به نقل ازفرصت آنلاین سه شنبه, 12 خرداد 1394 کدخبر :8914،
گفت و گوی فرصت با سرپرست روزنامه اطلاعات پیرامون زندگی و شخصیت مرحوم حجت الاسلام محمدحسین املایی:
آقای املایی امین و رازدار مسائلی بود که از طرف امام و حاج احمد آقا با او در میان گذاشته می شد / امام خیلی به او علاقه داشت
نویسنده : شهرزاد بابا علیپور
حجت الاسلام والمسلمین محمود دعایی مرد رسانهای است که به پاس 35 سال خدمت ماندگار در سرپرستی موسسه اطلاعات به «مردی که هم با عقلش زندگی میکند هم با دل و احساسش»، «مردی که 30 سال اطلاعات را نگه داشت، هنر کرده است.» و... توصیف می شود اما مهمترین نکته ای که باید به آن توجه کرد حضور او در مسیر انقلاب بوده است. این حضور آنقدر پر رنگ بود که در اردیبهشت ماه در مراسم نکوداشت او، حجت الاسلام حسن خمینی یادگار امام خمینی (ره) در بیان ویژگیهایی از حجت الاسلام دعایی گفت: دعایی انقلابی است و روزی به این قطار پیوست که این مسیر توام با مشکلات بسیاری بود.
یادگار امام (ره) با تاکید بر اینکه دعایی بیش از همه در انقلاب بوده است، تصریح کرد: دعایی انقلابی است و بیش از همه نیز در انقلاب بوده است. به همین دلایل شنیدن خاطرات مرحوم املایی از زبان مردی آگاه و سنجیده که همیشه جنبه اعتدال را در سخن رعایت کرده است، شنیدنی است. او در عراق همراه و دوست حاج آقا املایی بود و خاطرات زیادی از مردی که به حق با مرگ زودهنگامش سبب شد در تاریخ انقلاب ناشناخته بماند را بیان کرد. خاطراتی شنیدنی از یار امام که در روزهای سخت، امین و راز دار امام بود.
می گفت از همایون سده آمده ام
از آغاز آشنایی با حاج آقا املایی بفرمایید؟
سال های 42 و 43 بود که وارد قم شدم؛ طلبه نوجوانی بودم که ازشهرستان به قم آمده بود و با دوستان طلبه بیشتر در مجالس درس آشنا می شدم. آغاز آشنایی من با حاج آقا املایی به کلاس های درس و مباحثه در حوزه بر می گردد. فضای آن روز طلبگی این طور بود که طلبه ها بعد از خواندن هر درس هم مباحثه و هم مطالعه داشتند یعنی همان درس را با یک همکلاسی مرور می کردند و برای تکرار و تمرین درس، آن را به مباحثه می گذاشتند. ساعاتی هم بود که برای مطالعه به کتابخانه های عمومی می رفتند و در این فضاها هم بود که طلبه ها با هم آشنا می شدند، یار می گرفتند و درس می خواندند اما دوران طلبگی من همزمان با آغاز مبارزات روحانیت و نهضتی بود که امام آغاز کردند از این رو من با طیفی دیگر از طلاب آشنا شدم که در جریان مبارزات و فعالیت های انقلابی همکاری می کردند و آشنایی من با حاج آقا املایی در همان دوران طلبگی از این فعالیت ها و مبارزه ها آغاز شد. ایشان جزو طلاب روشنی بودند که به قول خودشان از " همایون سده " آمده بودند و طلبه ای با استعداد، سخت کوش و هوشیار در مبارزات بودند.
آنچه در خصوص رفتارهای املایی مورد توجه و تایید همه بود عدم تظاهر، رازداری و هوشیاری در مقابل دشمن بود. آن زمان دشمن ساواک و عوامل شهربانی بودند که مهم بود آنها افراد را نشناسند و در مجالس عمومی تظاهرات کمتر باشد و حضور در مجامع علنی، حساب شده باشد که چشم ها همدیگر را تشخیص ندهند و نشناسند.
