جمعه, 21 ارديبهشت 1403 Friday 10 May 2024 00:00

به نقل ازمجموعه تاریخی فرهنگی تخت فولاد، 

شرح کامل درباره سيد محمدباقر درچه اي

علامه سيد محمد باقر درچه ي در سال ۱۲۲۷ هجري شمسي ديده به جهان گشود. و پس از طي تحصيلات مقدماتي در درچه و اصفهان و استفاده از درس اساتيدي چون ميرزا محمد باقر چهارسوقي،ابوالمعالي كلباسي وميرزا محمد حسن نجفي به عراق رفت . در نجف از محضر علماي بزرگي چون : ميرزاي شيرازي،سيد محمد حسين ترك و ميرزا حبيب الله رشتي مستفيض گشت و در سال ۱۳۰۳ ه.ق به اصفهان بازگشت و به تدريس فقه و اصول مشغول گرديد. وي به همراه آخوند ملا عبدالكريم گزي جلسه درسي خود را به طور عمده در مدرسه نيم آورد اصفهان برگزار مي نمود. طلاب از اطراف و اكناف و شهرهاي دور و نزديك به محضرش شتافته و از خرمن خردش خوشه ها مي چيدند. فضلا و محققين، صلحا و متعبدين فيض مجلس درس و صف جماعت او را غنيمت دانسته به خدمتش شرفياب مي- شدند.چندين سال بود كه در اصفهان در اصول فقه مدّرسي چون او نيامده بود و در عصر خويش از همه مدرسان اصفهان برتري يافته و در زهد و تقوا نيز بين علما امتيازي ويژه داشت. پس از درگذشت آيت الله سيد اسماعيل صدر در كاظمين به سال ۱۳۳۸ ه.ق مرجع تقليد اهالي اصفهان و برخي نقاط ايران گرديد .
از شاگردان برجسته وي مي توان به شيخ اسماعيل معزي،آيت الله بروجردي،حاج آقا رحيم ارباب و حاج ميرزا علي آقاي شيرازي و بيش از پنجاه عالم برجسته ديگر اشاره كرد. از آيت الله العظمي سيد محمد باقر درچه اي نوشته ها و تاليفات متعدد بر جاي مانده است كه مهمترين آنها يك دوره فقه و اصول در هفده جلد مي باشد. كه اكثر مجلدات آن بالغ بر هفتصد صفحه مي باشد و متاسفانه تاكنون چاپ نشده است. مرحوم درچه اي ۳۸ سال تمام به تدريس اصول دين مشغول بود و هيچ گاه درس را حتي براي ساعتي تعطيل نكرد. اگر چيزي از اين فقيه بزگوار مي پرسيدند و او نمي دانست، با صراحت اظهار مي داشت نمي دانم و اين لفظ را بلند مي گفت تا شاگردان ياد بگيرند كه اگر چيزي را نمي- دانند از اينكه بگويند نمي دانم عارشان نيايد. مرحوم جلال الدين همايي كه از نخستين روزهاي ورود به مدرسه نيم- آورد در محضر آيت الله درچه اي بود در مورد خصوصيات اخلاقي ايشان مي نويسد:« در هنگام سلامت غذايش بسيار ساده و نان خورش شام و ناهار او يا پياز و سبزي بود يا دوغ يا سكنجبين... در سادگي و صفاي روح و بي اعتنايي به امور دنيوي گويي فرشته اي بود كه از عرش به فرش آمده و براي تربيت خلايق با ايشان همنشين شده است.مكرر ديدم كه سهم امام هاي كلان براي او آوردند،ديناري نپذيرفت با اينكه مي دانستم بيش از چهار پنج شاهي پول سياه نداشت ،وقتي سبب را مي پرسيدم مي فرمود:فعلا بحمد الله مقروض نيستم و خرجي فرداي خود را هم دارم و معلوم نيست كه فردا و پس فردا چه پيش آيد... اگر احياناً لقمه اي شبه ناك خورده بود في الفور انگشت در گلو مي كرد و همه را برمي آورد و اين حالت را مخصوصاً خود يك بار به رأي العين ديدم.»
ايشان در شهر منزلي نداشتند و پنج شنبه ها و جمعه ها را به درچه مي رفت و پس از بازگشت نان و ماست مصرفي خود را تا آخر هفته همراه مي آورد و در مدرسه صدر مثل ساير طلبه ها زندگي مي كرد. حالات و رفتار اين بزرگوار و مراتب زهد و قدس و تقواي كم نظير او در تربيت اخلاقي طلاب با استعداد تأثير شگرف و عميقي داشت. گويند ايشان در ماه مبارك رمضان پس از افطار تا سحر به عبادت و نماز مشغول بودند و در قنوت نماز وترشان دعاي ابوحمزه ثمالي را مي خواندند.
همچنين نقل است كه رضا خان با آن همه اختناق و وحشتي كه در جامعه ايجاد كرده بود،وقتي كه به اصفهان آمد و خواهان ملاقات با اين عالم بود،علامه درچه اي تقاضاي او را كاملا ناديده گرفت و به وي بي اعتنايي نمود.
اين مرجع عاليقدر در سال ۱۳۴۲ ه.ق دار فاني را وداع گفت، و پيكرش را در بقعه تكيه كازروني به خاك سپردند.

-----------------------------شر حال مشروح-----------------------------
----------------------------------
------------------
نام، تولّد، نسب و خاندان
سيّد محمّدباقردرچه‏اى، فرزند سيّد مرتضى، در سال ۱۲۶۴هـ.ق. مطابق با سال ۱۲۲۷ش. در يكى از روستاهاى نزديك به اصفهان به نام دُرچه كه امروزه تبديل به شهر شده، متولّد گرديد. پدرش فرزند سيّد احمد بن سيّد مرتضى بود و از اعقاب سيّد محمّد ميرلوحى سبزوارى از شاگردان ميرداماد و شيخ بهايى در عصر صفويّه بوده است. مرحوم آيت‏اللّه العظمى سيّد محمدباقر دُرچه‏اى با سى و يك واسطه به امام هفتم عليه‏السلام مى‏رسد و از اولاد «موسى‏الثانى»(معروف به ابى‏سبعه) محسوب مى‏شود و بدين سبب او را «موسوى» لقب دادند.

