سه شنبه, 01 خرداد 1403 Tuesday 21 May 2024 00:00

لیلا پیمانی
آقای املایی یکی از مهره های اصلی ماجرای تحصن در بغداد بود
حجت الاسلام سید هادی موسوی از محافظان امام در نجف و نماینده و رابط دفتر امام با مسوولان حکومتی عراق برای چاپ و نشر اعلامیه های امام بود. وی در خاطراتش می گوید: در نجف به صورت خودجوش ضبطی تهیه کرده و سخنرانی های امام را ضبط می کردم و بعد پیاده سازی نموده و مکتوب می کردم. بعد از انقلاب هم آقا احمد از بنده خواستند مسوولیت صدا و سیما در بیت امام را به عهده بگیرم به این معنی که هر فیلم و سخنرانی که قرار بود از امام منتشر شود، مسوولیتش در سراسر کشور با بنده بود.
از میان سوال و جواب های تلفنی مان با ایشان توانستیم به پاسخ برخی سوالات در رابطه با زندگی و شخصیت مرحوم محمدحسین املایی دست یابیم.

 

حجت الاسلام محمد حسین املایی از کی وارد نجف شد؟
ا ز سال45 . آن زمان 4-3 نفر بیشتر گرد امام نبودیم و مرحوم املایی ظرف مدت کوتاهی به جمع ما پیوست و خیلی زود به دل همه نشست.
فعالیت های انقلابی اش در نجف از کی شروع شد؟
نجف شرایط بسته و بدی داشت حتی خودِ امام یک سال و اندی در سکوت به سر برد و بعد از آن هم دست به عصا راه می رفت. خیلی ها می گفتند وارد شدن به مسایل سیاسی حرام است و تنها چند نفر از مراجع اعلامیه هایی به حمایت از امام داده بودند. آنجا گویی شعبه ای از ایران بود. کافی بود مثلا حرفی از دهان یک بقال دربیاید کنسولگری فورا واکنش نشان می داد.
آقای املایی، هم علاقمند به امام بود و هم علاقمند به راه امام و برعکسِ خیلی ها که در نجف بودند و به امام هم علاقه داشتند اما به خاطر ترس از حاکمیت ساواک ایران بر نجف حاضر نبودند درگیر مسائل سیاسی بشوند، در این حوزه بسیار فعال بود.
مگر این حاکمیت ساواک در نجف تهدیدی برای آقای املایی و دیگرانی که فعال بودند، به حساب نمی آمد؟
چرا خصوصا برگزاری جلسات با دیگر گروه های انقلابی مثل جبهه ملی ها، نهضت آزادی ها،
توده ای ها که در بغداد دفتر داشتند، در نجف برای ما خیلی مشکل بود و در واقع به عهده یکی دو نفرمان بود که در نجف خانه داشتیم و آنها که در مدارس ساکن بودند، جرات انجام چنین حرکت هایی را نداشتند.
آقای املایی هم در نجف منزل داشت؟
بله ایشان بعد از مدتی منزل محقری در نجف اجاره کرد تا برخی جلسات به آنجا منتقل شود چراکه من، هم از نظر مالی در مضیقه بودم و هم اینکه بیش از پیش تحت نظر قرار گرفته بودم. تا پیش از آن تنها میزبان جلسات بنده بودم که متاهل بودم و مستاجر.
و از آن پس منزل آقای املایی هم تبدیل به مخفیگاه جلسات شد؟
بله. همان اول کار هم هیچ وسیله ای نداشت و ما از خانه هایمان ملزوماتی مثل بشقاب، قند، چای و... می بردیم آنجا و ایشان هم به شوخی می گفت هر چه آوردید را برنگردانید چون اینجا خانه
همه مان است.
آقای املایی به جز برگزاری جلسات با احزاب، چه فعالیت هایی انجام می داد؟
محمدحسین املایی با وجودی که به صورت غیرقانونی وارد عراق شده بود و مدارک نداشت اما فعالیت بسیاری انجام می داد وفعالیت هایش در بحبوحه پیروزی انقلاب نقش پررنگ تری به خودش گرفت. چون مجرد بود به انجام هر کاری تن می داد مثل بنده اما بعضی ها تن به انجام چنین کارهایی نمی دادند.
آقای املایی در تنظیم و تکثیر و توزیع اعلامیه ها نقش داشت. برای انتشار اعلامیه ها باید از وزارت ارشاد عراق که زیر نظر سازمان امنیت عراق بود، مجوز می گرفتیم. من می رفتم دنبال مجوز در بغداد، اگر مجوز نمی داد چاپخانه هم چاپ نمی کرد.
در اواخر حضور امام در عراق هم نشریه ای راه انداختیم تحت عنوان «روحانیت مبارز خارج از کشور» چند شماره در نجف منتشر کردیم. خیلی جا افتاد و مثمر ثمر واقع شد اما با هجرت امام از عراق پایان یافت.

