جمعه, 21 ارديبهشت 1403 Friday 10 May 2024 00:00

مروری بر زندگی سید جمال الدین صهری
نویسنده :محمدعلی شاهین
چون "صهری" عازم دار بقا شد/جهان علم و دین ماتم سرا شد یکی از دسته گل های معطر/ خزان از گلشن آل عبا شد گرامی سیدی از نسل زهرا (ع) / ز وعظ و مسجد و منبر جدا شد خطیب و عالم و استاد منبر/ به مرگ ناگهانی مبتلا شد (مرحوم راجی شاعر برجسته معاصر آیت الله صهری)
تاریخ خمینی شهر، دو تشیع جنازه با شکوه فرا محلی به خاطر دارد یکی از اصفهان به خمینی شهر یا همایونشهر از جاده آتشگاه و دیگری از خمینی شهر به اصفهان از جاده کهندژ، اولی در تیرماه سال 1347 که پیکر آیت الله صهری از اصفهان بر دوش خیل عظیم مردم اصفهان و خمینی شهر در حالی که شهر اصفهان و خمینی شهر تعطیل شده بود به زادگاهش انتقال یافت و دیگری در سال 1361 که پیکر شهید آیت الله اشرفی از خمینی شهر به اصفهان تشییع و در تخت فولاد به خاک سپرده شد.

به راستی آیت الله صهری که بود چه کرده بود و چه نفوذی در بین مردم داشت و چرا او را باور داشتند که ساکنین اصفهان و اهالی شهرستان و افراد سرشناسی از سراسر کشور چنین تشییع جنازه با شکوهی از او انجام دادند که مفهومی جز تجلیل، قدردانی، بزرگداشت از او نداشت.

سید جمال الدینِ کودک
جمال الدین در سال 1282 هجری شمسی در زاغ آباد ورنوسفادران چشم بر جهان خاکی گشود در خانه ای که پدر علامه یعنی سید جعفر آن را اداره می کرد. علامه ای که خود شاگردی استادی چون آیت الله سید محمد باقر درچه ای را کرده بود و در محضر او زانو زده بود.

نسب آقا جمال با نُه واسطه به حکیم متاله میرسید باقر داماد (معروف به میرداماد) می رسد. او و برادرانش آقا صدر و آقا سراج در سن 11 سالگی از نعمت پدر محروم شده و طعم یتیمی را چشیدند. با فوت پدر او تحت سرپرستی و تربیت مادر و برادر بزرگوار خود حجت الاسلام آقا سید محمد علی معروف به صدر الشریعه قرار گرفت. از همان ابتدا رابطه ای فراتر از برادری بین سه برادر شکل می گیرد.

ای خاک! گوهر ما عزیز دار این بدر، «صدر» ماست در بر گرفته ای
سید جمال الدین از وقتی خود را شناخت با علم و دانش و ادب سر و کار داشت و نزد پدر بزرگوار شاگردی کرد و آموخت و بزرگتر شد تا پا از خانه فراتر نهاد و در حوزه علمیه اصفهان در مکتب بزرگانی چون سید مهدی درچه ای،میر سید علی نجف آبادی، میرزا احمد مدرس، استاد جلال الدین همایی و ... به شاگردی نشست تا صرف و نحو و معانی، ریاضی منطق و نجوم و ادبیات و حکمت بیاموزد.

مدتی بعد به تشویق و اصرار استادان راهی حوزه علمیه نجفشده و دروس خارج را از محضر آیات عظام آقا سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن حکیم فرا گرفت.سید جمال الدین علاقه وافری نیز به فراگیری علوم جدید داشت و هر کجا می توانست آن ها را فرا می گرفت تا از جهان علم و دانش عقب نماند.

او در کنار طلبگی، دست از کار فعالیت بر نمی داشت به گونه ای که در چهارشنبه بازار مشغول به پارچه فروشی می شود و به آقا جمال بزاز مشهور می شود. در همین ایام است که همسر جوان او مبتلا به بیماری سل شده و از دنیا می رود.

سید با مشاهده بیکاری در جوان ها تصمیم به راه اندازی کارگاه بافندگی برای جوانان محل می کند اقدامی که البته چندان دوام نیاورده و در مدتی کوتاه، کارگاه به آتش کشیده می شود. او از این واقعه دلسرد نشده و مدتی بعد کارگاه خیاطی راه می اندازند تا این بار سادات فامیل در آن مشغول بکار شوند. کارگاهی که سالها ادامه بافت.

