پنج شنبه, 01 آذر 1403 Thursday 21 November 2024 00:00

نویسنده : سهیلا عموشاهی
چشم هایت را که ببندی و گوش جان بسپاری، هنوز هم صدای زخمه ای در کوچه پس کوچه خاطرات دلنوازی می کند... گویی باد صبا با خود نسیم زاینده رود را می آورد وقتی از پنجه های شهناز شور می چکید و زخمه بر تار جان ها می زد؛ "شهناز" شهسوار تار ایران از یک سو و نفس آتشین و نوای جادویی "کسایی" از دیگر سو و قدری بالاتر که نگاه کنی "تاج" ی خودنمایی می کند بر سر موسیقی این مرز و بوم. استاد محمدتقی سعیدی هنرمندی پرورش یافته در دامان اساتیدی چون "جلیل شهناز" ، "حسن کسایی" و "تاج اصفهانی"؛ رسالتش این است که با هر زخمه اش بر تار جان ها، پود عشق ببافد. مردی برآمده از "مکتب اصفهان" که گوش جان ها را مسحور صدای ساز و آواز خود می کند؛ تا آنجا که استاد کسایی او را صاحب سبک و شیوه ای خاص در خواندن می داند... سر پنجه استاد به شور می آورد هر چه شعور را.
نفسش هماره گرم و صدایش ماندگار بماند تا آن زمان که ماندنی در کار باشد. عالم از ناله عشاق مبادا خالی...
استاد سعیدی لطفا خوانندگان ما را با دوران کودکی و دوران تحصیل خودتان آشنا کنید.
من در سال 1331 شمسی در یکی از روستاهای تابعه خمینی شهر به نام ولاشان از توابع درچه متولد شدم و تا سن 7 سالگی در آنجا بوده و بنا به موقعیت شغلی پدرم دوره دبستان را در شیراز و قسمتی از دوران تحصیلم را در خمینی شهر سپری کردم. در سال 1349 پس از اخذ مدرک دیپلم عازم خدمت سربازی شدم و با اتمام آن به استخدام بانک درآمدم، در مدرسه عالی کوروش حسابداری خواندم و به کار در بانک ادامه دارم.
از آشنایی تان با آواز بگویید.
در سن 8 سالگی خودم گه گاهی آواز می خواندم، پدرم که یکی از تعزیه خوان های خمینی شهر و اصفهان است، وقتی متوجه این موضوع شد، مرا به محک خواندن گذاشت و می توان گفت اولین استاد من پدرم بود. بعد از آن در تعزیه ها به عنوان "بچه خوان" ایفای نقش می کردم. مرشدها، مخصوصا مرحوم میرزا علی آقا نیم تاج اصفهانی که یکی از اهالی محل خودمان (ولاشان) و مردی عارف و وارسته و علاوه بر آن تمام و کمال بر ردیف های موسیقی نیز واقف بود، مرا مورد تشویق و تعلیم قرار می دادند. تا قبل از دوران نظام وظیفه ایشان استاد من بودند و بعد از آن از من خواستند که برای آموزش های بعدی نزد تاج اصفهانی بروم.
در سال 52 طی اعلان رادیو و تلویزیون مرکز اصفهان جهت پذیرش هنرجو به سازمان مراجعه کردم و بعد از پذیرفته شدن در آزمون ورودی در مرکز فرهنگی بیشه حبیبب اصفهان به کلاس های استاد تاج راه یافتم. ضمن حضور در کلاس ها به اتفاق استاد نعمت اله ستوده شروع به خواندن در رادیو و تلویزیون کردیم. در اوایل سال 53 افتخار این را پیدا کردم که خدمت استاد کسایی برسم و از همان سال تا سال 91 که ایشان دار فانی را وداع گفتند، افتخار شاگردی ایشان را داشتم و ایشان یک بار در سال 67 و یک بار در سال 90 دستخطی از خودشان با این مضمون که "آقای تقی سعیدی سال هاست نزد اینجانب به فراگیری سه تار و رموز آواز مشغول می باشد و امروز صاحب سبک و شیوه خاص در خواندن است و ایشان را مورد تایید قرار می دهم، امیدوارم شاگردان خوبی از این هنرمند پرورش یافته و به جامعه ارائه شوند" به من دادند. از محضر استاد جلیل شهناز نیز با واسطه و بی واسطه تار آموختم.