سيّد مرتضى داراى ۹ فرزند پسر و يك فرزند دختر بود كه تقريباً همه‏ى پسران وى در زمينه‏هاى علوم اسلامى و فقه شيعى تلاش و تحصيل نمودند كه والاترين شخصيت از بين آنها علا‏مه فقيه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى است كه چهره‏ى مبرّزى در حوزه‏هاى علميّه‏ى شيعه به ويژه حوزه‏هاى علميّه‏ى ايران و عراق به شمار مى‏رفت و پس از او دو برادر ديگرش آيت‏اللّه سيّد محمّدمهدى و آيت‏اللّه سيّد محمّدحسين دُرچه‏اى است.

پدرى زاهد و عالم‏پرور
سيّد مرتضى پدر سيّد محمدباقردرچه‏اى نيز از دروس حوزوى بهره برده بود و بدين جهت علاقمند بود فرزندانش نيز در مسير نشر علوم و دانش‏ها و معارف شيعه و اهل ‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام گام بردارند. به زهد و دورى از مظاهر دنيوى معروف بود به گونه‏اى كه مردم محل زندگى او يعنى اهالى دُرچه مى‏گفتند: «حاضر نمى‏شد هنگام رفتن به اصفهان و بازگشت به درچه براى او اسب و قاطر مجهز بياورند و هر هفته جمعه پياده به مدرسه و تدريس مى‏رفت و چهارشنبه پياده به درچه بازمى‏گشت، تا آن كه بعضى به حضورش آمده عرضه مى‏دارند كه عمل شما به آبروي اهالي (درچه) ضرر مى‏زند و به اين بهانه ايشان را حاضر به استفاده از اسب و قاطر مى‏كنند، ولى ايشان شرط مى‏كند از خارج دُرچه تا خارج اصفهان سوار شود و در داخل شهر اصفهان بلكه ميان مردم درچه پياده باشد»، «ايشان امامت جماعت هيچ‏يك از مساجد را قبول نكرد تا آن كه مسجدى به نام ايشان نزديك خانه‏اش مى‏سازند - و اكنون به همان نام است يعنى مسجد سيّد مرتضى - به تصوّر اين كه شايد ايشان ملاحظه‏ى ديگر روحانيون را مى‏كند، امّا بالاخره آن‏جا هم نرفت. يكى از رؤساى محل كه شخصيتى بالاتر از سايرين داشت، معروف به آقا محمد قلعه‏اى ، گفته بود: من يك پوستين گرانبها براى ايشان هديه بردم. پس از آن، احترامى كه قبلاً به من در مقام ردّ سلام مى‏نمود، كاهش داد.»
مير سيّد على دُرچه‏اى، فرزند سيّد مرتضى نقل مى‏كند: »در ايّام قحطى، روزى مادرمان نزد آقا آمد و گفت: بچه‏ها گرسنه‏اند و چيزى در خانه نيست. آقا سر از كتاب بلند كرد و گفت: خداوند درست مى‏كند. اين تقاضا مكرر شد. سپس پدرم مرا خواستند و فرمودند: سيّد على آن مجمعه مسى را به سده ببر و بفروش و گندم و آرد تهيه كن تا براى بچه‏ها نان بپزند. من غرق فكر شدم كه اين كار با وضاع قحطى چگونه ممكن مى‏شود و بالاخره گريه افتادم كه فقط از ظروف همين را داريم و چقدر براى ما مشكل شده كه ناچار به فروش آن در اين شرايط هستيم. پدرم سر بلند كرد و حال مرا ديد، به من گفت: سيّد على، ناراحت نباش آن روزى كه خداوند اين مجمعه را نصيب ما كرد، براى چنين روزى بوده است. هنگامى كه خواستم خود را (براي رفتن به سده و فروش مجمعه) آماده كنم درب خانه را زدند در را باز كردم، ديدم بقچه‏اى نان و گوسفند پخته در ديگ آوردند و به اين صورت مسئله (فروش مجمعه مسي) حل شد.»

تحصيل در مكتب‏خانه
او با اندوخته‏هايى از آغوش پدر و دامن مادر كه خود مجموعه‏اى از كمالات اخلاقى بود طبق آداب و رسوم آن زمان راهى مكتب‏خانه شد. سيّد محمّدباقر در هفت سالگى از مرحوم «ملا محمود» مكتبدار دلسوز قصبه‏ى درچه تحصيلات را فرا گرفت و به يارى حافظه و استعداد كم‏نظير خود و نيز مساعدت محيط علمى و دينى آن خانه‏ى پربركت و تشويق‏هاى پدر فاضل و دانشمندش نبوغ خود را نشان داد. وى در كم‏ترين زمان و برخلاف معمول و برخلاف ساير همكلاسان از قرآن آغاز كرد و آموختن آن را سريع به پايان برد. آن‏گاه كتاب‏هاى گلستان سعدى، ترسل، نصاب و غيره را گذراند و از آموختن رياضيات و حساب سياق و خلاصه آنچه كه متداول در مكتب‏خانه‏ها بود فارغ شد. جهش علمى سيّد محمّدباقرنسبت به ساير همكلاسان باعث شد كه ملا محمود، پدر(سيّد مرتضى) را خواست و با صراحت به او گفت: «او از نظر حافظه و استعداد نه تنها بر همه فرزندانت، كه بر دودمانت برترى دارد و آينده‏اش بسيار درخشان است.»
هنوز دو سال از تحصيل سيّد محمدباقر در مكتب‏خانه نمى‏گذشت، كه به پيشنهاد مكتب‏دار و نظر مساعد پدر آن جا را ترك كرد و در پاى مسند درس پدر دانشمند خود زانو زد و ادبيات عرب را نزد وى فرا گرفت و آن گاه به فراگيرى فقه و اصول و در ضمن آن خودسازى و تهذيب نفس پرداخت. ديرى نگذشت كه سيّد محمدباقر دُرچه‏اى محيط درچه را براى تلاش‏هاى علمى خود كوچك ديد و در سن سيزده سالگى راهى اصفهان گرديد.

