دوشنبه, 24 ارديبهشت 1403 Monday 13 May 2024 00:00

دادرسی


افسوس که در کشور ما دادرسی نیست
مردیم ز بدبختی و فریاد رسی نیست
جز ظلم و خیانت نبود خوی توانگر
بر ملت نفرین شده، غمخوار کسی نیست
ز آسایش و اصلاح بسی حرف شنیدیم
هنگام عمل غیر صدای جرسی نیست
گویی که نیفشانده کسی تخم سعادت
در مزرع این ملک به جز خار و خسی نیست
محکوم فنا یکسره از جهل و نفاقیم
جاهل را بر علم و عمل دسترسی نیست
دادیم ز کف آبرو و عزت دیرین
غرق یم جهلیم ره پیش و پسی نیست
از پیر و جوان، شاه و گدا، عارف و عامی
ما را به جز از نفس پرستی هوسی نیست
در دام هوی و هوس خویش گرفتار
آنگونه که مرغ اسیر قفسی نیست
حقا که همه خائن و ملکیم سراسر
غمخوار وطن شحنه و شیخ و عسسی نیست
شیوا نفسی شاد نبودم به همه ی عمر
چون شاد توان بود که یک هم نفسی نیست


شعرشیوا در مورد عکس خویش:
بر عکس من ای عکس تو جاوید بمانی
عکس من از ایام جوانی تـو نشانی

ماعمر گرانمایه بــه غفلت گـذرانــدیم
هشدار مبـادا تو به غفلت گـذرانی
ای آنکه به عکس منت ایام به کام است
کاری بکن امروز که فــردا نتوانی
سودای جهان یکسره پنـدار و گمـانست
تا چند در اندیشه پنـدار و گمــانی
بر عکس بــود آنچه در آئیــنه نـمایـد
عکس تو جهان باشد و تو عکس جهانی
آئینه دل پاک کن و عکس جهـان بین
تا پاک جهان بینی اگر پـاک روانی
شیوا زجهان بین نتوان بـود خــدا بین
تا آنکه نباشی به عیان آنچه نهانی