توصیفی از یکی از بارندگی ها در منطقه لادر
حدود ساعت 30/8 صبح یکشنبه 25 فروردین 92 به منطقه لادر وارد شدیم، ده تا پانزده ماشین بیشتر در محل پارک نکرده بودند آبی از آبشار لادر جاری نبود سری به چشمه اصلی زدیم آب بر طبق روال عادی جاری بود چند خانواده و دو گروه مجرد در محوطه جا خوش کرده بودند و دو سه خانواده هم بر سر انتخاب محل مناسب مشورت می کردند.
هوا کمی سرد بود و نسیم خنکی می وزید، تصمیم گرفتیم به سمت چشمه غربی برویم و مسیر خود را از بین دره ها انتخاب کنیم که شاید گرمتر باشد به چشمه غربی که رسیدیم فقط خود چشمه آب داشت و چند نفری آن جا بودند کس دیگری را در مسیر ندیدیم.
پس از عبور از چشمه غربی به اولین دره سمت راست که رسیدیم تصمیم گرفتیم بالا برویم و در بالا دست که چند درخت وجود دارد بنشینیم و صبحانه بخوریم.
قطره آبی از چشمه ها و در کف دره ها جاری نبود و این خلاف انتظار ما بود که فکر می کردیم به دلیل بارندگی شب قبل یعنی شنبه چشممان به همان آب روشن خواهد شد تاسف خودمان را از موضوع هر کدام به شکلی بیان کردیم یکی گفت پس کی این دره ها و آبشار ها که حالا آن ها را خشک خشک می بینیم آب داشته من گفتم شاید یک میلیون سال قبل این جا چهره دیگری داشته است و همه می گفتند که اگر این جا آب داشت چه می شد چه آبشار ها و نهرهایی که جاری نمی شد.
پس از عبور از چند جای آبشار که وقتی به بزرگترین آنها رسیدیم به شوخی به دو نفر از همراهان که جلوتر بودند گفتم از سمت راست آبشار خشکه بالا برویدکم کم قطرات باران از آسمان باریدن گرفت که ما آن را جدی نگرفتیم.
وقتی به بالای همان آبشار خشکه رسیدیم بارندگی شدیدتر شد و حالا راستی راستی باران می بارید، شانس آوردیم پایین یک تخته سنگ بسیار بزرگ فرو رفتگی کم عرض ولی به طول سه چهار متر دیدیم بی تردید به زیر آن رفتیم تا پناه بگیریم آخر خیلی هم مجهز نیامده بودیم و اصلا به دلیل شرایط خشکسالی چند سال اخیر بارش باران را جدی نمی گرفتیم و از رحمت الهی غافل بودیم.
ما که اعضای یک گروه کوهنوردی در واقع خانوادگی بودیم و این بار تنها اعضای چهار خانواده همراه بودند هر یک جایی برای خود دست و پا کردیم و به تماشای باران نشستم که به راستی در آن فضای کوهستان و سرک کشیدن گیاهان و برگ دار شدن درختان انجیر دل انگیز و روح افزا بود.
محو تماشای باران بودیم و از صبحانه غافل، تا بالاخره یکی از اعضاء پیشنهاد صبحانه داد و در همان حال مشغول خوردن صبحانه شدیم اما نه به گرد یک سفره بلکه در یک خط طولی، لقمه را که می خواستی در دهانت بگذاری آرنجت به نفر بغلی می خورد و من که مجبور شدم چایی را در حالی که بدنم به سمت عقب زاویه داشت در حلقم بریزم و چه صبحانه خاطره انگیزی.
کم کم باران شدت گرفت و چک چک باران از به اصطلاح سقف بالای سرما شروع شد خود را جمع و جور کردیم و به تدریج آب از شکاف ها و شیب های کوه مقابل جاری شد.
تصمیم گرفتم از شکاف بیرون بیایم و نگاهی به اطراف بیندازم متوجه جاری شدن آب از یکی از محلهای آبشار شدم، ذوق زده فریادزدم چه منظره جالبی، آبشار درست شده، بیایید ببینید.
یکی دیگر از همراهان تصمیم گرفت به شکافی که در نقطه مقابل آن طرف دره به چشم می خورد برود وقتی به آنجا رسید، با فریاد سعی کرد به ما چیزی بگوید، اما صدایش به گوش نمی رسید بالاخره من تصمیم گرفتم به سمت او بروم ببینم چه خبر است، متوجه شدم می گوید از این نقطه مناظر بسیار زیبای جاری شدن آب از مسیل ها و بریدگی های کوه در معرض دید است بی تردید به او پیوستم بایست فرصت را از دست نمی دادم.