ورود و حضور غیرقانونی در نجف در طول این سال ها برای آقای املایی ایجاد دردسر نکرد؟
جمعا 10 نفر از بچه ها گذرنامه نداشتند. از سفارتخانه هم تقاضا کرده بودند اما توجهی نشده بود. ما چند نفر که گذرنامه داشتیم به این ده نفر پیشنهاد دادیم که در سفارتخانه متحصن شوند تا برایشان گذرنامه صادر شود. قرار بر این شد که ما هم همراهشان برویم و هوادارشان باشیم. آن روز درگیری شدیدی بین ما و کارکنان سفارت پیش آمد. سر و کله ها شکست و لباس ها پاره شد و ما در نهایت دستگیر شدیم. حدود 3 روز در بازداشت بودیم و از بیرون هیچ خبری نداشتیم و موفق هم نشده بودیم دوستانمان در نجف را از وضعیت خود مطلع کنیم. تمام تلاش سفارت هم این بود که ما را به ایران تحویل بدهد. روز سوم بود که ناگهان متوجه سرکشی وزیر کشور حزب بعث از زندان شدیم و وقتی قصد خارج شدن از زندان را داشت از پشت میله ها صدایش کردیم و به او فهماندیم که ما ایرانی هستیم و قصد دارند ما را به ایران تحویل بدهند. ابتدا توجهی نشان نداد و رفت ولی بعد از چند دقیقه بازگشت و گفت که می خواهد با ما صحبت کند. خبر که به گوش تیمور بختیار رسید، آزادمان کردند.
آقای املایی یکی از مهره های اصلی ماجرای تحصن در بغداد بود/ معاون عملیاتی تحصن بود
آقای املایی در ماجرای تحصن در بغداد هم حضور داشت؟
بله ایشان یکی از مهره های اصلی این جریان بود. ماجرا از این قرار بود که ارتباط ما با احزابی که در بغداد دفتر داشتند همیشه یکسویه بود به این معنی که همیشه آنها از ما به عنوان روحانیونی که به رهبری امام علیه رژیم تحرک داشتیم، درخواست می کردند که جلساتی را با یکدیگر در نجف یا بغداد ترتیب بدهیم. آقای املایی یکی از آن دو سه نفری بود که همیشه در این جلسات حساس حضور فعال داشت. شهید منتظری در یکی از سفرهایش به نجف به ما پیشنهاد داد که گاهی هم ما پیشرو باشیم و حالا که رهبری این انقلاب از آنِ ماست استقلال عمل از خود نشان بدهیم. همان زمان دکتر عباس شیبانی در ایران و یک نفر دیگر در اردن به اعدام محکوم شده بودند. به پیشنهاد شهید منتظری به همین بهانه اعتصابی را به رهبری روحانیت به راه انداختیم. 8-7 نفر از نجف رفتیم بغداد و با رییس دانشکده اقتصاد دانشگاه بغداد صحبت کردیم و آنها پذیرفتند که این تحصن در دانشکده آنها رقم بخورد. رهبری تحصن به دست شهید منتظری بود و معاونت عملیاتی آن را مرحوم املایی به عهده داشت. این تحصن بسیار موثر بود و افراد زیادی در طول این سه روز به ما پیوستند و نتیجه هم داد.
نظر امام راجع به این حرکت چه بود؟
ما از ترس اینکه امام مخالفت کنند، به ایشان چیزی نگفتیم و رفتیم ولی وقتی گزارش تحصن را برایشان بازگو کردیم، حرف هایمان را به دقت گوش کردند و بعد از گزارش ما یک نفس عمیق کشیدند انگار که باری از دوششان برداشته باشند و شروع کردند به تشویق ما و ما از این
عکس العمل بسیار خوشحال بودیم.
در انتشار و توزیع اعلامیه های حج نقش بسیار حساسی داشت
ظاهرا ایشان بعضی سال ها برای رساندن اعلامیه های امام به حجاج ایرانی به مکه هم مشرف می شده، درست است؟
از همان سال 49 که امام برای اولین بار موضوع تشکیل حکومت اسلامی را مطرح کرد و اولین پیام را به حاجیان ایرانی داد، صدور پیام برای حاجیان تبدیل به یک سنت شد و حتی تا بعد از انقلاب نیز ادامه یافت. مرحوم املایی در امر انتشار و توزیع این اعلامیه ها نقش بسیار حساسی داشت و حتی برخی سال ها خودش به عربستان می رفت. سال 53 یا 54 یکی از سال هایی بود که آقای املایی خود برای انتشار اعلامیه ها مشرف شد و توانست آنها را در سطح وسیعی منتشر کند. آن سال بنده و آقای ناصری (امام جمعه یزد) دستگیر شدیم. من موفق شدم از دستشان فرار کنم اما آقای ناصری 2 سال در زندان عربستان ماند.
آقای املایی در نجف دستگیر هم شد؟
خیر، تحت تعقیب بود اما دستگیر نشد.
از نظر مسایل سیاسی و اخلاقی بسیار پخته بود
وضعیت تحصیلی حجت الاسلام املایی در نجف چگونه بود؟
پای درس امام می نشست و در مباحث خارج فقه شرکت می کرد. به کلاس درس اصول حاج آقا مصطفی هم می رفت. درس برخی دیگر از آقایان را هم حاضر می شد اما چندان در مباحث علمی وارد نمی شد چون ما فرصت چندانی پیدا نمی کردیم. اما از نظر مسایل سیاسی و اخلاقی بسیار پخته بود.
اخلاق بسیار خوبی داشت و روابط عمومی اش خیلی بالا بود
از ویژگی های شخصیتی مرحوم املایی برایمان بگویید.
از نیروهای بسیار ارزشی بود. اخلاق بسیار خوبی داشت و روابط عمومی اش خیلی بالا بود. نرمخو بود و با همه کنار می آمد. به گونه ای نبود که بگوید این مذهبی است و این غیر مذهبی. در برابر اختلاف سلیقه هایی که گاهی فضا را متشنج می کرد آرامش خودش را حفظ می نمود و هیچکدام از آنها که با او در ارتباط بودند، از او اظهار نارضایتی نمی کردند.