سید جمال الدینِ واعظ
شاگردی مکتب علمای بزرگ، از سید به تدریج واعظی توانا ساخت که آوازه او کم کم سراسر کشور را فرا گرفت؛ مردم اصفهان، اهواز، آبادان، تهران و بسیاری از شهرهای دیگر مشتاق شنیدن سخنرانی های وی بودند و از هر فرصتی برای نشستن پای منبر وی غافل نمی شدند و چنان ساکت و آرام می نشستند و گوش به او می دادند که انگار هیچ کس در مجلس نیست. اندک اندک وصف خطابه های سید جمال کم کم به خارج از کشور رسید و او در کشورهای کویت، عراق، اردن، لبنان، سوریه و عربستان با تسلط بر زبان عربی سخنرانی هایفراموش ناشدنی ارائه نمود.

به شهادت نوارهای صوتی باقیمانده و نیز خاطره مردمانی که پای منبرهای آیت الله صهری بوده اند وی در خطابه چنین قدرتی داشت که با خواندن خطبه های حضرت فاطمه (س)، حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) طوفانی در مجلس به پا می کرد که انگار زمان و مکان به عقب بازگشته است.

قدرت نفوذ کلام سید به مرور چنان افزایش یافت که مردم در برابر پیشنهادها و دعوتهای او که البته برای امور خیریه و عامل المنفعه بود مقاومتی نمی توانستند نشان دهند و به راحتی دست و آستین را برای عملی کردن خواسته های سید بالا می زدند، در حافظه مردم شهر و شهرستان های دیگر خاطرات زیادی از قدرت نفوذ کلام وی و بخشش مردم در ساختن بناها وشرکتدر امور عالم المنفعه وجود دارد که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.

با گذشت زمان، آقا جمال نیاز به ایجاد وحدت بین وعاظ و مقابله با پراکندگی را درک می کند. بر همین اساس تصمیم می گیرد با تشکیل مجمعی از وعاظ، بین سخنرانان و خطبا اتحاد و هماهنگی ایجاد کند. تاسیس مجمع وعاظ اصفهان(که با فوت ایشان، مجمع ادامه نیافت) و تاسیس مجمع وعاظ تهران با همکاری شیخ عباسعلی اسلامی (که هنوز برجاست) از جمله این اقدامات بود.

حجت الاسلام حسنی نوه ایشان در خصوص تاثیر حاج آقا جمال بر سبک موعظه و منبر می گوید: حاج آقای فقهی استاد ما می گفت بیان گذار نظمِ منبر، صهری بود همانگونه کهحسام الواعظین بلندگو را آورد. صهری به منبری ها یاد داد سر ساعت بیایند و سر ساعت بروند. پیش از آن منبریها هر زمانی می خواستند می آمدند و هر موقع می خواستند منبر را تمام می کردند.


سید جمال الدین مبارز
احمد صرامی یکی از جوانان مبارز دهه40 واز موسسین کانون هماهنگی جوانان همایونشهرمی گوید درسال 46 در خیابان امام جنوبی فعلی درمحل کانون یک جلسه علنی تشکیل دادیم که حاج آقا از جمله سخنرانان بودو پس از آن ساواک به کانون حمله و تعدادی از جمله مرا دستگیر کرد.

سید جمالِ داوطلب نمایندگی در مجلس
سید جمال الدین، اقدامات خود در بیدار کردن مردم و مبارزه با ظلم شاهنشاهی را محدود به سخنرانی بر بالای منبر نکرده و تلاش می کند در این زمینه گام هایی عملی بردارد. در سال 1330 همزمان با آغاز انتخابات هفدهمین دوره مجلس شورای ملی، که بر خلاف سایر دوره ها به صورتی آزادتر برگزار گردید سید جمال به درخواست علما، روحانیون و مردم و برای همراهی با آیت الله کاشانی و دکتر مصدق وارد عرصه انتخابات شده و از حوزه انتخابیه اصفهان و ماربین کاندیدا می شود.

