پنج شنبه, 20 ارديبهشت 1403 Thursday 9 May 2024 00:00

به نقل ازپایگاه مجازی فریدن، 

در فریدن برای دانش آموزان مدرسه های با نام داور پناه همیشه یک اسم آشنا بوده و هست اما بسیاری از این دانش آموزان نمی دانند که محمد تقی داور پناه کیست و اهل کجاست که دست خیرش ۱۲ مدرسه را برای فریدن ما به ارمغان آورده است بنابراین این پایگاه خبری به معرفی این چهره ماندگار می پردازد.
به گزارش پایگاه تحلیلی خبری فریدن، در فریدن برای دانش آموزان مدرسه های با نام داور پناه همیشه یک اسم آشنا بوده و هست اما بسیاری از این دانش آموزان نمی دانند که محمد تقی داور پناه کیست و اهل کجاست که دست خیرش ۱۲ مدرسه را برای فریدن ما به ارمغان آورده است بنابراین این پایگاه خبری به معرفی این چهره ماندگار می پردازد.
محمد تقی داور پناه فرزند رحمان در سال ۱۳۱۵ هجری شمسی در خمینی شهر چشم به جهان گشود، از همان دوران کودکی به کارهای مختلف مشغول شد ابتدا چوپانی کرد و بعد از اینکه مادرش را در سن ۹ سالگی از دست داد، به شاگردی گیوه دوزی روی آورد و سپس به شغل پدر سنگ تراشی مشغول شد.
در زمانی که همراه پدر و برادرهایش در تهران بود، با پادویی، کارگری و برف روبی روزگار می گذرانید. پس از آن، در آتشگاه اصفهان، شاگرد استاد “غدیرعلی سنگتراش” شد.
یک سالی بعد دوباره به تهران بر گشت و با دختر صاحب خانه شان ازدواج کرد و چندی بعد در میدان شوش تهران، در یک سایه بانی که از پسر عمویش “رضا ماهوش” به امانت گرفته بود، کارگاه سنگ تراشی شخصی اش را دایر کرد.
مدتی بعد با معماری آشنا شد و کارهای ساختمانی او را انجام داد و پس از آن، از کاخ شمس در مهر شهر کرج سر درآورد و سنگ های آن جا را فراهم و نصب کرد.
پس از چندی، یک کارخانه سنگبری در جاده شاه عبدالعظیم راه اندازی کرد و قسمتی از سنگ تالار وحدت تهران را فراهم و نصب کرد. این کارخانه همچنان دایر است.
پس از انقلاب، به تجارت لوازم اتومبیل در دبی پرداخت و هنوز در این زمینه فعال است.
بیش از ۶ دهه از زندگی اش گذشته بود که به خیرین مدرسه ساز پیوست و اولین مدرسه را در محله باولگان، خیابان شریعتی، کوچه داورپناه به نام پدرش رحمان داورپناه در سال ۱۳۷۴ افتتاح کرد.
در هر جای ایران که فکرش را بکنی از گیلان و مازندران تا سیستان و بلوچستان از خودش یادگارهایی به جا گذاشته است. قرار است ۱۰۰۰ تا مدرسه بلکه بیشتر در جای جای ایران بسازد.
او می گوید: مدرسه فنداسیون هر کشور است. مدرسه سازی و کار در عرصه سنگ هر دو را از فرصت های خوب زندگی اش می داند. سنگ را کارنامه عملش می خواند. ۷۶ سال از زندگی اش می گذرد و همه جای دنیا را به چشم دیده است.
او تا مهر ماه ۱۳۹۱، دویست و سی و شش مدرسه به وزارت آموزش و پرورش تحویل داد و این تعداد نمی دانیم تاکنون که این مطلب را گردآوری می کنم به چه تعداد رسیده است.
او، پنج پسر و سه دختر دارد که هر کدام زندگی خود را می گذرانند. داورپناه همسرش را از اولین مشوقانش در راه مدرسه سازی می داند.
درباره زندگی و خدمات این خیر بزرگ خمینی شهری تالیفاتی نیز انجام شده است از جمله کتابی به نام زندگی و کارنامه ی خیر مدرسه ساز محمد تقی داورپناه می توان نام برد.
این خیر مدرسه ساز کشورمان در مصاحبه ای دلیل اینکه به مدرسه سازی روی آورده را اینگونه بیان می کند،« اول اینکه پدرم وصیت کرده بود که اگر وضع مالی تان خوب شد مدرسه بسازید، همسرم؛ اعظم حسنعلی هم در این زمینه مرا بسیار تشویق می کرد.
هر بار که از تهران به اصفهان می آمدم و برمی گشتم می پرسید: مدرسه را چکار کردی؟ تا اینکه در یکی از همین سفرهایم به خمینی شهر، وقتی در دلیجان غذایم را خوردم و راه افتادم، از خدا خواستم که گذشتی به من بدهد تا بتوانم به این کار خیر رو بیاورم، یادم هست آن روز تنها سفر می کردم و از دلیجان تا خمینی شهر پشت فرمان اشک می ریختم، همان روز رفتم اداره نوسازی مدارس اصفهان و شروع کردم.»
او در مصاحبه با فرصت آنلاین در مهرماه سال ۱۳۹۱ می گوید: ۲۳۶ مدرسه تا آن زمان ساخته که شامل ۷ تا دو طبقه در خمینی شهر، در اصفهان ۴۸ تا، فریدن ۱۲ تا، سنندج ۱۰ تا، گیلان ۱۰ تا، مازندران ۱۱ تا، باغ بهادران ۱۸ تا به اضافه یک آزمایشگاه و یک خوابگاه و ... می شود.
