سه شنبه, 13 آذر 1403 Tuesday 3 December 2024 00:00

حاج‏ محمد شاه مدتي قبل يک يخچال نفتي خريده بود. تقريبا همه اهالي محل براي ديدنش به خانه او رفته بودند. اينبار يک راديو نفتي خريده و مردم را به خانه‏اش دعوت کرده بود تا آنرا راه بيندازد. براي همين از ظهر تا حالا مقدمات کار را فراهم ‏‏‏‏‏می‏کرد. يک چوب بلند را روي پشت بام علم کرد و سي‏‏‏‏‏می‏از آن پايين انداخت. وقتي پايين آمد اتاق پر بود و جمعيت زن و مرد نشسته بودند تا راديو روشن بشود. يکي از بين جمعيت گفت: حاجي راديونا بيگيرون

حاج‏محمد از ميان جمعيت خودش را پاي ميز بالاي اتاق رساند و سي‏‏‏‏‏می‏را که يک سرش به چراغ وصل بود به راديو وصل کرد. قيف را گذاشت سر چراغ پره دار و مخزن را آرام آرام از نفت پر کرد. بعد بسم اللهي گفت و کبريت را کشيد و فتيله را روشن کرد. همه در سکوت نشسته بودند مقابل راديوي نفتي و هر لحظه انتظار صدايش را ‏‏‏‏‏می‏کشيدند. پره‏‏‏‏‏هاي چراغ کم کم به حرکت درآمد. چرخيد و چرخيد و سرعت گرفت و صداي سوت و کف جمعيت با صداي گوينده راديو درهم پيچيد.

***

مرد جوان دسته بلندگو را با طناب به درخت پشت ديوار دفتر حزب در محله ميانجوي بست و سرش را به سمت پايين هدايت کرد و از آن بالا داد زد: «راديونا بگيرون پسر»

صداي آواز غلامحسين بنان که در فضا پيچيد سر و صداي افرادي را که به زور ‏‏‏‏‏می‏خواستند خودشان را از لاي جمعيت به داخل دفتر بکشانند آرام کرد. همه سرها بالا رفت. خيلي‏‏‏‏‏ها ناخودآگاه خيره به بلندگوي دستي با بنان همراه شدند:

باز اي الهه ناز با دل من بساز/ کين غم جانگداز برود ز برم

ازدحام جلوي در کم شد. هر کس گوشه‏اي نشست و گوش سپرد به نواي گر‏‏‏‏‏می‏که از بلندگوي دستي پخش ‏‏‏‏‏می‏شد.

صداي گوينده راديو که زمان پخش اخبار را اعلام ‏‏‏‏‏می‏کرد شنوندگان را از لاک خود بيرون آورد. شنوندگان عزيز صداي ما را از تهران ‏‏‏‏‏می‏شنويد اينک به چند خبر توجه فرماييد.

اعليحضرت همايون شاهنشاهي و اعليحضرت ملک عبدالله در شب‏نشيني کاخ سعدآباد در سر شا‏‏‏‏‏م رسمی ‏نطق‏‏‏‏‏هاي مودت آميزي ايراد کردند. اعليحضرت ملک عبدالله در مدت اقامت خود در تهران از موزه ايران باستان و گنجينه قرآن ديدن نموده و در مسجد شاه نماز جماعت ادا کردند. وي همچنين از مجلس شوراي ملي و مسجد سپهسالار و دانشگاه تهران و جواهرات سلطنتي در بانک ملي و آموزشگاه پرستاري والاحضرت اشرف پهلوي و موسسات کشاورزي کرج ديدن نموده و با خبرنگاران جرائد در کاخ صاحبقرانيه مصاحبه بعمل آوردند. شاه کشور‏‏‏‏‏ هاشمی ‏اردن در مصاحبه خود اظهار داشتند: «ترس از وقوع ظلم و تجاوز است که ما را به همديگر نزديک خواهد کرد».

***

فردا اولين روز ماه روزه بود، حاج‏جعفر زودتر از بقيه دست از غذا کشيد و از سر مجمعه بلند شد و به سمت اتاق رفت و در حالي که رايو را دو دستي گرفته بود بيرون آمد. بچه‏‏‏‏‏ها دور مجمعه توي سر و کله هم ‏‏‏‏‏می‏زدند و مرتضي غذايش را خورده بود و دراز کشيده بود کف ايوان. حاج‏جعفر راه خرند را در پيش گرفت و گفت: مرتضي وخي نردبونا بیار تا راديونا بذارم تو درگاه بالاخونه.

مرتضي از جا پريد و نردبان چوبي کنار خرند را بلند کرد و گذاشت پایین درگاه بالاخانه و رو به پدرش گفت: راديونا اونجا ميذاريد چيکار؟

حاج‏جعفر راديو را با يک دست گرفت و همانطور که از نردبان بالا ‏‏‏‏‏می‏رفت، گفت: ‏‏‏‏‏می‏خوام افطار و سحر راديونا بيگيرونم تا مش رضا مکبر مسجد وقت سحر و افطار را از راديو متوجه بشه و بره رو گلدسته اذون بگه.

نوشتن دیدگاه