ورود به حوزه‏ى علمى، معنوى اصفهان
او پس از تحصيل مقدمات و قسمتى از فقه و اصول در مكتب پدر، به حوزه‏ى علميّه‏ى اصفهان رو آورد و در مدرسه‏ى نيم‏آورد (نيم‏آور) اصفهان، در كنار برادر بزرگوارش آيت‏اللّه سيّد محمّدحسين موسوى(محدّث) سكونت گزيد و در آنجا به كسب علم همّت گماشت. مدرسه‏ى نيم‏آورد علاوه بر اين كه از عصر صفوى تا بحال بطور مستمر به عنوان يك مركز علمى پربركت به شمار مى‏آيد از نظر زيبايى و هنر نيز جلوه‏ى ويژه‏اى دارد.

آمادگى در تعليم و تعلّم
بيش از يك سال از اقامتش نگذشته بود كه تدريس فقه و اصول(سطح) را شروع كرد. وى با برخوردارى از هوش سرشار و حافظه‏اى قوى در رشته‏هاى مختلف علمى از محضر علماى اصفهان بهره‏ها گرفت و خيلى زود به عنوان يكى از پرتلاش‏ترين و بااستعدادترين طلبه‏ها شهرت يافت. از سوى ديگر به خاطر استعداد و توانايى كم‏نظيرش، در هر علمى از علوم حوزوى كه وارد مى‏شد در اندك مدّتى به حدّ تخصّص و استادى در آن پيش مى‏رفت و مى‏توانست، پس از چند روز همان درس را براى جمعى از طلاب تدريس كند. وى تقريباً تمام اوقات شبانه‏روز خود را با تحصيل و تدريس و مطالعه پر مى‏كرد. گويند در آن زمان، مرحوم سيّد محمدباقر با همين سن كم زبانزد طلاب و علماى حوزه‏ى اصفهان شده بود. آن‏ها مى‏گفتند: عجيب است كه سيّد محمدباقر با آن كه چندان سنّى ندارد و هنوز جوانى بيش نيست حوزه‏ى درس گرم و پربارى دارد.
آنچه كه بيشتر زبانزد طلا‏ب و علماى حوزه‏ى اصفهان بود، نوع بيان و تدريس سيّد محمّدباقر بود. او ابتدا مطالب را دسته‏بندى مى‏كرد و سپس بحث را كاملاً مى‏شكافت. شايد همين شيوه‏ى تدريس او بود كه همه‏ى شاگردانش(به قول مرحوم شهيد آيت‏اللّه عطأاللّه اشرفى اصفهانى) يا مجتهد مسلّم بودند و يا مرجع تقليد.

استادان حوزه‏ى اصفهان
اساتيد مبرّز آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى در حوزه‏ى اصفهان عبارت بودند از:
۱- ميرزا ابوالمعالى كلباسى(۱۲۴۷ – ۱۳۱۵هـ.ق.): وى فرزند علاّمه‏ آية ‏اللّه حاج محمدابراهيم كلباسى است.
۲- ميرزا محمّدباقر موسوى خوانسارى ، مير سيّد محمدباقر، چهارسوقى(متوفى ۳۱۳هـ.ق.): او درفقه و اصول و ادب و رجال استادى مسلّم و محقّقى عالى‏مقام است ولى اشتهار اوبيشتر بواسطه‏ى كتاب معروف و نفيسش(روضات‏الجنات فى احوال العلمأ والسادات) است.
۳- حاج شيخ محمّدباقر نجفى(متوفى ۱۳۰۱هـ.ق.): پسر شيخ محمّدتقى صاحب كتاب هداية ‏المسترشدين كه در اواخر عمر يگانه شخص متنفذ در ولايت اصفهان واز جمله پيشوايان روحانى طراز اوّل ايران و غير محسوب شده است. از جمله نيكوترين كارهايش آن كه در سالهاى قحطى ۱۲۸۸ق. تقريباً معادل جميع مايملك خود را استقراض نمود و در ميان فقراى اصفهان و نواحى تقسيم كرد و جان هزاران بينوا را از مرگ سياه قحطى رهانيد.
۴- ميرزا محمّدحسن نجفى اصفهانى( ۱۲۳۷- ۱۳۱۷هـ.ق.): ميرزا محمّدحسن نجفى عالمى بزرگ و فقيهى نامور و در زهد و تقوى بود، مرحوم ميرزاى شيرازى اعتماد تامى به او داشت كه اهل اصفهان هروقت از ايشان سؤال مى‏كردند به چه كسى رجوع كنند مى‏فرمود: به ميرزا محمّدحسن نجفى و خواص از ايشان تقليد مى‏كردند، وى امام جماعت مسجد ذوالفقار بود و عمر خود را صرف تحصيل و تدريس و تأليف و تصنيف و جواب استفتائات مى‏نمود.