املایی را به عنوان یکی از طلاب هوشیار، تودار و فهمیده می شناختیم / او از یک خاندان روحانی بسیار اصیل آمده بود
ویژگی های شخصیت آن روزهای حاج آقا املایی چگونه بود؟
املایی را به عنوان یکی از طلاب هوشیار، تودار و فهمیده می شناختیم که در این عرصه های مبارزاتی خیلی خوب خود را عرضه می کرد البته او از یک خاندان روحانی بسیار اصیل بود و در سایه پدری به نام حاج رمضان علی از شاگردان برجسته مرحوم ارباب بود. مرحوم ارباب هم از فقهای برجسته اصفهان بود؛ عارفی بزرگ که گریزان از نام و عنوان بود و همین لباس روحانیت را هم نپوشید. معمم نبود، روحانی بود که کلاه پوستی سرش می گذاشت. ایشان شاگردان فوق العاده برجسته ای همانند خود تربیت کرد که یکی از آنها پدر حاج آقا املایی بود. مرحوم پدر املایی روحانی وارسته ای بود که تدریس می کرد و املایی در این خاندان پرورش یافته بود و در کنار پدر متدین، عارف، سخت کوش و در عین حال شبیه به مرحوم ارباب که او هم معمم نبود پرورش یافته بود. پدر املایی یک روحانی حقیقی بود که در سطوح بالایی درس خوانده و تدریس می کرد اما از عنوان و شئوناتی که معمولا روحانیون برای خودشان فرض می کنند، گریزان بود و املایی در حالی که تربیت یافته این مکتب و خاندان بود برای طلبگی به قم آمد.
او به دلیل استعداد و هوشیاری که داشت زود رشد کرد و آشنایی ما در این باب بود که در جرگه روحانیونی بودیم که به امام (ره) علاقه داشتیم و در این مسیر فعالیت می کردیم که از آن جمله چاپ و انتشار اخبار و اعلامیه های امام بود. سر پرشور و انگیزه های آرمانی زیادی داشتیم. نوعا کسانی که پرورش یافته دست بزرگان و پاکان بودند، سر پرشوری داشتند و انگیزه های بیشتری برای فعالیت های انقلابی داشتند که املایی به حق یکی از آنها بود.
در جریان آشنایی با آقای املایی اتفاقی افتاد که بتوانید به واسطه آن با ویژگی های شخصیت اش آشنا شوید؟
حوزه های علمیه قبل از فعالیت های حضرت امام در یک شرایط ایستا و دگمی بودند. روزنامه نمی خواندند، رادیو گوش نمی دادند، از مسائل اجتماعی فاصله داشتند و نوعا درس می خواندند و آن درس خواندن هم در سبک سنتی قدیم بود. آغاز مبارزات ایجاب کرد که روحانیت مبارز با کانون های مبارزاتی سراسر کشور، تشکل ها و انجمن های اسلامی در داخل کشور ارتباط برقرار کند. در جریان همین ارتباطات و فعالیت های انقلابی بود که به مرور احساس کردیم در مواجهه با مسائل روز با نوعی کمبود مواجهیم. همین کمبود آشنایی با مباحث علمی روز و فراتر از آن تفاوت در دروس علمی که در حوزه ها ارائه می شد سبب شد عده ای از طلاب درصدد برآیند که این کمبود و عقب ماندگی را جبران کنند. البته بزرگانی در حوزه بودند که برای رفع کمبود و توجه به آن نیاز، یک حرکت سیستماتیک انجام دادند و سعی کردند به صورت اصولی و برنامه ریزی شده، فضایی ایجاد کنند که طلاب رشد کنند. مثلا در کنار درس های طلبگی، کلاس هایی را تاسیس کردند که این کلاس ها، دانش طلاب را در حد یک فرد دیپلمه بالا ببرد. من خاطرم هست کلاس های ریاضیات، فیزیک، شیمی، آموزش زبان و علوم اجتماعی تشکیل شد. یکی از بهترین شاگردهای این کلاس ها املایی بود که به سرعت رشد کرد و به مرحله ای رسید که دیپلم بگیرد و خود را به حدی رساند که آمادگی شرکت در دانشگاه را پیدا کرده بود تا مدرک دانشگاهی بگیرد.
