همیشه به تحصیل بیش تر علاقه داشتم تا تدریس; از این روی بیش ترِ عمرم را در راه تحصیل صرف کرده ام و این را من بسیار خوش تر می داشتم.

حوزه: اکنون چه فعالیتهای علمی و فرهنگیی دارید.

* کارهای معمولی که یک روحانی باید انجام بدهد انجام می دهم: ارشاد موعظه بیان مسائل مورد نیاز مردم در منبر پاسخ گویی به مسائل شرعی مردم. امامت جماعت مسجدی را هم به عهده دارم. البته دوست نداشتم امام جماعت باشم. به دستور حاج آقارحیم ارباب به این کار وادار شدم. ایشان به من دستور داد که امامت جماعت این مسجدرا بر عهده بگیرم و هر چه عذر آوردم قانع نشد ناگزیر پذیرفتم.

حوزه: با این که بیش تر عمر حضرت عالی در راه تحصیل علوم دینی صرف شده و به کارهای جنبی کم تر پرداخته اید زندگی خود را چگونه اداره کرده اید و از چه راهی

( 39 )

بخصوص در دوران تحصیل امرار معاش می کردید؟

* من در کنار تحصیل کار می کردم. از هر کاری روی گردان نبودم. در عین حال بخش عمده مخارج ما از کدّ یمین مادرم تأمین می شد. اگر تلاش و زحمت ایشان نبود نمی توانستم به تحصیل ادامه بدهم. افزون بر این قناعت همسرم نیز بود که راه تحصیل را بر من هموار کرد.

حوزه: حضرت عالی از نعمت وجود فرزند صالح بهره مند بوده اید: مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمد حسین املائی که از یاران امام و انقلاب بود و متأسفانه در سانحه رانندگی چشم از جهان فروبست حال اگر درباره ایشان و چگونگی آشنایی آن مرحوم با امام خمینی خاطره و نکته ای دارید بفرمایید.

* فرزندم محمد حسین خیلی با هوش و استعداد بود. در همان کودکی که او را با خودم به منزل مرحوم ارباب می بردم. ایشان می فرمود: (بچه خوش استعدادی است.) در نُه سالگی پیش من شرایع می خواند. در دوازده سالگی شرح لمعه را شروع کرد و بعد هم برای ادامه تحصیل به قم رفت. در قم با مرحوم امام آشنا می شود و علاقه شدیدی به ایشان پیدا می کند و زمانی که امام به عراق تبعید شد آقا محمد حسین هم به عراق رفت و تا پیروزی انقلاب اسلامی در کنار امام ماند. خیلی به امام ارادت داشت. می گفت: فقط امام آیت الله العظمی است. امام هم به ایشان علاقه داشت و محمد حسین را به فرزندی پذیرفته بود. پس از انقلاب یک وقتی خدمت امام رسیدم. حضرت ایشان خیلی به من لطف فرمود و گرم گرفت و صحبت بین من و ایشان طولانی شد به طوری که مایه تعجب اطرافیان شده بود.

پس از پیروزی هم در خدمت امام و انقلاب بود و سر از پا نمی شناخت. ایشان تازه از خارج به تهران آمده بود و خانواده زنگ زده بودند که اگر ممکن است به

( 40 )

اصفهان بیایید تا خویشان و نزدیکان ایشان را ببینند. در جواب گفته بود:

(من از پدرم آموختم که باید به فقیران و تهی دستان رسیدگی کرد. پدرم همیشه دم از فقرا می زد. الآن وقت کمک به فقرا و تهی دستان فرا رسیده است. در این فرصتی که برای آمدن به اصفهان و دیدن خویشان باید صرف کنم می توانم به چند خانواده مستضعف سربزنم و به آنان رسیدگی کنم که به نظر من اهمیت این بیش تر است از آمدن به اصفهان. برای آمدن به اصفهان وقت هست.)

حوزه: در پایان موعظه ای برای ما و خوانندگان مجلّه بفرمایید.

* من از خود چیزی ندارم. از حضرت امیر(ع) برای شما موعظه ای را نقل می کنم. شخصی آمد خدمت حضرت امیر(ع) و عرض کرد: عظنی.

حضرت فرمود:

(لاتکن ممن یرجوا الاخرة بغیر عمل.)

از آنانی نباش که بدون عمل به آخرت امیدوارند.

