به نقل ازراویان ماربین جلد چهارم /محمدعلی شاهین،
راویان: این متن با استفاده از کتاب زندگی نامه استاد غفار داورپناه که در سال 1389 توسط امیر سامان میرزایی و امیر قنبری نگارش و در سال 1393 تجدید نگارش شده و نیز اطلاعات ساخت برج آزادی و کتاب زندگی محمد تقی داورپناه تدوین شده است.
اشاره: کوه کنی و سنگتراشی در پیشینه خمینی شهر سابقه طولانی دارد، به نحوی که در تذکره نصرآبادی اسامی برخی از سنگتراشان ورنوسفادران آمده است. در دهه های اولیه قرن چهارده کوه برهای سدهی از مناطقی مانند لاشتر و کوه آتشگاه سنگ استخراج و با گاری برای تراش محصولات مختلف به سده می آوردند و یا آنها را به مشتریها میفروختند. همزمان حجاران سدهی به شهرهای مختلف ایران به ویژه تهران رفته و در حجاری سنگها و سنگفرش کردن اماکن فعال بودند. همین پیشینه غنی اهالی در کوهکنی و سنگ تراشی پیش درآمد اتفاقات بعدی در شگلگیری و تحولات و پیشرفت صنعت سنگ کشور و احداث کارخانه های سنگ در منطقه، استان و کشور شد. یکی از پیشکسوتان صنایع سنگ و احداث سنگبری استاد غفار داورپناه برادر بزرگتر محمدتقی داورپناه حیر مدرسه ساز میباشد. مرور گفتگوهای وی به شکل پرسش و پاسخ، بخشهای مهمی از سیر تحول سنگتراشی دستی را به ایجاد کارخانه های سنگبری در کشور روشن میسازد، ضمن اینکه اوضاع اجتماعی و اقتصادی منطقه را در دهه های 1310 - 1320 یادآور میشود.
*جناب داورپناه شما در کجا و در چه سالی به دنیا آمدید؟
در سال 1308 و در سده.
*دوران کودکی را چگونه گذراندید؟
در زادگاهم درس خواندن را شروع کردم اما چند سال بعد در سال 1319 جنگ جهانی دوم شروع شد و من درس را رها کردم.
*چند کلاس درس خواندید؟
چهار کلاس ابتدایی را تمام کردم ولی برادرهایم تقریبا میشود گفت درس نخواندند.
*چرا؟
با شروع جنگ اوضاع اقتصادی خراب شد، گرانی بیداد میکرد در اکثر نقاط قحطی شد و مثلا یک من گندم که 5 ریال بود به 9 تومان رسید. البته وضع مالی پدرم قبل از شرایط جنگی خوب بود.
*آنزمان به چه کسی وضع خوب میگفتند؟
اگر فردی 200 تا300 تومان پول داشت وضعش خوب بود ولی بعد جنگ این پول به آذوقه یک سالمان هم نمیرسید.
*و بعد از این ترک تحصیل چه کردید؟
همراه پدرم در حالی که یازده ساله بودم سر کار رفتم.
* پدرت چه شغلی داشت؟
سنگتراش بود. با پدر نزد اوسا نوراله سنگتراش کار میکردم البته کار من پادویی بود. مزد کارگر سنگتراش روزی 12 ریال بود و من روزی یک ریال میگرفتم.
*تاکی پیش اوسا نوراله ماندید؟
بعد از شهریور 1320 کار و کسبها بهم خورد و کار سنگتراشی هم بهم خورد و بیکار شدیم.
*بعد چه اتفاقی افتاد؟
پدرم در کوه آتشگاه خودمان یک معدن گرفت و مشغول کار شد، منهم با او سرکار میرفتم. آنجا هم پادویی میکردم وکمی هم کار یاد گرفتم.
*وضع به همین شکل ادامه یافت؟
خیر، درآمد نبود و مجبور شدیم در جستجوی کار به شهرهای مختلف برویم. مثلا به خرمآباد رفتیم و کار گیرمان نیامد و مجبور شدیم همه چیزمان را بفروشیم و برگردیم سر همان کار قبلی.
*و تا کی این شرایط ادامه داشت؟
تا سال 1322 همانجا کار میکردیم که خبرهایی از بهبود شرایط کار در تهران رسید و پدر عازم تهران شد.
*اطلاعات بیشتری از پدرتان میدهید؟
پدرم ده سالی قزاق بود و از سال 1314 به کار سنگتراشی روی آورد و این حرفه را یاد گرفت. در زمان پهلوی اول که سنگفرش کردن خیابانها رواج یافت همراه تعدادی از هم محلیها در تهران مشغول این کار بود.
*به اینجا رسیدیم که پدرتان با بهبود شرایط کار به تهران رفت شما چه کردید؟
مدتی بعد پدر پیغام فرستاد تا منهم به تهران بروم. با سختی خودم را به تهران و پدر رساندم تا همراه او مشغول کار شوم. زمانی به تهران رسیدم که داشتند دیوارهای دور پارک شهر را سنگ میکردند، ما هم مشغول کار شدیم.
*کجا؟
در جاهای مختلف و طرحهای مختلف و حتی شهرهای مختلف.
*و به کارگری ادامه دادید؟
پس از مدتی کار که روزی 7 تا 8 تومان میگرفتم و البته در خوزستان چند برابر این، توانستم300 تومان جمع کنم و در کنار ایستگاه عوارضی تهران مکانی تهیه و سنگتراشی برای خودم را شروع کردم. در همین مکان بود که با مهندس سرداری که خانه میساخت آشنا شدم و سنگ خانه در حال ساخت را تهیه و با گاری به محل ساختمان میبردم، کارگر گرفتم و کمکم استاد کار شدم، اینجا بود که تحولی در زندگی من به وجود آمد، چون دیگر کارگری نمیکردم و برای خودم کار میکردم.