هجرت به سوى حوزه‏ى علوى
آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى پس از تلمّذ از محضر اين گونه شخصيّت‏هاى علمى و فرهيخته معنوى در اصفهان، با عشقى وافر راهى حوزه‏ى مقدّس نجف اشرف گرديد، گرچه در آن زمان او خود به عنوان مجتهدى محقّق و مسلّم به شمار مى‏رفت و سفر در آن زمان مشقت‏هايى را به دنبال داشت لكن قصد وى تحصيل بيشتر علوم ظاهرى و باطنى در كنار بارگاه امام الموحدين على بن ابى‏طالب عليه‏السلام بود. نخست به همراه دوست ديرين خود (آيت‏اللّه نائينى) به سوى روضه‏ى مطهر حضرت امير مؤمنان عليه‏السلام شتافت و دورى از بستگان و اقامت در شهرى غريب را با اين شيرينى معنوى و لذّت روحانى جبران نمود. او گنبد و گلدسته‏هاى حرم نخستين فروغ امامت را مى‏ديد كه چون نگينى نورانى بر انگشتر نجف نورافشانى مى‏كرد. پس از ورود به نجف و سكونت در مدرسه‏ى صدر با توان و كوشش زايدالوصفى به ادامه‏ى تحصيل پرداخت و به محضر اساتيد بزرگى راه يافت و بيش از چهارده سال متوالى در كلاس‏هاى درس اساتيدى چون ميرزا محمّدحسن شيرازى مشهور به ميرزاى بزرگ يا مجدّد (۱۲۳۰ - ۱۳۱۲هـ.ق.) ، آيت‏اللّه سيّد حسين كوه ‏كمرى ، (متوفى ۱۲۹۱هـ.ق.)، حاج ميرزا حبيب‏اللّه رشتى و علماى ديگر زانوى ادب زد و در عرض اين چند سال نهايت بهره را از محضر استادان نامى نجف برد. او در حالى كه بيش از چند ماه از تحصيلش در نجف نمى‏گذشت، بنا به تقاضاى جمعى از طلا‏ب، خود به تدريس فقه و اصول پرداخت. در مدّتى كوتاه آوازه‏ى تدريس آقا سيّد محمّدباقر بالا گرفت و با وجود استادان بزرگ اين شهر، درس ايشان در ميان طلاب نيز شهره و معروف شد. در سال‏هاى آخر اقامت در نجف ، وقتى مى‏خواستند فضل و عظمت علمى كسى را گوشزد كنند، مى‏گفتند فلانى از شاگردان سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى يا آخوند خراسانى است. اين دو استاد بالاترين محك و ملاك علمى طلا‏ب در نجف بودند. علا‏مه پس از چند سال اقامت، به اصفهان بازگشت.

بازگشت به اصفهان، اقامت و تدريس در مدرسه‏ى نيم‏آورد
مرحوم آيت‏اللّه دُرچه‏اى وقتى از نجف به قصد افاضه به وطنش برمى‏گشت، به مدرسه‏ى نيم‏آورد آمد و تا پايان عمر علمى خود آنجا را ترك نكرد. او دوران طلبگى ، دوران مرجعيت و استادى و دوران تجرّد و تأهل خود را تماماً در حجره‏ى مدرسه ‏ىنيم‏آورد گذراند. پس از ازدواج، زن و بچه‏اش در درچه بودند و هفته‏اى دو روز، پنجشنبه و جمعه را، پيش آنها بود و بقيه‏ى هفته را در مدرسه‏ى نيم‏آورد مى‏گذراند. درس‏هاى او نيز اكثراً در مدرسه‏ى نيم‏آورد (نيم آور)، و در دو مَدرس جنوبى و شمالى همين مدرسه برقرار شد. حدود سه سال بعد، چون مَدْرَس مدرسه‏ى نيم‏آورد، يعنى مَدرَس و حياط مقابل آن، گنجايش شاگردان را نداشت، به ناگزير چند درس را به مسجد نوى بازار برد . مدرسه‏ى نيم‏آورد به واسطه‏ى وجود وى و آخوند ملا عبدالكريم گزى رونق خاصى يافت و از اطراف و اكناف شهرها و روستاهاى دور و نزديك دانشجويان علوم دينى به محضرشان مى‏شتافتند و از خرمن انديشه‏ شان خوشه‏ها مى‏چيدند.
به جز تدريس در مدرسه‏ى نيم‏آورد (نيم آور)، و مسجد نوى بازار اصفهان در مسجد بازارچه حمام وزير، نزديك درب‏امام ، امامت مى‏نمود.

تعدّد تدريس و شيوه آن
تدريس ايشان متنوع بود، اصول دين را از توحيد تا معاد و علوم فقهى تا اجتهاد را درس مى‏داد، سى و هشت سال به افاضت فقه، اصول، فلسفه و ساير علوم و رياضت به يك منوال و هيچ‏گاه درسى را دقيقه‏اى تأخير و تعطيل روا نمى‏داشت، حتّى در دمى كه خبر فوت كسانش را به حضرتش اظهار مى‏داشتند، مشغول بود! در خصوص قناعتش همين بس كه به نانى و نان خورش مختصرى اكتفا مى‏كرد.
در رابطه‏ى با چگونگى تدريس و پرورش شاگردان او آقا نجفى قوچانى در اثر ارزشمندش سياحت شرق آورده است: در (درس) آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى فقط فضلا جهت درس مى‏رفتند، دنيا در اطراف آن آقا پيدا نمى‏شد و درس او را همه مى‏نوشتند. بعد از برهه‏اى كه از قوانين فارغ بوديم به اصرار همان شيخ (يكي از دوستانش) به درس خارج اين آقا (علامه سيد محمد باقر درچه اي) رفتيم. يك درس اصول و يك درس فقه و... مى‏نوشتيم ولكن بسيار مشكل بود. چون از شاگردهاى حاج ميرزا حبيب‏اللّه رشتى بود خيلى مفصّل مى‏گفت.... هر درسى را صبح دو مرتبه تقرير مى‏كرد و عصر يك مرتبه، كه نصف شاگردها كه فراموش كرده بودند كه ما هم گاهى از آنها بوديم، عصر به تقرير سِيّم مى‏رفتيم. به عبارت ديگر روزى سه مرتبه هر درسى را مكرّرمى‏گفت.... و بسيار هم از مطالعه و فكر نمودن شب و روز زحمت مى‏كشيد. زندگى رامثل ساير طلبه‏ها مى‏گذراند و محتاج به بازار نبود و اگر دو سه سير گوشتمى‏خواست، طلبه‏اى براى او مى‏خريد و فقيرانه به سر مى‏برد و شب‏زنده‏دار بود وبسيار در درس و بحث خود زحمت مى‏كشيد. وقتى چند مرتبه در پنجشنبه و جمعهبه دليل بيمارى به ده نرفت، او را به مهمانى دعوت كرديم و در همان حجره‏ى ما، شبرا مى‏ماند و مى‏خوابيد و شوخ بود.

