به نقل ازپایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری،
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری پیرامون شخصیت آن شهید عزیز و ارتباطات وی با حضرت آیت الله خامنه ای، با فرزند شهید اشرفی گفتگو کرده است که در ادامه می خوانید. حجت الاسلام حسین اشرفی اصفهانی، فرزند ارشد چهارمین شهید محراب، در منزل پدری اش در کرمانشاه میزبان خبرنگار این پایگاه اطلاع رسانی بود.
نخستین آشنایی
هنگامی كه آیت الله بروجردی مرحوم پدر ما را به كرمانشاه فرستادند، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در مشهد بودند. آن موقع من در سفری به همراه مرحوم پدرم به منزل یكی از علمای بزرگ مشهد رفتیم. دهه ی محرم بود و چند نفر آنجا منبر میرفتند؛ از جمله آقای طبسی و رهبر معظم انقلاب. مرحوم پدر ما پای منبر ایشان نشستند و بعد به من گفتند این آقای «آسید علی آقا» عجب منبریِ خوبی است. آن موقع پدر ما در كرمانشاه، نماینده ی آیتالله بروجردی بودند و آقا را ندیده بودند. بعد از اینكه منبر تمام شد، آقا تشریف آوردند نزد پدر ما و از آن موقع ارتباط پدر ما و مقام معظم رهبری شروع شد. این ماجرا حدوداً به ۴۵ سال پیش بازمی گردد.
هجرت به كرمانشاه به امر آیتالله العظمی بروجردی
شهید اشرفی اصفهانی به امر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و برای اداره ی حوزه ی علمیه ای كه مرحوم آقای بروجردی در كرمانشاه ساخته بودند، از قم به این شهر اعزام شدند. در آن هنگام بنده در مدرسه ی فیضیه قریب به ۱۹ سال بود كه با پدرم در حجره ای زندگی میكردیم و والده و اخوان و همشیره های من در اصفهان بودند. در واقع مرحوم پدر از نظر مالی قدرت پرداخت اجاره نداشتند كه بتوانند خانواده را در قم سكونت بدهند.
دیدار هنگام ورود رهبر انقلاب به كرمانشاه؛ فرودگاه شهید اشرفی اصفهانی
البته مرحوم پدر تمایل داشتند كه در قم بمانند اما آیت الله بروجردی به پدر فرمودند كه من اگر استاد و مرجع تو هستم، میگویم وظیفه داری كه بروی. مرحوم والد ما آمدند حجره و گفتند ما باید به كرمانشاه برویم و بدون اینكه با مادرمان در اصفهان صحبت كنند، آماده ی حركت شدند.
با یك اتوبوس كه ۲۴ روحانی برجسته از قم در آن حاضر بودند، به سمت كرمانشاه حركت كردیم. خطیب مشهور مرحوم آقای فلسفی هم در این جمع بودند. وقتی به كرمانشاه رسیدیم، مثل وضعیت حكومت نظامی, خیابانها را بسته بودند و نیروهای نظامی با تجهیزات در خیابان بودند. مردم هم كه مقلد آقای بروجردی بودند و به ایشان علاقه ی بسیار زیادی داشتند، برای استقبال از ما كنار خیابانها ایستاده بودند و صلوات می فرستادند.
آمدیم و در حوزهی علمیه مستقر شدیم. مرحوم والد ما ظهرها و شبها در این محل نماز جماعت می خواندند. قریب سی سال ایشان در این مسجد و مدرسه نماز خواندند. حتی آن جمعه ای كه ایشان شهید شدند، شب قبلش در مسجد نمازشان را خواندند و ظهر فردا بعد از اقامه ی نماز جمعه به شهادت رسیدند.
سرِ راه كربلا، می آییم كرمانشاه
شهید محراب مقید بودند كه از افراد سرشناس و افرادی كه به حضرت امام رحمه الله ارادت داشتند برای تبلیغ دعوت نمایند. لذا شخصیتهایی همچون آقای فلسفی، آیتالله جنتی، آیتالله یزدی، آیتالله گرامی، مرحوم كافی و مرحوم طالقانی به دعوت مرحوم پدر به كرمانشاه می آمدند و منبر می رفتند. به همین دلیل مرحوم پدر از آیت الله خامنه ای دعوت كردند تا برای سخنرانی و تبلیغ به كرمانشاه بیایند.