در مبارزات پیشگام بود و به عنوان شخصیتی تاثیرگذار شناخته می شد
آشنایی خاص شما با املایی و در واقع آن رفاقت و صمیمت کجا اتفاق افتاد؟
بعد از تبعید حضرت امام به ترکیه و عراق، نوعی گسستگی در بین جمع یاران مبارز ایجاد شد. اختناق و خفقان شدیدی بر فضای مبارزاتی حاکم شد. علاقه و عشق به امام باعث شد تا طلابی که در فضای اختناق قم نمی توانستند فعالیتی داشته باشند تلاش کنند خود را به امام برسانند و بروند در کنار امام باشند به هر حال یار، پیشوا و محبوب عزیز را از نزدیک زیارت کنند و اگر فضای آموزش علوم حوزوی و شرکت در کلاس های درس خارج هم هست از محضر امام استفاده کنند که املایی یکی از پیشگامان این حرکت بود که بعد از هجرت امام به عراق، او هم به امام پیوست و راهی نجف شد. من هم این توفیق را داشتم. سال 46 به نجف رفتم و دیگر هم نتوانستم به ایران بازگردم چراکه ساواک به شدت مرا شناخته بود و مورد تهدید بودم آنچنان که اگر بر می گشتم علاوه بر دستگیری، مشکلاتی هم برای کسانی که با من مرتبط بودند و آنها را می شناختم به وجود می آمد و از این رو در عراق ماندم. جمع دوستان همراه با امام در عراق جمع بسیار محدودی بود. چون فضای نجف، فضایی متفاوت با قم بود و فعالیت های سیاسی و اجتماعی را بر نمی تابید. امام در یک حالت انزوا و غربتی بودند و یاران و علاقه مندان و کسانی که به امام باور داشتند و به ایشان عشق می ورزیدند در این فضا محدود بودند. البته در این فضا کسانی بودند که به علمیت امام آگاهی کامل داشتند اما آنها هم در مواجهه با امام بیشتر مسائل علمی را به جای مباحث اجتماعی و سیاسی و مبارزاتی دنبال می کردند و همین باعث شده بود جمع محدودی 50-40 نفره ای باشیم که 30 نفرمان به فعالیت های مبارزاتی و انقلابی اهتمام داشتیم. اما در بین این جماعت 15 نفری بودند که دغدغه های جدی تری داشتند و در امر مبارزه کوشا بودند که املایی یکی از آنها بود.
او در مبارزات و فعالیت ها پیشگام بود و با تشکل های مبارزاتی و اپوزوسیونی که در خارج از کشور راه افتاده بود و در عراق به دیدن امام می آمدند ارتباط داشت و با فعالیت آنها آشنا می شد. املایی به عنوان یک طلبه روشنفکر، آگاه و متعهد با این افراد برخورد داشت و به عنوان شخصیتی تاثیر گذار شناخته می شد.
در لبنان منشا تحرکات خوبی بود
تاثیرگذاری که از آن صحبت می کنید، چگونه بود؟
او در ملاقات هایی که با گروه های مبارزاتی که از نظر ایدوئولوژیک با روحانیون همسان نبودند، آنها را تحت تاثیر قرار داده بود. به خاطر دارم که یکی از این عناصر حسین ریاحی نامی بود که در رادیو میهن پرستان فعالیت می کرد و دبیر ادبیات فارسی با مدرک لیسانس بود که به گروه فلسطین پیوسته بود و جزو مارکسیست هایی بودند که فعالیت سیاسی داشتند و در عراق پناهنده شده بودند و فعالیت سیاسی داشتند. گاهی این گروه ها ارتباطاتی را با دوستان نجف در جریان مبارزات برقرار می کردند و املایی در این ملاقات ها، آنها را تحت تاثیر قرارداده بود و آنها به هوشیاری، آگاهی و تحلیل درست او از مسائل واقف شده بودند.
فضایی در عراق ایجاد شده بود. رژیم شاه و صدام با هم توافق کرده بودند و همکاری می کردند، فضا برای مبارزان به شدت تنگ شده بود اما آقای املایی برای آنکه فضای مبارزاتی را دنبال کند و در یک فضای آزادتر امکان مبارزه داشته باشد گاهی به لبنان و سوریه هم می رفت. او در لبنان منشا تحرکات خوبی بود و در انتشار اعلامیه های حضرت امام و جزوات مبارزاتی ایشان و حتی انتشار مباحث ولایت فقیه که حضرت امام مطرح کردند، فعال بود.