عمل و کار لازم است. بدون عمل و کار نمی شود به آخرت امیدوار بود. پیامبر اکرم(ص) هم سخت ترین کارها را بیان فرموده:

(اشد الاعمال ثلاثة: مواساة الاخوان فی المال وذکر اللّه علی کل حال و انصافک عن الناس.)

سه کار سخت ترین است: مواسات در مال با برادران دینی. یاد خدا در همه حال و رعایت انصاف با مردم.

حوزه: از این که مصدع اوقات شریف شدیم معذرت می خواهیم.

* موفق باشید.

( 41 )

یاد داشتها:

1. حاج آقا رحیم ارباب (1297 ـ 1396ق. / 1355ش.) حکیم و فقیه مجتهد و از مدرسان علوم قدیمه. پدرانش همه از اعیان قریه چرمهین از قرای معروف لنجان اصفهان و صاحب ضیاع و عقار بودند و بدین سبب به لقب (ارباب) خوانده می شدند. وی تحصیلات مقدماتی را در مکتب خانوادگی نزد معلم سرخانه آموخت. آن گاه به اصفهان رفت و علوم ادبی را نزد سید محمود کلیشادی و فقه و اصول را در محضر حاج میرزا بدیع درب امامی آقا سید محمد باقر درچه ای و سید ابوالقاسم دهکردی آموخت. امّا بزرگ ترین استادش آخوند کاشانی بود که در خدمت او انواع علوم و فنون از فقه و اصول و کلام و فلسفه و ریاضی وهیئت را فرا گرفت. او را باید در واقع بزرگ ترین وارث و شاگرد خاص الخاص آخوند کاشانی دانست. در استنباط احکام شرعی مشربی معتدل و متوسط بین اصولی و اخباری داشت. از آرای فقهی او لزوم بقا بر تقلید میت وجوب عینی نماز جمعه ارث بردن زن از اعیان ترکه شوهر و طهارت اهل کتاب را می توان نام برد.در ریاضیات و نجوم و هیئت استاد مسلم بود. حکمت و فلسفه را محققانه تدریس می کرد. خطی خوش و استوار داشت. نمونه خط او در حواشی تفسیر تبیان شیخ طوسی (چاپ سنگی)

و نمونه تعلیقات ریاضی او به خط خودش در حواشی کتاب منهاج معادن التجنیس (نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران) موجود است.

دائرة المعارف تشیع ج52/2

شهید مطهری درباره مرحوم ارباب می نویسد:

(ایشان از علمای طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتی از ریاضیات قدیم می باشد. شاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیرخان قشقائی بوده اندو مثل مرحوم جهانگیرخان قشقائی هنوز هم کلاه پوستی به سر می گذارند. زی ایشان ازهر لحاظ مانند سایر علماست از عبا و قبا و قیافه فقط کلاه پوستی به سر می گذارد.)

ده گفتار200/

علامه همایی درباره مرحوم ارباب می نویسد:

( 42 )

(دیگر از استادان عالی مقام که حقی عظیم بر من دارد. علامه آیت اللّه العظمی قدوة الاصحاب جناب حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی است که بیش تر تحصیل هیئت و نجوم من خدمت ایشان بوده است.

در دوره هیئت مسطّحه استدلالی خدمت ایشان تحصیل کردم. به علاوه قسمتی از فقه مخصوصاً باب میراث را که مربوط به مسائل ریاضی است و همچنین کتاب خلاصة الحساب شیخ بهائی را که دوره حساب و مساحت و جبر و مقابله قدیم است در پیش ایشان خواندم... ولادت جناب آقای حاج آقا رحیم ارباب دوازدهم جمادی الاخر 1297هـ.ق. است.

جناب آقای ارباب شاگرد خاص الخاص مرحوم آخوند کاشی بوده است.)

مقالات ادبی ج23/1

همو می نویسد:

(حاج آقا رحیم ارباب حکیمی که به غور فلسفه ملاصدرائی رسیده و غوامض و دقایق آن را به درستی و خالی از حشو و زواید فهمیده و هضم کرده و به اصول و مبانی آن کاملاً معتقد است.)