یکی از خاطرتان با ایشان را برایمان بازگو کنید.
اواخر حضورمان در نجف تشویق شده بودیم که برویم رانندگی یاد بگیریم. اول من و املایی و یک نفر دیگر یک تاکسی کرایه کردیم. راننده تاکسی ساعتی 5 تومان می گرفت و در طول 3 ساعت به سه نفرمان آموزش می داد. اولین بار در اطراف کمیل منطقه ای میان نجف و کوفه شروع کردیم. اول املایی نشست و با اینکه راننده توضیح داده بود ماشین توی دنده بود که استارت را زد و ماشین خاموش شد. راننده دیگر اجازه نداد املایی بنشیند. هر چه اصرار کردیم فایده نداشت اما روزهای بعد کس دیگری را پیدا کردیم و املایی هم تمرین کرد. در رانندگی احتیاط نمی کرد. بعد از بازگشتمان به ایران معمولا یک روز یکبار دو روز یکبار می آمد قم که جاده حادثه خیزی داشت. من شهرستان بودم که خبر دادند ایشان تصادف کرده.
حجت الاسلام املایی همراه امام به فرانسه هم رفت؟
بعد از آنکه سال 1975 شاه با صدام آن قرارداد را در الجزایر امضا کرد به امام گفتند یا سکوت کن یا هجرت. امام هجرت را انتخاب کرد. تا امام برود فرانسه به ما خیلی خیلی سخت گذشت. حتی یکی دو نفر از ما دستگیر شده و به پنکه بسته شدند. امام موقع رفتن ما 12-10 نفر را صدا کرد و گفت که من محبت های شما را فراموش نمی کنم و یادم نمی رود که به خاطر من چه کشیدید. ایران هم که آمدیم امام ماها را زیر نظر داشت و به مناسبت هایی که پیش می آمد محبت قلبی خودش را نشان
می داد. امام آخر کار در نجف حدود 15-10 روز ممنوع الملاقات شده بود و ما از او خبر نداشتیم تا اینکه خبر رسید که فرموده بعد از نماز شب بیایید کارتان دارم و ما رفتیم و همین صحبت ها را کرد.
مسوولیت آقای املایی پس از انقلاب چه بود؟
ایشان در ایران وارد کمیته امداد شد. قبل از انقلاب یک تشکیلاتی در ایران برای کمک رسانی به خانواده های زندانیان سیاسی و اعدامی و تروری و... توسط شهیدان عراقی و طالقانی و ... را ه افتاده بود بدون اسم و آرم. همین تشکل بلافاصله پس از پیروزی انقلاب تبدیل به کمیته امداد شد. آقای املایی از همان ابتدا وارد کار شد و بسیار اظهار تمایل می کرد که در چنین جایی کار کند.