استادى مسلّم در رياضيات، هيئت و طب
غير از رشته‏هاى منطق، معانى بيان و صرف و نحو، در مباحث جانبى و علوم ديگر نيز مورد توجّه بود. فقه و اصول، علم رياضى و هيئت و نجوم را نزد اساتيد بزرگ اين فن فرا گرفت، و در كمترين زمان تسلّط در اين علوم پيدا كرد و در حوزه‏ى علميّه‏ى اصفهان تدريس رياضى، هيئت و نجوم را آغاز نمود و شاگردانى ارزنده به خصوص در بحث تنجيم پروراند. در رشته‏ى رياضى، حساب و هندسه روز و رياضيات قديمه نظير خلاصْ‏الحساب و ديگر كتب، رياضى قديمه را به شيوايى تدريس مى‏كرد. در پروراندن شاگردانى لايق در هر رشته يد طولايى داشت. مرحوم حاج شيخ محمّدباقر قزوينى متخصّص علم نجوم و هيئت كه گويند در اين رشته واقعاً استاد بوده، يكى از شاگردان مرحوم علاّ‏مه سيّد محمّدباقردرچه‏اى، به شمار مى‏آيد. مرحوم قزوينى دردوره‏ى زندگى‏اش بارها اشاره به شاگردى در نزد علا‏مه دُرچه‏اى كرده است علاقه‏مندان به اين فن، افراد باذوق در تحصيل اين دانش اطراف او تجمّع مى‏كردند و از خرمن پرفيض دانش او بهره‏ها مى‏گرفتند.
در بحث هيئت و نجوم، چند آثار علمى از او به جاى مانده است. از جمله در يكى از مساجد درچه شاخصى، به روش مخصوص قرار داده بود، كه از نظر دانشمندان اهل فن قابل توجّه بود. هم‏چنين ديوارهاى خانه شخصى‏اش -كه خود معماريش كرده بود- طورى طراحى شده بود كه ظهر و ساعات قبل و بعد از آن قابل تشخيص بود. شاخصى هم در همان منزل ترتيب داده بود كه برخى از علماى اين فن براى ديدن ديوارهاى خانه و آن شاخص مخصوص به دُرچه مى‏رفتند و اين دقّت نظر و ظرافت، مورد تعجّب همه‏ى اهل فن قرار گرفته بود. آيت‏اللّه سيّد محمّدباقر محمدباقر دُرچه‏اى در فراگيرى فلسفه و عرفان پيشرفتى چشم‏گير داشت كه تكميل آن را به نجف موكول كرد. او از اساتيد اين فن نيز به خوبى بهره گرفت، به طورى كه از اساتيد مبرّز فلسفه و عرفان به شمار مى‏رفت.
از ديگر دانش‏هايى كه علاّ‏مه در آن تخصص داشت علم طب بود. جدّيت او در اين علم تا بدان‏جا بود كه از او سؤال كردند، مگر مى‏خواهى فقط طبيب شوى؟ او جواب منفى داد و گفت نه، ولى «العلمُ عِلمان: علم‏الابدان و علم‏الاديان» از اين رو من فراگيرى علوم جسمى و علوم روحى(يا علوم دينيه) را به موازات يكديگر در حدّ توان و تسلّط به پيش مى‏برم و چه مانعى دارد فقيه، طبيب هم باشد، و يا طبيب، فقيه هم باشد؟ آن گاه در تأييد نظر خود جمعى از علما و فقهايى را نام مى‏برد كه ذوجنبتين بودند. او در اين رشته نيز چون ساير علوم به شكل چشمگير به پيش رفت، چنان كه در علم طب و قوانين طبى و طب سنّتى استادى قابل، و مورد توجّه بود. از طبيب
معروف اصفهان ميرزا ابوالقاسم گوگردى نقل شده، گاهى در مجالسى كه آقا سيّد محمد باقر حضور داشت و از قانون بوعلى ذكرى به ميان مى‏آمد، علاّ‏مه عباراتى را از كتاب قانون از حفظ مى‏خواند و تحليل مى ‏كرد و نظر خاص خود را هم بيان مى ‏نمود كه موجب تعجّب حاضرين و اهل فن مى‏ گرديد.

اشتياق به شعر و ادب فارسى
مرحوم استاد جلال‏الدين همايى از عشق و علاقه‏ى استاد خود به شعر و ادب فارسى سخن مى‏گويد و مى‏نويسد: عصرها(حدود يك ساعت به غروب مانده) در ايوان شمالي مدرسه (نيم آورد)، مجلسى تشكيل مى‏شد مى‏نشستم، معمولاً در آغاز درس خطبه‏ى حمد و ثناى مختصرى با غزلى مى‏خواند. وى به ديوان اشعار شعرا و به خصوص مثنوى علاقه خاصى داشت، مطالعه مثنوى در شب‏هاى تعطيلى و به هنگام خواب، جزو برنامه‏ى هميشگى او بوده است.

جامعيت در بسيارى از علوم
آقا سيّد حسن مدرّس درباره‏ى تسلّط سيّد محمّدباقردُرچه‏اى به علوم مختلف گفته بود: «به اكثر علوم مسلّط بود و در همه‏ى جهات جامع و مشابه اين جور افراد كم است، كه در اكثر علوم وارد و استاد باشد. روى هم رفته علا‏مه مرد موفقى بود و مرجعى كم‏نظير، مرحوم علا‏مه با توجّه به تخصّصى كه در علوم مختلفه داشت در حقيقت جامع اكثر علوم بود و همه‏ى اين علوم، همراه با زهد و تقوا با حافظه‏اى كم‏نظير، در يك انسان جمع شده بود(رحمة اللّه عليه).»