دو رساله همائی16/

2. حاجی میرزا علی آقا شیرازی به سال 1294 چشم به جهان گشوده و در نزد بسیاری از علمای بزرگ از جمله: آخوند کاشی و آقا سید محمد باقر درچه ای در اصفهان و آقا سید محمد کاظم یزدی و آخوند خراسانی در نجف تلمّذ کرده است. حاج میرزا علی آقای شیرازی در تقوا و علم از نوادر روزگار بوده است. در طب قدیم ید طولایی داشته است. تفسیر و شرح نهج البلاغه را با ممارستی که در آن کتاب مستطاب داشته با حال و کیفیتی بیان می کرده که تصویر و تصور آن جز برای کسانی که دیده اند و شنیده اند مشکل می نماد.

شهید مطهری درباره این مرد بزرگ می نویسد:

(تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهج البلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقاً احساس کردم این کتاب را نمی شناختم و بعدها مکرر آرزو کردم که ای کاش کسی

( 43 )

پیدا شود و مرا با دنیای قرآن آشنا سازد. از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد و مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد. گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که ازدوران کودکی آن را می شناختم. احساس کردم که دنیای جدیدی کشف کرده ام.

... درک محضر او را همواره یکی از ذخائر گرانبهای عمر خودم (که حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه کنم) می شمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم.

به خود جرأت می دهم و می گویم: او به حقیقت یک (عالم ربانی) بود. امّا چنین جرأتی ندارم که بگویم: من (متعلم علی سبیل نجاة) بودم.

یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان می گرفت:

عابدو زاهد و صوفی همه طفلان رهند

مرد اگر هست به جز(عالم ربانی) نیست

او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب. فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً می شناخت و در برخی متخصصِ درجه اول به شمار می رفت. قانون بوعلی را که اکنون مدرس ندارد او به خوبی تدریس می کرد و فضلا در حوزه درسش شرکت می کردند. امّا هرگز نمی شد او را در بند یک تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود. یگانه تدریسی که با علاقه نشست نهج البلاغه بود. نهج البلاغه به او حال می داد و او را روی بال و پر خود می نشاند و در عوالمی که ما نمی توانستیم درست درک کنیم سیر می داد.

او با نهج البلاغه می زیست. با نهج البلاغه تنفس می کرد. روحش با این کتاب همدم بود. نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این کتاب می طپید. جمله های این کتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد می نمود. غالباً جریان کلمات نهج البلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر

( 44 )

محاسن سپیدش همراه بود.

برای ما درگیری او با نهج البلاغه که از ما و هر چه در اطرافش بود می برید و غافل می شد منظره ای تماشایی و لذتبخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحبدلی شنیدن تأثیر و جاذبه و کشش دیگری دارد.

او نمونه ای عینی از سلف صالح بود. سخن علی(ع) درباره اش صادق می نمود:

(لولا اجل الذی کتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین شوقاً الی الثواب و خوفا من العقاب عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم.)

ادیب محقق حکیم متأله فقیه بزرگوار طبیب عالیقدر عالم ربانی مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی قدس سرّه. راستی مرد حق و حقیقت بود. از خود و خودی رسته به حق پیوسته بود. با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی احساس وظیفه نسبت به ارشادو هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام موجب شده بود که منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آن که (قال) باشد (حال) بود.)

سیری در نهج البلاغه/ نه ده و یازده

میرزا علی آقای شیرازی در 24 جمادی الاولی 1375هـ.ق. چشم از دنیا فرو بست و به جوار حق شتافت و جنازه اش به قم منتقل گردیده و در مقبره شیخان به خاک سپرده شده است.

3. حکیم مرحوم آخوند ملامحمد کاشانی از نوادر روزگار درعلم و زهد و تقوا و تدریسِ حکمت علمی و عملی بوده است.

وی معاصر جهانگیر خان و شاگرد آقا محمد رضا قمشه ای بوده و در مدرسه صدرِ اصفهان می زیسته و تا پایان عمر مانند جهانگیر خان با تجرد به سر برده است.