به زبان انگلیسی مسلط بود و به راحتی عربی صحبت می کرد/ به سفرهای ویژه اعزامش می کردند
از فعالیت های حاج آقا املایی در عراق بگویید؟
فضای مبارزه ای که گفتم تا زمان شهادت حاج آقا مصطفی ادامه داشت تا اینکه با این اتفاق حاج احمد آقا به عراق آمدند. حاج احمد منش و دید متفاوتی با مرحوم اخوی داشتند. حاج مصطفی یک فیلسوف بود که بیشتر در مسائل علمی رشد کرده بودند و مجتهدی مسلم بود که به تدرس دروس خارج فقه، اصول و تفسیر مشغول بود. هر چند که ایشان از نظر علمی در سطح بالای مسائل فلسفی بود اما از مسائل روز دانشگاهی فاصله داشت و کمتر به دانش جامع و علوم جدید اهتمام داشت اما حاج احمد آقا در نقطه مقابلش بود. او دوران دبیرستان را طی کرده بود و با کانون های مبارزاتی ارتباط داشت و در عین حال دروس حوزوی را هم خوب خوانده بود و عنصری جامع بود که وجودش در نجف مغتنم بود. در این شرایط یکی از نزدیکترین یاران حاج احمدآقا، آقای املایی بود که گاهی همراه ایشان به سفرهای ویژه ای می رفت و گاهی هم به دستور احمد آقا سفرهای ویژه ای می رفت.
در مراسم حج که فرصت دیدار ایرانیان برای مبارزان فرصتی مغتنمی بود، دوستان همراه امام ماموریت هایی را داشتند و در آنجا تماس های خوبی برقرار می کردند و روشنگری های خوبی داشتند که در این میان حاج آقا املایی از عناصر کوشا و فعال در این زمینه بود و مهم تر از همه آنکه به زبان انگلیسی مسلط بود و به راحتی عربی صحبت می کرد و همین موضوع سبب شده بود در سفرهای لبنان، سوریه و عربستان او به خوبی ماموریت خود را به انجام برساند چون امکان انتقال مفاهیم را به بهترین شکل ممکن داشت.
آقای املایی به خواندن زبان انگلیسی هم اهتمام داشت و در رابطه با همین زبان هم برخورد جالبی با آقای املایی داشتم. چند نفر از دانشجویان ایرانی هواپیمایی را ربودند و به عراق آمدند و طبیعی بود که در این میان دیدارها و ملاقات هایی اتفاق بیفتد و ارتباطاتی شکل بگیرد. آنها در مقطعی احتیاج به دیکشنری انگلیسی فارسی و فارسی به انگلیسی داشتند که در آن زمان هم کتاب "حیم" بود و به من گفتند که دنبال یک کتاب هستند تا بتوانند خواندن زبان انگلیسی را تکمیل کنند. من هم برای پیدا کردن کتاب به خانه املایی رفتم.
در نجف، تلویزیون هم تهیه کرده بود
مگر آقای املایی مثل سایر طلاب در مدارس علمیه نبودند؟
فضاهای مدارس علمیه نجف به هر حال برخی از نوآوری ها و فعالیت ها را بر نمی تابید و برخی فعالیت های اجتماعی را ممدوح نمی دانست و در واقع این دست فعالیت ها را مکروه می شمرد و اصرار داشت که طلبه ای که تا نجف آمده است باید درس های علمی را بخواند و دیگر توجه نداشتند وقتی وارد اجتماع می شوی اگر از دانش روز بیگانه باشی به هر حال به مشکل بر می خوری. آقای املایی از کسانی بود که برای آنکه آزاد آزاد باشد و بتواند مطالعات مختلفش را دنبال کند و راحت تر درس بخواند و مطالعات متفرقه و ارتباطاتش را داشته باشد، نمی توانست در فضای حوزه علمیه نجف بماند چراکه گاهی این ارتباطات لازم بود و دیدن آدمی با کلاه و کراوات و ریش تراشیده تعجب آور بود. برای همین چاره ای نبود جز اینکه این ارتباطات در خارج از فضای مدرسه دنبال شود و همین سبب شد آقای املایی خانه ای کوچک کرایه کند تا راحت زندگی کرده و فعالیت هایش را انجام دهد و در کنار مطالعات، راحت رادیو گوش کند. او حتی تلویزیون هم تهیه کرده بود.