از سابقه تدریس و کلاس هایتان برای ما بگویید.
از سال 64 در هنرستان هنرهای زیبا مشغول به تدریس بودم. در سال 65 و 66 تواما در سازمان صدا و سیما و رادیو تدریس می کردم و بعد از آن، پس از مدتی تاخیر با صلاحدید استاد کسایی در موسسه وزین نغمه گشایش، به مدیریت فرزند استاد، مهندس جواد کسایی که خود یکی از شاگردان پدرش است، کلاس آواز تشکیل دادم و هم اکنون هم در آنجا به تدریس آواز مکتب اصفهان مشغول هستم. تار و سه تار را به صورت خصوصی تدریس می کنم و به جز آن، به کسانی که نوازنده هستند و می خواهند جواب آواز و بداهه نوازی را فرا بگیرند، آموزش می دهم. همچنین گه گاهی از دانشگاه هنر دانشجویانی که آواز می خوانند یا ساز می زنند را برای جواب آواز و ارتقا سطح پیش بنده می فرستند تا با آنها کار کنم. از شهرستان های مختلف مثل شیراز و تهران هم پیشنهادات زیادی جهت تدریس داشتم ولی ترجیح دادم که در شهر خودم مشغول باشم.
آیا در خمینی شهر هم تدریس داشتید؟
نخیر، هنوز پیش نیامده است. البته شاگردان خمینی شهری دارم که در کلاس های اصفهان حضور پیدا می کنند و خواستار بوده اند که در خمینی شهر کلاس برگزار کنم ولی متاسفانه تعداد به حد نصاب نرسیده است که انگیزه ای برای تشکیل کلاس باشد. البته منظورم از انگیزه، انگیزه مادی نیست که استادان ما هم اینگونه بوده اند و هرگز برای پول کار نکرده اند. اساتید ما صلاح دیده اند که اگر چیزی را نزد ما به ودیعه بگذارند حرمت آن را نگه خواهیم داشت و به همین دلیل من هم دوست دارم که این هنر را به اهلش بیاموزم و به قول حافظ: تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی/ گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.
آیا به جز تدریس موسیقی شغل دیگری هم داشته اید؟
بله، بعد از خدمت نظام وظیفه بلافاصله به استخدام بانک درآمدم و همیشه جزو مدیران بانک بودم و در سال 80 بازنشست شدم. البته ادامه هر دو کار در کنار هم بسیار سخت بود ولی این توصیه استاد تاج به من بود که حتما در کنار کار موسیقی باید شغل دیگری هم داشته باشم چون از راه موسیقی نمی شود ارتزاق کرد. هر چند بعضی ها از این راه پولی دست و پا کرده اند ولی من معتقدم هنر اگر هنر باشد با پول رابطه خوبی نخواهد داشت و هنر جایگاه خودش را دارد و نمی شود آن را به پول فروخت.
آیا به جز سبک اصفهان با سبک های آوازی دیگر نیز آشنایی دارید؟
من حدود 40 سال در زمینه سبک اصفهان کار کرده ام و با تمام خوانندگان قدیم سبک اصفهان از جمله مرحوم سید رحیم که استاد تاج اصفهانی بودند، مرحوم حبیب اله شاطر حاجی، میرزا علی محمد قاضی عسکر، سید حسین طاهر زاده، حسین عمومی، محمد طاهرپور، رضا کسایی برادر استاد کسایی" معروف به استاد شنونده"، سبک خود استاد کسایی و ادیب خوانساری آشنایی کامل دارم و به جز سبک اصفهان در مورد سبک های مختلفی تحقیق کرده ام و آنها را می خوانم همچنین در مورد موسیقی فولکلور بختیاری بسیار تحقیق کرده و صاحب نظران بر این عقیده اند که -در اجرا- در این قضیه تخصص دارم.