بسیاری از بزرگان از آن جمله: آیت اللّه بروجردی و آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب از شاگردان اویند. حالات عجیبی داشته است. مرحوم ارباب حکایات شگفتی از حالات و

( 45 )

عوالم معنوی و عرفانی آن بزرگوار نقل می فرموده است. از جمله مرحوم علامه همایی از قول مرحوم ارباب نقل می کند:

(در آن هنگام که دائم ملازم خدمت مرحوم آخوند بودم یک روزعصر تابستان گفت: آقا رحیم! امشب برای غذا بی میل نیستم که بادمجان بخورم و این از نوادر بود که آخوند کم تر به غذای پختنی می پرداخت و اغلب به غذای ساده به اصطلاح حاضری قناعت می نمود. من تکلیف خودم را دانستم و رفتم مقدمات امر را فراهم کردم. پوست بادمجانها را گرفتم و آماده ساختم که در اجاق پستوی حجره خود آخوند آن را سرخ و مهیا کنم. این مقدمات یکی دو ساعت زمان گرفت. کم کم آفتاب پرید و غروب و مغرب شد. من در کنار اجاق پستوی حجره نشستم آتشی افروخته بادمجانها را با روغن در تابه ای نهادم. آخوند به نمازایستاد. پیرمرد آن شب حالی پیدا کرد نمازی خواند نمازی خواند و مناجاتی کرد. گفتی تمام درختان مدرسه با او همنوا شده می خواندند: سبوح قدوس... صدایش آهنگی یافته بود که آن آهنگ آسمانی تَسْمَه از گُرده هر شنونده ای می کشید. غرق در عوالمی بود که گفتی حضور مرا در آن مکان به کلی از یاد برده بود و من مات و مبهوت و متحیرِ هیجان آن صحنه که ناگاه به خود آمد من هم به خود آمدم. در حالی که دودی غلیظ پر کرده بود تمام صندوقخانه و حجره را. در آن عال م حیرت من بادمجانها همه در تابه سوخته و زغال شده بود. آخوند هم بدون این که چیزی از آن عوالم به روی خود بیاورد فرمود: آقا رحیم بادمجانها سوخت؟ طوری نیست. این که ناراحتی ندارد.

مقدر این طور بوده است که امشب هم (حاضری) خودمان را بخوریم.)

شعوبیه مقدمه/یکصد وده و یازده.

سرانجام این حکیم و عارف بزرگ در روز شنبه 20 شعبان المعظم سال 1333 وفات یافته و در تخت فولاد جنب لسان الارض مدفون گردیده است.

( 46 )

4. جهانگیرخان قشقائی از اعاظم حکما و اجله فلاسفه متألهین به شمار می رود. وی فرزند محمد خان و منسوب به ایل دره شوری است.

خان در اوایل عمر اندکی به تحصیل مقدماتی تا حدود خواندن و نوشتن پرداخته و زندگیش گویا تا چهل سالگی در ایل و با آداب و رسوم ایلی سپری شده است.

مرحوم علامه همایی درباره آغاز آشنائی خان با مدرسه و مدرسه نشینی می گوید:

(جهانگیرخان رحمة اللّه علیه در جوانی به خدمت خان معتبر ایل خود درآمده بود و سالها به منادمت و مصاحبت و خدمت وی اشتغال داشت (ظاهراً با نواختن یکی از آلات موسیقی آشنا بوده است.) سالی به هنگام ییلاق و قشلاق که ایل به نزدیکی اصفهان خیمه و خرگاه بر می افرازد بعض افراد ایل برای رفع حوائج و تدارک مایحتاج یک ساله خود راهی اصفهان می شوند از آن جمله مرحوم جهانگیرخان که به شهر ورود می کند و اتفاقاً گذارش به بازارچه چهارسوق مقصود اصفهان می افتد با همان لباس خاص و احیاناً درشتناک مردم ایل کلاه و لباسی که برای مردم شهر خاصه کودکان نامعهود و غریب می نموده است.

به هر تقدیر اطفالی که در زیر طاقی بازارچه جمع بوده اند با دیدن آن مرد غریب و قیافه و لباس نامأنوسش دست زنان و فریاد کنان به دنبال وی راه می افتند که ناگهان مردی سر می رسد و غریب دست و پا گم کرده را از دست اطفال بی ادب نجات می دهد. [این مرد که به ناگهان در زیر بازارچه پیدایش می شود همای شیرازی جدّ استاد همائی است.]

وی از مرد غریب می پرسد: برای چه منظور به شهر آمده ای؟

او پاسخ می دهد: کارهایی دارم از جمله می خواهم چند رشته سیم که به درد فلان آلت موسیقی بخورد بخرم.