قصه دیکشنری ها به کجا رسید؟
من به دنبال درخواست جوانان دانشجو، به خانه املایی آمدم و کتاب های دیکشنری را هم پیدا کردم و از کتابخانه برداشتم اما جلوی در آقای املایی مانع از رفتنم شد و برای بردن کتاب ها مقاومت کرد. من به زور کتاب ها را از او گرفتم و گفتم این بچه ها اسیر بوده اند و به خواندن این کتاب ها نیاز دارند و شاید شما دوباره این کتاب ها را پیدا کنید ؛ خلاصه مشاجره ای شیرین و کشمکش به یاد ماندنی با هم داشتیم و در آخر کتاب ها را به زور از او گرفتم و گفتم: «من این کتاب ها را برای جای دیگری مصادره می کنم» همین جمله سبب خندیدن او شد و از سر راهم کنار رفت و کتاب ها به دست آن دانشجوها رسید.
امین و رازدار مسائلی بود که از طرف امام و حاج احمد آقا با او در میان گذاشته می شد / امام خیلی به او علاقه داشت
از رابطه حاج آقا املایی با امام بگویید
او دید فوق العاده ای نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی داشت و طلبه ای روشنفکر، متفکر و پایبند به مسائل مذهبی و آرمانی در جهت مبارزه بود و امام خیلی به او علاقه داشت. حاج احمد آقا هم خیلی به ایشان علاقه داشتند و او را به سفرها و ماموریت های زیادی می فرستادند. در یک سفری به بیروت برای شرکت در یک دوره آموزشی نظامی در یکی از پایگاه های فلسطین در طرابلس واقع در شمال لبنان بودم. فلسطینی ها برای گروه های غیرعرب مثل ایرانی ها، ترک ها و سومالیایی ها، برنامه ریزی آموزش نظامی در پایگاهی در شمال لبنان کرده بودند تا در فضایی دور از اسرائیل باشد چراکه در جنوب هم مرز با اسرائیل بودند و امکان شناسایی وصدمه زدن به افراد وجود داشت. در دورانی که در حال آموزش های چریکی بودم دو سه مرتبه در لبنان با آقای املایی ملاقات کردم. او فردی امین و راز دار مسائلی بود که از طرف امام و حاج احمد آقا با او درمیان گذاشته می شد. از حضورش سخنی نمی گفت اما همیشه به دیدن آموزش های مختلف علاقه داشت.
به من می گفتند همتای تو در کیهان محمدحسین املایی بود
حاج آقا املایی علائق خاصی هم داشتند؟
به رانندگی علاقه خاصی داشت، در نجف هم که بودیم به ایرانی هایی که به نجف می آمدند و وسیله شخصی داشتند، ابراز علاقه می کرد که مسافت نجف تا بغداد را برای آنها رانندگی کند. در راهنمایی زوار به کاظمین و سامرا، آقای املایی اصرار داشت پشت فرمان بنشیند و اگر ماشین بنز بود که حتما دوست داشت رانندگی کند. یک حالت شادابی و شور و شعف داشت. در رانندگی هم گاهی تند بود. در یکی از همین طی مسیرها در تهران هم تصادف کرد و به رحمت ایزدی پیوست. البته خدا رحمت کند مرحوم محمد منتظری را ایشان معتقد بود که تصادف آقای املایی حادثه نبود بلکه سوقصد بود آنچنان که او را در مسیری قرار دادند که ناگزیر از تصادف بود. به هر حال محمدحسین املایی وجود مغتمی بود که بعد از انقلاب جایش بسیار خالی بود و یادم هست که زمانی که امام ما را مامور به سرپرستی روزنامه اطلاعات کردند، آقای غرضی که در سوریه و لبنان و عراق بود و املایی را می شناخت به من گفت: همتای تو در کیهان مرحوم املایی بود و اگر او بود حتما او هم امروز در کیهان بود.