تبحّر در علم تفسير و رجال
مرحوم آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى در تسلّط به علوم قرآنى و تفسير نيز يد طولايى داشت، ضمن اين كه در دانش‏هايى مانند علم رجال هم يك عالم رجالى محسوب مى‏شد.

تأثير اساتيد نجف
مؤلف «سياحت شرق» تأثير استادى چون مرحوم ميرزا حبيب‏اللّه رشتى را در نحوه‏ى تدريس علا‏مه مؤثر دانسته است و مى‏نويسد: از ايراد و اشكال و وجود عديده بر رد هريك و اِن قُلت و قُلت در بين، كه در وقت نوشتن گاهى يكى دو وجه (آن) فراموش مى‏شد و گاهى ترتيب از حيث تقديم و تأخير از نظر مى‏رفت.....تقرير مى‏نمود.(۱۶۰)
خلاصه آن كه: افراد مستعد و طلاب و دانش‏پژوهان با استعداد به درس علا‏مه دُرچه‏اى مى‏رفتند. و آن طلبه‏هايى كه حوصله و آمادگى چندانى براى شقوق مختلف و فروع عديده نداشتند به اين درس نمى‏آمدند و اگر مى‏آمدند، چند روزى بيش نبود كه به قول علماى بزرگ از جمله آيت‏اللّه بروجردى ، آقا سيّد حسين و همچنين آقانجفى قوچانى ، سيّد محمدحسن، در درس علا‏مه فقط فضلا راه داشتند.

مدرّس پرآوازه
از جمله دروس استثنايى و پرآوازه‏ى آيت‏اللّه دُرچه‏اى كه جلوه و عظمت ويژه‏اى داشت تدريس اصول دين به طور اجتهادى بود. اين درس در روزهاى آغازين و آن هم نه به عنوان يك درس جانبى و حاشيه‏اى بلكه هم‏رديف با درس خارج فقه، اصول و فلسفه و درس‏هاى ديگر گفته مى‏شد.
آيت‏اللّه سيّد عبدالحسين طيّب درباره‏ى استادش مى‏گويد:
»عمده‏ى فقه و اصول را در اصفهان ، خدمت مرحوم آية ‏اللّه آقا سيّد محمّدباقر دُرچه ‏اى بودم. تقريباً مدّت يازده سال مرتّب به درس اين بزرگوار رفتم، در اين مدّت، جدا از فقه و اصول، معارف و حقايق ديگرى را نيز از آن بزرگوار و استاد كامل آموختم. درست است كه ثمره‏ى ظاهرى اين يازده سال تحصيل مداوم خدمت ايشان، مرا به درجه‏ى اجتهاد رسانيد، اما آنچه مهمّ بود، من از آن مرحوم، درس زندگى، اخلاق و شخصيت را فرا گرفتم.»

تدريس استاد از منظر شاگردان
حكيم فقيه مرحوم حيدرعلى‏خان برومند در مورد تدريس فقه منحصر به فرد دُرچه‏اى عقيده داشت كه: «فقه مرحوم علا‏مه در دنياى شيعه، اگر نگويم بى‏نظير، بايد بگويم كم‏نظير بود. او در فقه ذوقيات منحصر به فرد داشت و ابتكاراتى از خود نشان مى‏داد كه در كمتر كتب فقهى به آن اشاره شده است و فقهاى معظم بندرت به آنها پرداخته‏اند. توجّه او به بعضى از ريزه‏كارى‏ها و عنايت به بعضى فروع، انسان را به تعجّب وامى‏داشت. در دست‏نوشته‏هاى او گنجينه‏هاى معظمى است كه در آن گوهرهاى قيمتى فراوان است، اين نوشته‏ها از غناى فكرى و پختگى انديشه و تلاش همه‏جانبه او برخوردار است.»
مرحوم آيت‏اللّه العظمى بروجردى نيز ضمن تدريس فقه، گاهى به ابتكارات و ذوقيات كم ‏نظير او اشاره مى‏كرد و مى‏فرمود: «من چند جلد از نوشته‏هاى خطى استادمان مرحوم سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى را كه در مباحث فقه و اصول و كلام به تقرير درآورده است، از فرزند ايشان آقا سيّد ابوالعلى گرفتم و چندين روز متوالى در آن مجلّدات تعمّق و بررسى كردم و پس از مطالعه هر مبحثى، بر استادم آفرين‏ها گفتم و تحسين‏ها كردم(رحمة ‏اللّه عليه). تسلّط مرحوم دُرچه‏اى در فقه و اصول بيش از ساير رشته‏ها بود و مخصوصاً فقه استاد، قوى ‏تر از اصول او بود.»
گفتنى است كه آيت‏اللّه بروجردى ، در هر دو درس فقه و اصول علا‏مه شركت مى‏كردند. واعظ دانشمند آقا سيّد مرتضى برقعى كه از سخن ‏دانان بزرگ و وعاظ مشهور زمان خود به حساب مى‏آمد در مجلس ختم فرزند ارشد آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى كه از سوى آقاى بروجردى در مدرسه‏ى فيضيه قم، برپا شده بود منبر رفت و گفت: «امروزه اگر حوزه‏هاى علميّه و جهان تشيّع و علماى شيعه و مراكز تشيع و تأليف و تصنيف كتب مختلف در شيعه تجديد قوا يافته و در سراسر عالم رونق ويژه دارد، از بركات آقاى بروجردى و مرهون تلاش‏هاى پى‏گير و برنامه‏ريزى‏هاى مدبّرانه و زعامت اوست و همين آقاى بروجردى و ده‏ها نفر ديگر همه دست‏پرورده‏ى علا‏مه دُرچه‏اى هستند.»