حضور او با استقبال وسیع گروه های مختلف همراه شده وآنها در بیانیه های مختلف حمایت گسترده خود را از سید اعلام می کنند بیانیه صنف زهتاب ها و متابعین در سده، بیانیه صنف پارچه فروش و خیاط سده، بیانیه اهالی دستگرد خیار (بخش پنج اصفهان)، بیانیه اهالی احمدآباد و دارالبطیخ، بیانیه صنف کفاش اصفهان، بیانیه کسبه محله فتح آباد سده، بیانیه هیات پیروان قرآن اصفهانو ... از آن جمله است.

براساس اسناد موجود، در کنار این گروه ها، افراد سرشناس متعددی نیز حمایت خود را از سید جمال الدین اعلام کردند که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

 
نوراله امام جمعه سده، عبدالجواد جبل عاملی(ایشان جلسه درس خود در قم را تعطیل کرده و راهی خمینی شهر می شود تا مردم را تشویق به حمایت از حاج آقا جمال کند.) عطاءاله اشرفی اصفهانی، عباس قدیری رویدشتی، هدایت الله مهدوی (امام جماعت هرستان)، آقا مرتضی مهدوی هرستانی، آقا امام سدهی، حاج آقا مصطفی هرستانی، حجت الاسلام اردکانی، حجت الاسلام سید علی ابطحی، آیت الله حسین خادمی، حجت الاسلام سید یوسف خراسانی، حاج آقا حسین میردامادی (امام جماعت در ورنوسفادران)، سید محمد جواد میردامادی، محمد ابراهیم میردامادی (امام جماعت اندان)، محمد حسین آیت میردامادی (امام جماعت خوزان)، سید اسدالله صدرالاسلام (امام جماعت مسحد جامع خوزان)، حجت الاسلام سید محمد میردامادی(امام جماعت ورنوسفادران)، سید ابوتراب مرتضوی(امام جماعت درچه و اصفهان)، ملا حسین اثنی عشری (امام جماعت ورنوسفادران)، یدالله رحیمیان دستجردی (ورنوسفادران)، شیخ مهدی اشرفی و ...

کاندیداتوری حاج آقا جمال به مذاق عده ای خوش نیامده سعی می کنند با روش های مختلف مانع ورود سید جمال به مجلس شورای ملی شوند. حجت الاسلام حسنی در این باره می گوید: حاج آقا جمال همراه و همگام با کاشانی و مصدق بود. دو دوره کاندیدا می شود. دوره اول به مرحله تبلبغات کشیده نمی شود. دوره 17 هم کاندیدا میشوند که دو سه نفر در ورنوسفادران و خوزان در مقابلش می ایستند تا نهضت مصدق پا نگیرد. این جریان به درگیری محلی منجر شده و یکی دو نفر کشته می شوند. چند بار هم حاج آقا تهدید تلفنی می شود. سرانجام با بالاگرفتن حوادث، ایشان در بحبوحه انتخابات انصراف می دهند.

سید جمال الدینِ آبادگر
سید جمال الدیناز وقتی آیت الله و واعظ مشهور به حساب می آمد تصمیم گرفت از علم و دانش خود و قدرت نفوذ کلام و اعتماد مردم به خود در جهت عمران و آبادانی و امور عام المنفعه و رفع معضلات و مشکلات مردم استفاده کند. از این روی در دهه های محرم و صفر و رمضان که به شهرهای مختلف برای سخنرانی می رفت مردم و همشهری های خود را مورد خطاب قرار می داد تا در آن جا مسجدی، حمامی، حسینیه ای یا کتابخانه ای بنا کنند.