نظر شما راجع به علت درگذشت آقای املایی چیست؟
فوت آقای املایی بر اثر یک سانحه رانندگی بود و بعضی تصور داشتند که این حادثه طبیعی نبوده بلکه دامی برای ایشان بود و همانطور که گفتم مرحوم منتظری به این موضوع اعتقاد داشتند و برای همین هم املایی در قبرستان شیخان قم که قبرستانی قدیمی و مشهور بود دفن شد و به دلیل همین تعبیر هم مرحوم املایی را شهید تعبیر کردند.
خانواده ای بسیار شریف، امین و پاک بودند. خاندان بسیار شریف، خدوم و سهیم در امر مبارزات و پیروزی انقلاب بودند و خاطرات خوبی از او هست. در کتاب خاطرات خانم دکتر طباطبایی به نام « اقلیم خاطرات» می خواندم که در جایی از کتاب مفصل از آقای املایی یاد کردند و عکس ایشان را در آن کتاب دیدم.
در جک گویی، متل گویی و رو کم کنی فوق العاده بود / کلاه سرش نمی رفت و همیشه حواسش جمع بود
به طور حتم ماموریت هایی که امام و حاج آقا احمد خمینی در نجف به یاران و همراهانشان می سپردند حائز اهمیت بوده است و کسانی که برای این ماموریت ها انتخاب می شدند افراد خاصی بودند. آنچه باعث انتخاب حاج آقا املایی می شد، چه بود؟
املایی یک اصفهانی به تمام معنا بود. در جک گویی، متل گویی و رو کم کنی فوق العاده بود و البته با ادب و نزاکت خاصی این کار را می کرد. اخلاقش شبیه به اصفهانی هایی مثل استاد ابراهیم دینانی بود که از برجستگان حوزه اند و از شاگردان علامه طباطبایی. املایی هم مشابه ایشان از ادب و نزاکت خاصی برخوردار بود و در عین حال نکته سنجی خاصی داشت. در درس، مباحثه و ارتباطات نکته می گفت. اگر با او همسفر بودیم هیچ وقت به ما سخت نمی گذشت در عین حال زرنگی های اصفهانی را هم داشت؛ کلاه سرش نمی رفت و همیشه حواسش جمع بود.
ماموریت ها گاهی متفاوت بود. گاهی یک ماموریت بود که به عنوان پیک امین پیامی را می رساند و امانتداری و شایستگی او بود که سبب انتخابش می شد.
گاهی موضوع تخصصی بود یعنی ماموریتی بود که به جمعی برود و مسائلی را تحلیل کند و کارشناسانه بیان کند و کارشناسانه دریافت کند و طبیعتا برای این کار باید فردی انتخاب می شد که شایستگی داشت و از سطح بالای قدرت تحلیل و قدرت بیان برخوردار می بود و آقای املایی به دلیل داشتن این ویژگی ها بود که انتخاب می شد.
اینکه چه ماموریتی را در چه جایی پیگیری کرده بود به کسی نمی گفت و ما اصراری به دانستن آن نداشتیم چراکه در جریان فعالیت های مبارزاتی قبل انقلاب رازداری یک اصل بود و او دنباله رو سخن امام بود که فرموده بودند «دروغ گفتن حرام است اما راست گفتن واجب نیست.» املایی اصرار به گفتن نداشت. او با دفتر امام و به ویژه حاج احمد آقا و مرکز امام موسی صدر ارتباطاتی داشت. گاهی فعالیت سیاسی اقتضا می کرد که ایشان با شهید منتظری ارتباط داشته باشد و گاهی به سوریه و لبنان می رفت و یا با گروه های فلسطینی و سایر گروه ها ارتباطاتی برقرار می کرد. گاهی هم در سفرهای حج، بسیاری از نمایندگان و علاقه مندان که قصد ارتباط با امام و پرداخت وجوهاتی را داشتند ملاقات می کرد و پاسخ سوالات شرعی آنها از امام را به دستشان می رساند. طبیعتا فضا به گونه ای بود که این افراد به همه اعتماد نمی کردند و به کسانی اعتماد داشتند که مطمئنا از طرف امام آمده بودند و تنها شایستگان برای این امر انتخاب می شدند که املایی به حق یکی از آنها بود. به هر حال خدا رحمتشان کند.