تأسف اهل علم نجف از بازگشت درچه‏اى به اصفهان
مرحوم آيت‏اللّه آقا سيّد حسين موسوى خادمى نقل كرده بودند كه: «در محضر آيت‏اللّه بروجردى بودم. ايشان از عظمت علمى استاد سخن مى‏گفتند و مى‏فرمودند:
من زمانى كه از اصفهان به نجف رفتم، طلاب نجف متأثر بودند و افسوس مى‏خوردند كه چرا درس مرحوم سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى وقتى كه در نجف بود، آن طور كه بايد استفاده نكرده بودند.» سپس آقاى خادمى ادامه داده بود كه: «علما عقيده داشتند كه بعضى از مباحث فقهى مرحوم دُرچه‏اى، مثل معاملات و عبادات به مراتب از آقاى آسيّد محمّدكاظم طباطبايى يزدى، و آقاى آخوند خراسانى، آخوند ملا محمدكاظم، بهتر بوده است. در بعضىمباحث اصول هم، چون الفاظ و ادله عقليه و.... خيلى قوى‏تر از ديگران بود.»

بازار اصفهان تحت‏الشعاع شاگردان سيّد محمدباقر
در پايان جلسات درس آقا سيّد محمّدباقر ، بازار اصفهان با حركت دسته‏جمعى علما، چهره زيباترى داشت، وقتى كه درس به آخر مى‏رسيد و آقايان علما، مدرسه‏ى نيم‏آورد يا مسجد نو را ترك مى‏گفتند، بازار از معمّمين موج مى‏زد، به گونه‏اى كه همه بازاريان و كسبه، مشتريان خود را رها كرده و به تماشاى صدها معمّم مى‏ايستادند و مشتريان و عابران هم كنار مى‏رفتند تا راه را براى گروه طلا‏ب باز كنند و خود هم نظاره‏ گر آن صحنه‏ى جالب باشند.

حضور مؤثر آية ‏اللّه درچه‏اى در بحث علمى
يكى از مهم‏ترين محافل علمى، فقهى اصفهان كه مبرّز بودن حوزه‏ى علميّه‏ى اصفهان به ويژه رتبه‏ى آن را پس از حوزه‏ى نجف اثبات كرد، مجلسى بود كه در منزل حاج آقا نوراللّه نجفى تشكيل شد و علماى اصفهان در آن حضور داشتند. در اين مجلس يكى از مدرّسين پرآوازه‏ى نجف در آن زمان يعنى آية ‏اللّه محمّدمهدى خالصى‏ زاده(متوفى ۱۳۴۳هـ.ق.) با طرح مسايلى در مورد آزمودن مدرّسين و سطح علمى حوزه‏ى اصفهان برآمد كه با جواب‏هاى ارزشمند سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى و حاج ‏آقا منيرالدين بروجردى مواجه شد.

مناظره چاره‏ساز با دانشمندان اهل سنت و مسيحى
مرحوم آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى در محاورات، مناظرات و مباحثاتش آنچنان تبحّر و تسلّط داشت كه در گفتگوها ابتكار عمل را در دست گرفته و با منطق راستين و استدلالى قوى طرف را مجاب مى‏نمود. در اين باب سه مورد از مناظرات علا‏مه دُرچه‏اى نقل شده است:
۱- مناظره‏ى آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى با يك كشيش مسيحى آشنا به مباحث
اسلامى و مسيحيت.
۲- مناظره‏ى علا‏مه با بزرگترين عالم سنّى در مركز علم و دانش يعنى نجف اشرف
۳- مناظره‏ى علا‏مه با يك مسلمان مطلع و قدرتمند در همه گونه مباحثات علمى.

مناظره با كشيش
اوّلين مورد مناظره با كشيشى است كه با بسيارى از طلا‏ب علوم دينى به بحث مى‏نشست و كم كم اين گفتگوها باعث شد علما و طلا‏ب به فكر افتادند تا شخصى قوى و وارد به كليه‏ى مباحث اسلامى را از بين روحانيون برگزينند. مرحوم آيت‏اللّه آقانجفى شيخ محمدتقى، روزى از جمع طلا‏ب سؤال كرد آيا در بين خودتان يك نفر زرنگ و مطّلع به مبانى اسلامى و آگاه به عقايد مسيحيان و مكاتب ديگر سراغ داريد تا او را براى بحث به جلفا بفرستيم؟ همه‏ى طلا‏ب حاضر پس از شور و ولوله و در گوشى صحبت كردن بِالاتّفاق عرضه داشتند: بهترين كس براى اين كار طلبه‏اى در مدرسه‏ى نيم‏آورد به نام سيّد محمّدباقردُرچه‏اى فرزند سيّد مرتضى است، اگرچه جوان است و سنى از او نگذشته است ولى در مناظره يد طولايى دارد و اطلاعات جانبى‏اش نيز خيلى قوى است. بحث بسيار جالب بود بويژه راهى را كه سيّد محمّدباقر در ابتداى مناظره طى كرد، كشيش را متوجّه كرد او با شخصى مواجه است كه هم از حيث علمى از محتواى مسيحيت آگاه است و هم در علوم اسلامى نيز جامع و مسلّط و طريقه استدلال را بسيار خوب مى‏داند. استدلال‏هاى علا‏مه در جواب كشيش چنان قوى و مستند و همه‏كس فهم بود كه همه‏ى حاضران با نگاه‏هاى معنى‏دار به كشيش خيره شده بودند، به نظر مى‏رسيد كشيش قانع شده است و ديگر حرفى براى گفتن ندارد بعد از اين جلسه كشيش با آقاى دُرچه‏اى رفاقت گرمى برقرار كرد و حتّى چندمرتبه با اطلاع قبلى در مدرسه‏ى نيم‏آورد (نيم آور)، به حجره‏ى دُرچه‏اى آمد. بعد از مدّتى سيّد محمّدباقر عازم نجف شد و پس از چهارده سال درس و بحث در نجف به اصفهان مراجعت كرد، جالب آن كه كشيش جزو اوّلين دسته‏اى بود كه به ملاقات علا‏مه آمد وبا او خيلى گرم گرفت و اين دوستى همچنان برقرار بود و گه‏گاه اين دو يكديگر راملاقات مى‏كردند و بحث‏هاى آرامى داشتند. اين مناظره تاريخى در كليساى وانك انجام شد.