چه می دیدم باور کردنی نبود، آبشار بزرگی از مسیلی که بالای تخته سنگ پناهگاه ما جاری بود با سر و صدای زیاد همراهان را دعوت کردم که از آن شکاف بیرون بیایند و به بالای تخته سنگ بروند و آبشار پشت سرشان را ببینند.
کم کم به شدت بارندگی افروده شد و حجم آب جاری از مسیلها افزایش یافت و مناظر زیبای جدیدی در اثر جاری شدن آب رخ نمود و من متوجه شدم از بالا دست دره ای که در آن قرار داشتیم آب نعره کشان به پایین جاری است به اندازه رودخانه ای چه عظمتی، وضع را به بقیه خبر دادم.
جرات کردم از آن جانپناه بیرون بیایم و به بالا سر آن بروم آن وقت بود که متوجه شدم حالا دره به یک نهر تبدیل شده که ما در دو طرف آن قرار داریم که به راحتی از یک طرف آن به طرف دیگر نمی شود رفت و در سمت جنوب و شمال و خلاصه هر جا که نگاه کنی آب نعره کشان به پایین جاری است و دیگر صدای مهیب آن نمی گذارد صدای ما به همدیگر برسد.
آبشارهای زیادی را دیده بودم، تنگه براق، بهشت گمشده، مارگون در استان فارس، بیشه و آب سفیددر مازندران، شمال و شاه لولاک در چرمهین مقابل باغ بهادران، آتشکده و دره عشق در چهارمحال و بختیاری انگار همه آن ها یکباره این جا جمع شده بودند. به شوخی به بقیه گفتم سهیمه آبشار امسالتان یه مرتبه تموم شد، دیگر نیاز نیست ده ها و صدها کیلومتر راه برویم تا آبشار ببینیم. هوا سرد شده بود از بس مبهوت پدیده های شگفت اطرافو قدرت مطلق خدابودیم که متوجه وضعیت خود نبودیم تا این که به یکی از همراهان گفتم باران کوتاه نمی آید و بیش از این صلاح نیست این جا بمانیم بهتر است بهپایین برویم.
کمی نگران بودیم به دلیل لغزندگی و بارندگی و خیس شدن کامل مشکلی پیش بیاید، یکی از همراهان در نزدیکی چشمه غربی در حالی که می خواست به گوشی همراهش جواب بدهد از چند متری پرت شد و دست و سر او آسیب دید دو سه نفری که پای چشمه غربی بودند آتشی به پا کردند و ما کمی خود را گرم کردیم. باورمان نمی آمد که از بالا سر این چشمه آب زیادی به پایین جاری بود و خود آبشار ی درست کرده بود.
کمی آن جا ماندیم و به حرکت خود ادامه دادیم بندی که اخیرا مقابل این چشمه ساخته شده پر آب شد و آب از آن سرازیر شده بود آب همه جا نعره کشان در حال عبور بود. استفاده از مسیر عادی چشمه مقدور نبود و ما ناچار شدیم از بالا دست مسیر به سمت محوطه اصلی چشمه لادر برویم.
بالاخره به پارکینگ چشمه لادر رسیدیم تعداد زیادی ماشین آن جا پارک بود و جمعیت زیادی که هم شاد بودند هم ذوق زده و هم مبهوت و سوال این که این ها از کجا خبر دار شده اند ، افراد زیادی که در حال تماس با گوشی های همراه خود بودند پاسخ سوال بود.
با ورود به محوطه اصلی متوجه چشم انداز های عجیب و باورنکردنی از خروش آب چه از آبشاراصلی و چه از مسیل شرقی چشمه شدیم و در کمال ناباوری دیدم که صبح که یک قطره آب از آبراهه ایجاد شده در بین سکوهای چشمه لادر جاری نبود حال از تمامی محوطه چشمه لادر آب نعره کشان به پایین جاری بود و تمامی محوطه را پر کرده بود.
ساعتی هم در مقابل عظمت پروردگار و خروش آب از گوشه گوشه لادر مات و مبهوت به تماشا نشستیم و بالاخره یکی از همراهان هشدار داد که با این سر و وضع مریض می شویم و در حالی که دلمان نمیآمد منطقه را ترک کردیم و در مسیر دیدیم که آب به تمامی زمین های اطراف رفته و تا مقابل دانشگاه جهاد دانشگاهی هم آب جاری بود.
برای ما که صبح یکشنبه نیمروز تحقق یک رویا بود، رویای جاری شدن آب از دره ها و آبشارهای منقطه لادر که شاید هیچ وقت دیگر شاهد آن نباشیم ، درست مثل یک خواب شیرین که ممکن است دیگر تکرار نشود.