فرقه گرایی در سده
نقل از کتاب راویان ماربین جلد اول
محورهای گفتگو: ظهور تفکرات شیخیه، بهاییت و بابیگری در سده و واکنشها
* آنطور که کم و بیش شنیده میشود، در طول قرن گذشته فرقههای در سده طرفدارانی پیدا و علنی شدهاند، اطلاعات شما در رابطه با آنها چگونه است؟
تا آنجا که من تحقیق کرده ام سه مسلک و فرقه عمده در قرن پیش دراین منطقه طرفدارانی پیدا کرده و محل مناقشات و اتفاقاتی شدهاند.
* چه فرقه هایی؟
شیخیه در اوایل قرن 13، بهاییت حدود سال 1260 خورشیدی و فعالیت علنی بابیها که حدود سال 1270 خورشیدی سبب درگیریهایی شد.
*مسلک شیخیه در سده را اول بار چه کسی ترویج داد؟
فردی به نام ملّامحمّدباقرخوزانی که فرزند ملّامحمّدمحسن شیرازی بود. در کتاب رجال اصفهان یا تذکره قبورآمده است که ملامحسن از شیراز به اصفهان آمد و پس از تحصیل علوم دینی، در محلّه «خوزان» از توابع «سِدِه ماربین» ساکن شد. ملّامحمّدباقر فرزند وی از نوجوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت، و به مسلک شیخیّه روی آورد.
*پس از گرایش وی به شیخیه چه اتفاقی افتاد؟
وی برای ترویج این فرقه تلاش زیادی به عمل آورد. تعدادی از اهالی سده و دهات اطراف مسلک او را پذیرفتند. از جمله کسانی که مرید وی شد برادر زادهاش محمّدرضا فرزند محمّدمهدی یعنی نوه ملامحسن بود.
*در مقابل وی مقاومتی صورت نگرفت؟
چرا، فعالیّتهای شیخیّه در منطقه اختلافات و درگیریهای فراوانی به دنبال داشت دراین میان یک روحانی جوان به نام میرمحمّدحسین بیش از همه در مقابل آنها ایستاد.
*فردی که نام بردید جه موقعیتی داشت از عوام بود و یا اینکه دارای تحصیلات بود؟
میرمحمّدحسین فرزند سید احمد، عالمی جوان از نوادگان میر محمداشرف بود که بعدا نام خانوادگی میردامادی را انتخاب کردند. سیدمحمّدحسین دوست و همکلاس میرزای شیرازی بود. تذکرهها نوشتهاند که وی از زُهاد و مقدّسین آن دیار(سده) ، معروف به «مقدّس» بود که به مخالفت با شیخیّه پرداخت.
*سرانجاماین مخالفتها به کجا انجامید؟
مقدس در جوانی وفات یافت. گفته میشود ملّامحمدباقر عدّهای را مأمور مسموم کردن مخالف خود کرد و مقدّس مسموم شده و وفات یافت.به همین دلیل وی را مقدس شهید نامیده اند.
*حادثه مذکور در چه سالی رخ داده است؟
کتاب اعلام اصفهان2، وفات وی را 13 خرداد 1222 خورشیدی ذکر کرده است و مینویسد: میرزامحمّدحسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ پیشوای نهضت تنباکو،که درابتدای جوانی در اصفهان به تحصیل مشغول بود و از رفقای محمدحسین بود پس ازاین اتفاق دیگر نتوانست در اصفهان بماند و به نجف عزیمت کرد.
*پدر ملا محمد باقر مخالفتی با وی نمیکرد؟
چرا، اقدامات فرزندش موجب بیزاری ملّامحسن را که مسجدی درخوزان به نام اوست فراهم کرد، تا حدّی که فرزند را نفرین کرد و از اعمال او ابراز تنفّر نمود.
*فعالیت مروج شیخیه تا کی ادامه داشت؟
سال فوت ملّامحمدباقر را پیدا نکردم اما نعیم سدهی در خاطراتش آورده که هنگامیکه با عقاید بهاییها اشنا شدم در جریان تحقیقاتم با صباغ از قریه ورنوسفادران که افکار ازلی داشت گفتگوهای داشتم. صحبتهای نعیم مربوط به سال 1260 خورشیدی میشود و میتوان چنین برداشت کرد که عقبه عقاید شیخیه تا این سال هم طرفدارانی داشته است.