* مهندس سرداری چه نقشی در ایجاد تحول در کار و زندگی شما داشت؟
مهندس سرداری دفتر داشت و کارهای بزرگی بر میداشت و منهم سنگکار او شدم، همین ارتباط با او سبب شد تا با کارفرماها و افراد دیگری چون مهندس سیحون معمار معروف آشنا شوم و کارم رونق پیداکند.
*اگر بخواهید تغییر و تحولات کار سنگ را براساس دورهها و با معیار رونق و گساد تقسیم کنید، شرایط چگونه بوده است؟
مدتی بعد از جنگ دوم جهانی کمکم کار سنگ رونق نسبی پیدا کرد. در دوره مصدق کارها تکانی خورده ولی این حرکت بسیار آرام ادامه یافت. در دهه 1340 کار سنگ شتاب خوبی گرفت و پیشرفت کرد. البته خفقان بعد ازکودتای 28 مرداد تا مدتی اقتصاد را تحت تاثیر قرار داد.
*شما خودتان در دهه 1330 برای احداث کارخانه نیاز حس نمیکردید؟
چرا ولی سرمابه نداشتم وتلاش کردم مثلا آقای خویی را که سرمایهدار بود تشویق به احداث کارخانه کنم.
*چه سالی موفق شدید کارخانه سنگ راه بیندازید؟
در سال 1338 با همکاری و سرمایه گذاری آقای خویی کارخانه سنگ پکا را راه اندازی کردم. احداث این کارخانه تحولی در کار سنگ بود چون وسایل مدرن به کار گرفته شد برای اولین مرتبه جرثقیل دروازهای از ایتالیا وارد شد که بعدها بنده و حاج حسین حبیب الهیان و برادران رمضان بیگی نمونه آنرا ساختیم.
*سهم شما در این کارخانه چه میزان بود؟
ده درصد و مدیر کارخانه بودم.
*این کارخانه چقدر تولید داشت؟
ماهی حدود 1000 متر و عمده آن تراورتن بود و سنگ تنی 80 تومان بود
*همکاری شما با پکا تا چه سالی طول کشید؟
از سال 1338 تا 1341.
*به فکر احداث کارخانهای برای خود نیفتادید؟
بله و کارخانه ساخارا را تاسیس کردم.
*چقدر سرمایه داشتید؟
150 هزار تومان ولی 250 هزار تومان خرجم شد.
*سنگ را از کدام معدن دار میخریدید؟
از ارباب قنبر که از سال 1322 در بدو ورودم به تهران با او آشنا شدم، با گاری برای پارک شهر سنگ آورده بود.
*به غیر از وی؟
معدن دار دیگری به نام حاج حسن حاجهاشمیکه هم سنگتراش بود هم استاد کار، معدن تراورتن حاجیآباد را داشت، معدنش بزرگترین در دهه 1330 بود. معدن قرمز خرم آباد را هم داشت، شاید سنگ مهره را هم داشت.
*بزرگترین کارخانه سنگی که ساختید کدام بود؟
کارخانه ساخارا که دو سالن 2500 متری داشت.
*داستان همکاری و ورود شما به نمای برج آزادی از کجا شروع شد؟
دوستی به نام جواد خیام داشتم که مدتی هم شریکم بود. وی اواخر سال 1346 به من پیشنهاد داد به دفتر مهندسی بروم که روی طرح برج کار میکرد. به اتفاق نزد وی رفتیم، او مهندس امانت بود و طرحش برای میدان پذیرفته شده بود. در ادامه چند نمونه سنگ ارایه کردم که سنگ جوشقان پذیرفته شد و قراردادی تنظیم شد که به نام سه نفر بود.
*و شروع به کار کردید؟
خیر اختلافاتی پیش آمد و کار شروع نشد تا اینکه پی از کش و قوسهایی در نهایت من و ارباب قنبر وارد کار تهیه سنگ و نمای برج شدیم.
*حجم و عظمت کار و نقش شما در این طرح چه بود؟
اینرا بهتراست از زبان مهندس امانت بشنوید.
*خلاصه نظر ایشان در خصوص نقش شما چیست؟
مهندس امانت طراح میدان آزادی می گوید:«.. سنگ بنای آزادی یکی از مهمترین نکات تشخص این بناست از نطر نوع سنگ رنگ و یکدستی آن، اندازههای بزرگ که گاه قطعلت باید از حجم بلوک حدود 6 متر بریده میشد. و مهمتر از همه از فرم قطعات است که نه تنها هزاران چند ضلعی نامنظم مختلف هستند بلکه سطحی تاب خورده دارند و فهم آن از روی نقسه برای سنگتراش مشکل و شاید غیر ممکن است......استاد غفار داورپناه کسی بود که در ایران سالهای 1340 انجام این مهم را به عهده گرفت و آنرا با نهایت درایت و کاردانی به موقع و با بهترین قیمت به انجام رساند. او بود که ما را به معدن سنگ جوشقان برد او بود که سلطان سنگ ایران استاد قنبر رحیمی را وارد این کار کرد و...»
*یکی از نقاط عطف موزه آزادی سنگهای گرانیت به کار رفته در کف است، گویا اینها اولین سنگ گرانیت تولید داخل است؟
بله محصول شرکتی بود که با دوستان تاسیس کردیم و برای اولین بار سنگ گرانیت را در ایران فراوری کردیم.
*شما به جز آزادی در کدام طرحهای بزرگ کار کردید؟
استادیوم تختی، شکارگاه سلطنتی، ساختمان ورارت کشور و....
*درهای ورودی موزه آزادی خیلی خاص است طرح آنرا از کجا الگوبرداری کردید؟
از دربهای سنگی باغهای سده.