از آلبوم هایتان بگویید
اکثر کارهای من رادیو و تلویزیونی و به صورت ضبط خانگی با اساتید یاد شده بوده و به صورت حرفه ای یا کاست بیرون نیامده است، البته چند کار ضبط شده به یاد استاد کسایی دارم که انشا اله عنقریب بیرون می آید.
بهترین خاطره زندگی هنری شما چه بوده است؟
سال 69 استاد کسایی و استاد شهناز از طرف دولت برای اجرای برنامه در رادیوهای بین المللی اروپا انتخاب شده بودند و قرار بود خواننده ای را همراهشان ببرند، چند خواننده حرفه ای پیشنهاد شده بودند ولی این دو استاد به اتفاق قرعه فال را به نام من زدند و این افتخار بسیار بزرگی برای من بود که حدود 50 روز در کشورهای آلمان، انگلستان، فرانسه، نروژ و هلند در کنار آن دو بزرگوار اجرای برنامه کنم و این بزرگترین خاطره عمر من است.
به نظر می رسد که موسیقی امروز یک موسیقی تکراری شده است، به نظر شما دلیل این تکرار چیست؟
در موسیقی سنتی نمی توان به اسلوب و قواعد دست زد یعنی ما نمی توانیم یک سه گاه یا شور دیگر یا یک دستگاه ماهور دیگر بیاوریم ولی داخل چارچوب ها خیلی کارها می توان کرد و نوآوری کردن داخل کادر آن امکان پذیر است.
اگر اجازه دهید می خواهم سئوالم را بهتر بپرسم، به نظر می رسد که اکثر خوانندگان امروزی سعی بر تقلید از استاد شجریان دارند، در این مورد نظرتان را بفرمایید.
استاد شجریان دوست من و استاد بزرگ و مورد احترامی هستند اما مصیبتی که گریبان گیر آواز ما شد این است که بعد از انقلاب با مشکل تک صدایی مواجه شدیم. خوانندگانی بودند که صدایشان ممنوع شد و همه هم که دسترسی به سوابق و استادانی چون طاهر زاده، ادیب خوانساری و تاج و دیگر استادان نداشتند، بنابراین هر خواننده ای تنها با این صدا آشنا بود. سبک استاد شجریان هم سبک اصفهان نیست، ایشان سبک های رضا قلی زاده، طاهرزاده اصفهانی، استاد بنان و استاد دوامی را دیده و سبک خاصی را از آن ها گرفته است اما سبک اصفهان ما، سبکی است که در آن شعر خواندن به ملودی ارجح است و رسالت آن این است که شعر را به نحو احسن و زیبایی تحویل شنونده دهد و آن سبک، این حسن را ندارد. به هر حال هنرمند واقعی کسی است که با تقلید شروع و زمانی آن را رها کرده و سبک خودش را بیابد. موضوع تقلید از استاد شجریان گریبان موسیقی کشور را گرفته و محدود به اصفهان و خمینی شهر نمی شود. این تک قطبی شدن در جنبه های دیگر هم دیده می شود مثلا ما بعد از استاد کسایی یک صدای نی دیگر نشنیدیم و ای کاش کسی که می تواند تقلید کند، وقت خود را صرف پیدا کردن خودش می کرد. بوی تحقیق از مقلد نشنوید/ کس نگیرد از گل کاغذ گلاب.