*به فرقه بعدی یعنی بهاییت بپردازیم،این عقاید چگونه در سده پیدا شد؟
معروفترین طرفدار بهاییت در سده نعیم سدهی شاعر بوده است. دیوان وی ابتدا در هندوستان و سپس توسط پسرش در تهران چاپ شده است. بخشی از خاطرات نعیم از بدو آشنایش با افکار بهاییت در مقدمه این دیوان آمده است. براساس این خاطرات نعيم از ابتدای جوانی غزل و قصیده در وصف ائمه میسرود و با دو برادر شاعر و تاجر پیشه از سادات به نام نيّر و سينا معاشرت داشت. اين سه تن جلساتی تشکیل و گفتههای همديگر را جرح و تعديل و انتقاد ميکردند.
نیر و سینا اکثر به مسافرت میرفتند. در یکی ازاین سفرها در تاریخ 3 آبان 1259 ه.ش در کاروانسرایی در تبریز میرزاعنایت علی آبادی این دو را در جریان عقاید بهایی قرار داده و نوشتههای به آنها میدهد.
*لابد اینها هم این افکار را به نعیم انتقال میدهند؟
بلهاین دو در برگشت از تبریز دیدهها و شنیدههای خود را در اختیارنعیم قرارمیدهند و او چند ماهی به تحقیق پرداخته و با افرادی بحث میکند. وی در نهایت در سال 1260ه.ش بهاییت را کامل میپذیرد.
*بعد از بهایی شدن نعیم چه اتفاقی میافتد؟
او به اتفاق دوستان خود نیّر و سینا گروهی تشکیل میدهد. از کسانی مانند تقی ابول و میرزاجعفر که ظاهرا از مردم عادی محل بودهاند نیز دراین گروه نام برده شده است. جلسات گروه شبانه تشکیل میشده و سعی در ترویج افکارخود داشته اند.مدتی پس ازفعالیت مردم متوجه آنها شده و مخالفتها با آنها آغاز میشود به شکلی که مجبور به ماندن در خانه میشوند.
* این مخالفتها از حانب مردم عادی صورت میگرفته و یا ابعاد دیگری هم داشته؟
مدتی بعد روحانیون محل، نعیم را به بحث دعوت و جلسهای در محله فروشان با حضور چندتن ازعلما ازجمله میرسیدعلی و آقا نجفی که از اصفهان دعوت شده بود تشکیل میشود . نعیم درنهایت بر عقاید خود باقی میماند و بعد از آن جلسه شعری دردفاع از بهائیت میسراید که مخالفتها را افزایش میدهد و شرایط برای آنها سخت تر میشود و کشمکشها اوج میگیرد.
*و ادامه ماجرا؟
علمای فروشان به شیخ محمدباقر نامه مینویسند و ماجرا را میگویند و او به رکن الممالک شکایت میکند. فراشها برای دستگیری بهاییها به سده میآیند و آنها را کتف بسته دور دایره قریه در حالی که حدود شش هزارنفر به تماشا ایستاده بودند میچرخانند و در میدانگاه در بالاخانهای به ستون میبندد وکتک میدهند و عصر روز بعد به اصفهان برده و زندانی میکنند.
*و آنها در زندان باقی میمانند؟
یکی از آنها یعنی نیر توسط ظلالسلطان آزاد میشود چون با او معامله و معاشرت داشته است. مدتی بعد رکن الممالک با حضور مدعیان و متهمین جلسهای تشکیل و سعی میکند آنها را از اتهام تبرئه کند و در نهایت با وجود نارضایتی شاکیان نعیم و دوستانش را آزاد و توصیه به ترک دیار میکند. نعیم شبانه به منزل همسرخود در سده میآید که کمک مالی بگیرد ولی او به وی کمک نمیکند و نعیم و دوستانش پای پیاده به تهران میروند. وی در تهران پس از مدتی سختی به تدريس و تبلیغ بهائیت میپردازد و در سال 1266 معلم زبان فارسی در سفارت انگليس میشود3.
*بعد از حوادث حوالی سال 1260 خورشیدی، سده شاهد حوادث دیگری ناشی از فعالیت فرقه ها نبوده است؟
چرا، حوالی سال 1270 ظاهرا به دنبال فعالیت طرفداران باب که سردسته آنها فردی به نام سیداسماعیل4 بوده تنشهای در شهر به وجود میآید و علما و معتمدین محلی مصلحت را در نفی بلد بابیها میبینند.
*و این تصمیم اجرایی میشود؟
بله و آنها از شهر اخراج میشوند.