ایشان ابتدا از این دعوت استقبال كردند، اما بعدها چون فعالیتهای ایشان در مشهد زیاد بود و جلسات زیادی هم داشتند و كم كم مبارزات ایشان علیه رژیم ستمشاهی شدت گرفت، به همین خاطر به مرحوم پدر پیغام دادند كه فعلاً از آمدن به كرمانشاه معذورند. پس از انقلاب هم كه رفت و آمد خانوادگی برقرار شد، وقتی والد ما برای آمدن به كرمانشاه از ایشان دعوت كردند، گفتند من گرفتارم و انشاءالله زمانی كه خواستیم برویم كربلا، سر راه می آییم كرمانشاه.
شما آقای خامنه ای هستید؟
هنگامی كه رهبر انقلاب، نماینده ی امام خمینی رضوان الله علیه در جبهه های جنگ بودند، دو بار به منزل ما آمدند. در یكی از این دیدارها آقا چون با لباس نظامی و كلاه مخصوص بودند، پدرمان ابتدا ایشان را نشناختند. اما پس از چند لحظه مرحوم ابوی پرسیده بودند شما آقای خامنه ای هستید؟ آقا هم پاسخ می دهند بله و برای دیدن شما آمده ام. بعد كه ایشان داخل منزل آمده بودند، والده ی ما برایشان چای آوردند. والده تعریف می كردند كه مرحوم پدر به دلیل كهولت سن، با دستانی لرزان یك چای و یك بسته گز جلوی آقا گذاشتند كه بعدها نیز حضرت آقا به این خاطره اشاره كردند.
یك رأی دارم كه آن را به شما می دهم
مرحوم پدر ما در سال ۱۳۶۰ وقتی متوجه شدند كه قرار است آیت الله خامنه ای كاندیدای ریاست جمهوری شوند، به ایشان زنگ زدند و فرمودند كه من شنیدم شما قصد دارید برای ریاست جمهوری كاندیدا شوید و خواستم تصریح كنم كه شما وظیفه دارید در انتخابات ریاست جمهوری شركت كنید و ما هم با تمام وجود حمایت می كنیم. ایشان به مردم هم سفارش می كردند كه شما به نماینده ی امام رضوان الله علیه و نائب بر حق او رأی بدهید. می گفتند رأی به ایشان رأی به اسلام و قرآن است. این عین جملات ایشان است كه به صورت كتاب هم چاپ شده است. بر همین اساس رأی آقا در كرمانشاه بعد از تهران از دیگر شهرها بالاتر بود.
در روز انتخابات وقتی بعد از خطبه های نمازجمعه صندوق های رأی را آماده كردند، ایشان گفتند می خواهم به كسی رأی بدهم كه وارث پیامبر صلّ الله علیه وآله وسلّم و ائمه علیهم السلام است و من با تمام وجود از او حمایت خواهم كرد. ایشان گفت من شخصاً یك رأی دارم و رأی خودم را به حجت الاسلام والمسلمین سید علی خامنه ای خواهم داد و بعد همه ی مردم صلوات فرستادند.
پیش از اعلام نتایج همان انتخابات هم آقای اشرفی اصفهانی فرمودند كه قطعاً آقای خامنه ای نفر اول خواهد شد و در این موضوع شك نكنید. شب كه تلویزیون اعلام كرد ایشان بیشترین رأی را آورده اند، شهید محراب رو به ما فرمودند: ماشین را آماده كنید؛ من می خواهم به تهران بروم و از نزدیك تبریك بگویم. ما این پیرمرد ۸۰ ساله را با ماشین به تهران بردیم. به دفتر حضرت آقا كه رسیدیم، چون به ایشان گفته بودند كه آقای اشرفی از كرمانشاه آمده اند و می خواهند حضوری به شما تبریك بگویند، آقا از دفترشان بیرون آمده بودند و دم در ایستاده بودند. من و اخوی هم همراه پدر بودیم. خلاصه آقا آمدند و دست حاج آقا را گرفتند و از پای پله ها ایشان را به داخل دفتر بردند. ایشان به مرحوم پدر ما فرمودند: حاج آقا من راضی نبودم از كرمانشاه به اینجا بیایید. شهید محراب در جواب آقا فرمودند: من می خواستم بیایم و با شما دست بیعت بدهم كه اگر من رأی به شما داده ام، كأنّه به رسول الله صلّ الله علیه وآله وسلّم رأی داده ام.
پدر می گفتند: كسی كه بعد از امام به درد اسلام می خورد، این سید بزرگوار است. كسی كه سینه اش را سپر می كند، همین سید بزرگوار است. من باید از كسی حمایت كنم كه تا لحظه ی آخر به درد اسلام بخورد و در مقابل كفر جهانی سینه سپر كند و هیچكس بهتر از آقای خامنه ای چنین شایستگی را ندارد. این بیان شهید محراب است.