یک هنرجوی آواز خوب چه ویژگی هایی دارد؟
یک هنرجوی آواز و یک هنرجوی هر هنری اولین ویژگی اش عشق است. اگر در وجود و روحش عشق به آن هنر خانه نکرده باشد، بهتر است آن را رها کند. دوم معرفت و شناخت است، منظور نه این است که آواز را کامل بشناسد بلکه باید بداند که چه کاری را می خواهد بیاموزد و سوم پشتکار است. دیگر اینکه موسیقی ما با ادبیات عجین است، اگر آوازخوان متوجه مفهوم شعر نباشد، خواندن او طوطی وار می شود. مرحوم استاد تاج همیشه به شاگردانشان توصیه می کردند که خواننده یکی از چیزهایی که باید داشته باشد صدای خوب است و 99 چیز دیگر هست که باید بیاموزد. صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.
نظر شما راجع به سطح موسیقی خمینی شهر چیست؟
خمینی شهر شهری است با مردمان سخت کوش و با پشتکار، کسانی که دل سنگ را شکافته و دنیا را تسخیر کرده اند ولی این تلاش، زمینه ای نشده که این عشق را در قالب بهتر موسیقی بریزند. در گذشته شهر برخي تعصبات ، مردم را از موسیقی دور نگه می داشته است و بزرگان خمینی شهر عشق و ذوق خود را در قالب های دیگر ریخته اند. البته قابل ذکر است که همان برنامه های مذهبی اعم از تعزیه، روضه و دستجات عزاداری با موسیقی رابطه تنگاتنگ داشته است. در حال حاضر نوازندگان و خوانندگان خوبی در خمینی شهر هستند ولی باید آن ها را پرورش داد تا از راه اصلی موسیقی خارج نشوند. روی هم رفته نسبت به گذشته سطح موسیقی شهر رو به پیشرفت است.
آیا از شاگردانتان کسانی هستند که به مراحل بالا صعود کرده باشند؟
بله، بسیاری از آن ها پله های ترقی را طی کرده اند. برای مثال آقای امیر مسعود امیری که در حال حاضر در تهران استاد بزرگی هستند. ایشان هم خوب ساز می سازد و هم نوازنده و خواننده خوبی است و صاحب چند آلبوم از جمله " باغ من و بهار من" است. از دیگر شاگردانم مرحوم احد جنگ زاده از خوانندگان صدا و سیما، برادران سعیدی که دارای آلبوم و کارهای متعدد رادیو- تلویزیونی هستند و آهنگ تیتراژ سریال"پشت کوه های بلند" را خوانده اند، آقای شفیعی، محمدرضا کلانتری، آقایان اسلامی، ترابی، آغاسی، خاکسار از اهالی شهرضا، عباس اعتصامی، فریدون حاج هاشمی، احسان رضایی و ایمان شریفیان از خوانندگان خوب خمینی شهری می باشند.
در مورد تجربیاتتان در زمینه تعزیه توضیح دهید
من از کودکی در کار تعزیه بوده ام. در سال 46 در سن 15 سالگی به همراه میرزا علی نیم تاج اصفهانی در جشن هنر برای تعزیه شرکت کردم. در مورد سبک های مختلف تعزیه ایران تحقیقات زیادی انجام داده ام و در حال حاضر عضو انجمن تعزیه استان، در قسمت موسیقی آیینی هستم و در این اواخر هم هر سال روز عاشورا در محله "درب سید" خودم شخصا در تعزیه شرکت می کنم. نقش حضرت عباس، حر و حضرت مسلم را بازی کرده ام و در جوانی هم نقش علی اکبر و نقش های دیگر را داشته ام.
اگر ممکن است راجع به پدر و فعالیت های او در زمینه تعزیه صحبت کنید
پدر من عباسعلی سعیدی در سن 88 سالگی هستند. در زمان پهلوی اول در "تکیه حاج حسن"خمینی شهر هر ساله یک برنامه بزرگ تعزیه خوانی بوده است. یعنی زمانی المپیک تعزیه خوانی در خمینی شهر بوده و تعزیه خوان های بی نظیر استان در اینجا جمع می شدند و پدر من در سنین نوجوانی در آن مراسم تعزیه می خوانده است تا همین الان. ایشان شاگرد ملاعلی جعفر میلانی بود و تمام نسخ تعزیه همچنین پیش واقعه ها را می داند. ایشان سمت پیش غلامی امام حسین(ع) را دارند و می توان گفت در منطقه در رشته تعزیه معمرتر از ایشان نداریم.