وی [همای شیرازی] از خان می پرسد: برادر این جا که این چیزها نیست. باید بروی جلفا آن طرف زاینده رود. باید از چهارباغ بگذری از روی پل عبور کنی و....

با این مقدمات صحبت این دو تازه به هم رسیده گرم می شود و در اثنای

( 47 )

سؤال و جواب و درد دل مرد شهری [هما] متوجه می شود خان آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است.

به رفیق تازه خود می گوید: تو با این فهم و استعدادی که داری حیف است اوقاتت در منادمت و خدمت خان ضایع شود. میل داری درس بخوانی؟

غریب شهر ما که بعداً افتخار شهر ما و افتخار علم وحکمت گردید پاسخ می دهد: از خدا می خواهم.

بدین ترتیب جهانگیرخان قشقائی در سن و سالی که ظاهراً از وی گذشته بوده است به پایمردی آن مرد [هما] راهی مدرسه طلاب می گردد و در سلک طالب علمان جای می گیرد.)

شعوبیه مقدمه / یکصدو دوازده سیزده و چهارده

خان از شاگردان معروف آقا محمدرضا قمشه ای حکیم صهبا (م.حدود: 1300هـ.ق.) و آقامیرزا محمد حسن نجفی بوده است. عمر آن آفتاب جهانگیر علم و معرفت بعد از آشنایی با درس و بحث همه در مدرسه نشینی و ریاضت و قناعت و تجرد گذشته است.

وی به سال 1242هـ.ق. چشم به هستی گشوده و به سال 1328 13 رمضان چشم از جهان فرو بسته و در تخت فولاد به خاک سپرده شده است.

5. آقا سید محمد باقر درچه ای به سال 1264 چشم به هستی گشوده و در شب 28 ربیع الثانی سال 1342هـ.ق. به مرض سکته در حمام درچه وفات یافته و در تخت فولاد در تکیه کازرونی دفن گردیده است.

بیش تر تحصیلات وی در اصفهان نزد آقا میرزا محمد باقر چهارسوقی میرزا محمد حسن نجفی میرزا ابوالمعالی کلباسی و در نجف نزد آقا میرزا محمد حسن شیرازی حاج میرزا حبیب الله رشتی و سید حسین کوه کمری بوده است.

علامه جلال الدین همائی درباره این مرد بزرگ که سالها ملازم و همراه او بوده و از محضرش بهره ها برده می نویسد:

(آن بزرگ در علم و ورع و تقوا آیتی عظیم و به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) بود. در سادگی و صفای روح و بی اعتنایی

( 48 )

به امور دنیوی گویی فرشته ای بود که ازعرش به فرش فرود آمده و برای تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امامهای کلان برای او آوردند و دیناری نپذیرفت با این که می دانستم که بیش از چهار پنج شاهی پول سیاه نداشت. وقتی سبب را می پرسیدم می فرمود:

(من فعلاً بحمدالله مقروض نیستم و خرجی فردای خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید: (وما تدری نفسٌ ماذا تکسب غداً.) بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود.)

گاهی دیدم چهارصد پانصد تومان که به پول امروزی چهارصد پانصد هزار تومان بود برایش سهم امام آوردند و بیش از چند ریال که مقروض بود قبول نکرد.

اگر احیاناً لقمه ای شبهه ناک خورده بود برفور انگشت درگلو می کرده و همه را بر می آورد. و این حالت را مخصوصاً خود یک بار به رأی العین دیدم. ماجرا از این قرار بود: یکی از بازرگانان ثروتمند آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفره ای گسترده بود از غذاهای متنوع با انواع تکلّف و تنوّق. آن مرحوم به عادت همیشگی مقدار کمی غذا تناول کرد. پس از آن که دست و دهانها شسته شد میزبان قباله ای را مشتمل بر مسأله ای که به فتوای سید حرام بود برای امضا حضور آن مرد روحانی آورد. وی دانست که آن میهمانی مقدمه ای برای امضای این سند بوده و شبهه رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و تنش بلرزه افتادو فرمود:

(من به تو چه بدی کرده بودم که این زقّوم را به حلق من کردی؟ چرا نوشته را پیش از ناهار نیاوردی تا دست به این غذا آلوده نکنم.)

سپس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجره اش نشست و با انگشت به حلق خود فرو کرد همه را استفراغ کرد
پس از آن نفس راحتی کشید.

آبان ماه 1377