وی در پاسخ این سوال که شما گفته اید که تصمیم دارید هزار تا مدرسه بسازید، همینطور است؟ پاسخ می دهد:« همانطور که گفتم خیلی از اموالم را در اختیار بنیاد قرار داده ام و بنیاد هر چه که درآمد داشته باشد، صرف همین کار خواهد کرد. تصمیم من این بوده است، امیدوارم که موفق بشوم. همیشه باید از خداوند چیزهای بزرگ خواست، من هر چه قدر خواسته ام همیشه بیشتر داده است.»
محمد تقی در خصوص این ضرب المثل که «هر دانه که بخشش کنی ۷۰ دانه برداشت خواهی کرد» می گوید: «چند وقت پیش رفته بودم کارخانه پسرم در تهران. به پسرم و پسر خاله ام گفتم یک مطلب را به شما می گویم شاید به من بخندید اما مهم نیست، می گویم.
اگر به مدرسه سازی رو بیاورید به ازای هر یک یا دو مدرسه ای که خواهید ساخت ۱۰ برابر به ثروتتان افزوده خواهد شد.
به هر چه معتقد باشی همان برایت معجزه خواهد کرد.
یک زمانی ما بچه بودیم می گفتند برگ از درخت بی اذن خدا نمی افتد ما این را نمی فهمیدیم اما حالا این را به خوبی درک می کنم اصلا این مدرسه سازی خودش برای من تبدیل به کلاس درس شده است.»
شاید این گزارش که برگرفته از سایت های مختلف و کتاب خود آقای داور پناه است، کمی متفاوت باشد اما خیلی جالب است در ادامه جواب چند سوالی که از وی پرسیدند و او پاسخ داده است را مشاهده کنید بنابراین سوال و جواب سوال را که برگرفته از سایت فرصت آنلاین می باشد را بدون تغییر در اینجا استفاده کردیم.
بعضی افراد وقتی از لحاظ مالی پیشرفت می کنند، گذشته های فقیرانه شان را فراموش می کنند اما شما مرتب در حرف هایتان از گذشته پر از رنج و فقیرانه تان یاد می کنید، چرا؟
داور پناه: پدرم همیشه به ما توصیه می کرد حقیقت را بگوییم، می گفت حتی اگر در محضر دادگاه باشید و حقیقت به ضررتان باشد، دست از آن برندارید.
من اول ازدواجم یک اتاق داشتم و با یک چراغ گردسوز که هم برای روشنایی اتاقمان بود و هم گرمایش. تا قبل از آن هم با پدر و برادرهایم در یک بنگاه زندگی می کردیم که حتی فرش و موکت زیر پا هم نداشتیم، گاهی اوقات هندوانه هایی که از بندرعباس می آوردند حصیرهایی رویش بود که برمی داشتیم برای زیرپایمان اما حالا باور کنید از سند منگوله دار بدم می آید، از کلید بدم می آید، از پول بدم می آید البته اگر یک تک تومانی از جیبم بیفتد خم می شوم برمی دارم.
بعضی جوان های امروز می خواهند ره صدساله را یک شبه بروند، توصیه تان به آن ها چیست؟
داور پناه: همیشه حقیقت را بیان کنند، به تعهد خود عمل کنند و برای امضای خودشان احترام قائل باشند. پیگیر باشند و به خدا توکل کنند تا آنچه می خواهند به دست آورند.
رمز موفقیت خودتان را هم در راستی می دانید؟
داور پناه: وقتی سنگ ها را بسته بندی می کردیم همیشه ۸ تا ۱۰ تا سنگ اضافه نسبت به فاکتور می گذاشتم، یک بار طرف قرارداد جعبه ها را باز کرد و گفت: چرا اضافه گذاشته اید؟ گفتم من بچه دهاتم، بار خربزه هم که می زدیم یکی دو تا اضافه می گذاشتیم که اگر شکست به مصرف کننده ضرر نزند، همان موقع بلند شد یک سکه طلا به من جایزه داد و این چند بار تکرار شد.
من ۵ تا سکه طلا بابت همین جایزه گرفته ام.
تربیت تان در این مورد چقدر موثر بود؟
داور پناه: ۵-۶ ساله بودم از صحرا برمی گشتم، نزدیک خانه ۳ تا ۲ تومانی پیدا کردم، دویدم و با خوشحالی به مادرم خبر دادم، مادرم گفت: بدو برو پول را بده به حاج علی بقال، تا ماجرا را به بقال محل گفتم کلی تشویقم کرد و گفت: اتفاقا حاج آقا حسین میردامادی (امام جماعت) دیشب میهمان من بود و گفت: ۶ تومان گم کرده است. یک خربزه بزرگ هم جایزه ام داد. از آن به بعد همه اش دنبال پول می گشتم بلکه خربزه ای جایزه بگیرم.
در پایان گزارش سخن ما با مسئولان شهرستانمان این است که همایشی در تجلیل از نیکوکاران در فریدن گرفته شود تا بتوانیم حداقل ترین کار را برای سخاوتمندی این مردان بزرگ نسبت به منطقه مان داشته باشیم چون امثال داور پناه ها منشاء خیر و برکت برای شهرستان ما بودند و هستند.