و این شد که مردم و خیرین بناهای متعددی را به پیشنهاد آیت الله صهری و همت او در شهرهای تهران، اصفهان، آبادان، اهواز، کربلا، نجف به ثمر رساندند؛ حسینیه اصفهانی ها در کربلا (با 4 هزار متر مربع مساحت) مشهد و کرمانشاهان، هنرستان (شهید رجایی فعلی) در خمینی شهر، مسجد خمینی شهریها در آبادان(درحالحاضر مسجدامامخمینینامیده می شودو پس از حدود شصت سال هنوز کانون فعالیت های مذهبی و خیریه و معرفتی می باشد)، موسسه خیریه و کتابخانه احمدیه اصفهان، حمام، مسجد و حسینیه زاغ آباد، حمام، مسجد و حسینیه کوشکباج، راه اندازی خیریه ای در اهواز برای رسیدگی به زنان بی سرپرست، خیریه دهشاهی در شیراز، خیریه خوزستان و... بخشی از این موارد است. جالب است که آیت الله برخی از کمک های مردمی و مبالغ پرداخت شده را برای بناهای مذکور را به شعر سروده است؛
منتصر شد بانی فرش و غفورش یار شد هم ز محمود و مدبر مطلع انوار شد
از افادات مفید و کوشش حاجی ظهور وز لطیفی و فروغی یک بنا تیار شد
قسمت فوقانی دست دوم شد بر فلک هان وزیری را نظر کن همتش شهوار شد
سید امیر صدر صهری نوه حاج آقا جمال در خصوص تاسیس حسینیه اصفهانیها در کربلا می گوید: از هیات امنای سابق، شخصی به نام نملیتی باقی مانده است. او برای ما تعریف می کرد: با محوریت حاج آقا جمال زمینی برای احداث حسینیه خریداری شد. ساخت و ساز آن مدتی به تاخیر افتاد تا اینکه در یکی از دهه های محرم، حاج آقا در کربلا بالای منبر رفته و خطبه حضرت سجاد(ع) را خواند. جمعیت بسیار زیاد بود و ایرانی و عرب پای منبر ایشان نشسته بودند. همانجا بالای منبر ضرورت احداث حسینیه را یادآور شد. همین کار جنب و جوشی در مردم ایجاد کرد ولی باز کار شروع نشد. حاج آقا که وضعیت را اینطور دید عبایش را کنار گذاشت و دامن بالا زد و به تنهایی شروع به کار کرد. مردم که این صحنه را دیدند تعصبی شده دست بکار شده و کار ساخت و ساز را تا پایان ادامه دادند.

سید جمال الدینِ شاعر
این که فردی بتواند هم واعظ مشهوری شود، هم قدرت نفوذ کلام داشته باشد و هم مردم را برای سازندگی و امور خیر مدیریت و هدایت کند و هم طبع لطیفی داشته باشد که شعر بگوید کمتر می تواند در تصور بگنجد ولی آیت الله صهری فردی با تمامی این مشخصات بود و همین ویژگی ها وی را نزد مردم محبوب کرده بود.
سید جمال الدین طبع شعر داشت و هر گاه فرصتی می یافت و شرایط را مناسب می دید شعرمی سرود.او در رثای مادر اینگونه سرود:
بر «صدر» و بر «جمال» و «سراج» عنایتت کردی تمام شیوه آیین مادری
جالب است که بسیاری از اشعار سید به زبان محلی ولاتی بود که شاید بتوان وی را پیشگام سرودن شعر به زبان ولاتی دانست.مجموعه اشعار و غزلیات و قصائد وی دیوانی شده است که الفین صهری نام گرفته است.

غروب
آفتاب زندگی سید جمال به 65 سالگی رسیده بود. کسی تصور نمی کرد روزهای پایان عمر سید جمال الدین باشد. تقی صهری برادرزاده ایشان می گوید: موقع فوت ایشان من 8-7 سال داشتم. یکبار بر روی منبر حالشان بهم خورد و نیمه سکته ای کردند. دو سه روزی استراحت مختصری کردند و منبرهای خودشان را ادامه دادند.یک روز بعد از نماز، در منزل ایشان (خیابان مسجد سید کوچه تی بی تی) در حال بازی بودیم. یکدفعه همسر ایشان سراسیمه دویدداخل حیاط و گفت حاج آقا حالشان بهم خورده است. حاج آقا رضا پسر بزرگشان تهران بود. سریع دکتر را خبر کردیم ولی فایده ای نداشت و حاج آقا فوت کرده بود. جنازه را در همان منزل غسل داده و فردا صبح از مسجد سید به سمت خمینی شهر تشییع کردند.
شام جمعه ساعتی بگذشته از نیمه روز کافتاب عمر وی شد بر لب بام فنا
این شنیدستم که جسم پاک آن یکتا خطیب از صفاهان تا همایونشهر بد بر دوشها
زنده رود دیگری از خاک اسپاهان گذشت ریخت بس از دیدگاه خلق در پر بها
(خوشدل تهرانی)