نظرتان راجع به هنر تعزیه خمینی شهر چیست؟
تعزیه نیز مثل آواز و ساز دارای مکتب می باشد. در قدیم ما مکتب خودمان را داشتیم، اصفهان مکتب خودش را، کاشان مکتب خودش را، استان های دیگر هم مکاتب خودشان را داشتند. قبل از انقلاب وقتی تعزیه خوان های تهران به اصفهان آمدند به دلیل زرق و برق های ظاهری (تعزیه خوان های اصفهان از نظر ظاهری ساده بودند) تاثیر زیادی بر تعزیه خوان های اصفهان گذاشتند و کم کم مکتب اصفهان در مکتب تهران محو شد. تعزیه خوان های قدری چون سید حسن خوش ضمیر، حجازی، علی ترابی، مرتضی سلیمانی و رزم آرا از تهران به اصفهان آمدند و اجرای خوب آنها دلیل بر این نمی شد که ما بزرگانی چون سید عبدالباقی دهکردی، ملا عبدالغفار ، ملا عبدالحمید و ... که بزرگان سبک اصفهان بودند را نادیده گرفته و کم کم سبک اصفهان را به دست فراموشی بسپاریم. متاسفانه امروزه دیگر کسی سبک اصفهان را کار نمی کند و تعزیه در اسب و شیپور و لباس و چکمه آنچنانی خلاصه شده است. تعزیه یک هنر بومی تراژدی است و باید یک تعزیه خوان بتواند با هنرش تراژدی را انتقال دهد ولی متاسفانه بکاء که یکی از ارکان مهم تعزیه است از آن گرفته شده است و این بکاء را با هنر می توان تولید کرد.
چند سال پیش که برای داوری در یکی از سوگواره ها به کرمانشاه رفته بودم، چلکوفسکی نویسنده آمریکایی که روی هنر مشرق زمین بسیار تحقیق کرده است، به من گفت: من بعد از 50 سال که دوباره به ایران آمده ام حیرت می کنم که هنر تعزیه اصفهان با آن اصالتش چگونه اینقدر دستخوش تغییر شده است! اما خوشبختانه روستاهای اطراف اصفهان مثل برخوار و فلاورجان هنوز تعزیه ای دست نخورده دارند.
حرف آخر؟
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش. ولی ای کاش نگذاریم این بازگشت به روزگار وصل به درازا بکشد، یعنی ای کاش کسانی که در کار ساز و آواز هستند به اصل فرهنگ و هویتشان برگردند.
گر گذاری تو ای نفس طامع/ پادشاهی کنم در گدایی. بزرگان ما هیچ گاه هنرشان را نفروختند اما الان می شنویم که در کار تعزیه که کار مقدس و بزرگی است پول هایی رد و بدل می شود که متعجب می شویم. در قدیم اصلا این گونه نبوده است. هر تعزیه خوان در کنار هنر تعزیه اش شغلی داشته و از آن راه امرار معاش می کرده است که در غیر این صورت نام آن را هنر تعزیه و سوگواری نمی توان گذاشت بلکه یک نوع کسب و کار به حساب می آید.
توصیه من به جوانان این است که از وادی هنر منحرف نشوند، آمدن در وادی هنر، آمدن در وادی عرفان، انسانیت و نزدیک شدن به خدا است و این را برای خود یک امتیاز بدانند، یعنی یک هنرمند باید مورد نظر حق باشد تا بتواند موفق باشد پس باید قدر هنر خود را دانسته و همه جا آن را خرج نکند.