نظم از مهم‏ترين ويژگى‏هاى او
مرحوم آيت‏اللّه سيّد عبدالحسين طيّب يكى از دست‏پروردگان سيّد محمّدباقر در اين مورد مى‏گويد: مسأله‏ى نظم در امور و تقسيم ساعات شبانه‏روز، براى كارهاى مختلف و برنامه‏ريزى ايشان، زبانزد بود و در مورد نظم آن بزرگوار، همين را عرض كنم كه در مدّت يازده سال كه خدمت ايشان بودم، حتّى در يك جلسه درس غيبت نكردند و در اين مدّت هيچگاه، درس از من فوت نشد و در تمام مدّت، درس در ساعت معمول خود برگزار مى‏شد. اين نظم و انضباط استاد مسلّماً در شاگردان نيز، بى‏تأثير نبود. من، در طول زندگى، سعى كردم مانند استاد منظّم باشم. بعضى از آقايان طلبه، در مدرسه مى‏گويند كه: ما ساعت‏هاى خود را با رفت و آمد شما منظّم مى‏كنيم. مى‏دانيم چه وقت براى درس مى‏آييد، چه ساعت براى تجديد وضو و چه هنگام مدرسه را ترك مى‏كنيد.

تأثير انضباط استاد بر شاگردان دانشمند بزرگوار، حجت‏الاسلام والمسلمين آقاى صهرى واعظ (ره)، كه در مجلس ختم آيت‏اللّه حاج ميرزا على‏آقا شيرازى يكى از شاگردان سيّد محمّدباقردرچه‏اى، سخن مى‏گفت، به مناسبت جلسه، به بحث از استاد او يعنى علا‏مه دُرچه‏اى و يكى از خصوصيات بارز اخلاقى‏اش پرداخت و گفت: در سال‏هاى آخر زندگى، در مسير حركت علا‏مه از دُرچه ُرچه، تا اصفهان و بالعكس و مدرسه و مسجد، تمام بازاريان و اهال كوچه و خيابان بعضى كارهاى خود را با حركت علا‏مه و زمان رفت و آمد او تنظيم مى‏كردند و همه مى‏دانستند كه الان كه علا‏مه را در فلان نقطه زيارت كردند، ساعت دقيقاً فلان وقت را نشان مى‏دهد. در حوزه‏ى درسى، تدريس در زمان معين شروع مى‏شد و در دقيقه‏ى معيّن به پايان مى‏رسيد و علا‏مه مطالبى را كه در نظر گرفته بودند كه در آن ساعت معيّن بگويند، مى‏گفتند: به طورى كه نه مطلب كم مى‏آمد و نه به وقت كلاس اضافه مى‏شد، دقيقاً اندازه‏ى درس با اندازه‏ى وقت منطبق بود. در جايى ديگر آقاى صهرى مى‏فرمود: ما طلا‏ب مدرسه‏ى نيم‏آورد كارهايمان را با ورود و خروج و شروع و ختم درس علا‏مه تنظيم مى‏كرديم. بارها تجربه كرديم كه وقتى عصر روز جمعه، بيش از بيست كيلومتر راه را با الاغ از دُرچه تا اصفهان مى‏پيمودند و در مسير راه، ارادتمندان هم ايشان را زيارت مى‏كرند و به ايشان تبرّك مى‏جستند، وقتى ته عصاى ايشان به سنگ دهليز درب ورودى مدرسه‏ى نيم‏آورد (نيم آور)، مى‏خورد و كلمه «لا اله لاّ اللّه» و يا «لا حول و لا قوْ الاّ باللّه العلى العظيم» را از زبان ايشان مى‏شنيديم، ساعت زمان معيّن را نشان مى‏داد و عجيب است كه ايشان ساعتى در جيب نداشت و به ساعت نمى‏نگريست و در عين حال كارها با نظم دقيقه‏اى انجام مى‏داد. ايشان به نقل از آيت‏اللّه العظمى بروجردى مى‏فرمودند: «نظم استاد ما مرحوم سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى و برنامه‏اش كم‏سابقه بود.»

اهتمام به درس
آيت‏اللّه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى براى حفظ مجلس درس در برابر هر پيشامدى خم به ابرو نمى‏آورد و كار خود را با دقت وصف‏ناپذيرى انجام مى‏داد مرحوم استاد جلال‏الدين همايي باب آورده است: بر سر درس بوديم و استاد به سخن مى‏پرداخت. ناگهان مردى روستايى از اهل محل آقا، در حاشيه‏ى مجلس درس پيدا شد و شروع كرد جويده جويده به تمجمج مطالبى را عنوان كردن، ناگهان استاد سر خود را بلند كرد و گفت: والده مرحومه شده‏اند؟ خدا بيامرزدشان، مرد روستايى به اشاره‏ى سر پاسخ مثبت داد، همه فهميدند كه استاد مادر خود را از دست داده است، ولى درس هم‏چنان ادامه يافت و البته پس از ختم درس، آقا رفت به وظيفه‏ى خودعمل كند.
مرحوم آيت‏اللّه سيّد عبدالحسين طيّب مى‏فرمودند: در جلسه‏اى كه جمعى از علما و روحانيون براى يك امر مهم كشورى تشكيل داده بودند از مرحوم دُرچه‏اىنيز دعوت شد و وجود ايشان نيز ضرورت داشت، زمان جلسه بعدازظهر جمعه بود وآقاى دُرچه‏اى بايد طبق برنامه از دُرچه به اصفهان مى‏آمد و در جلسه‏اى كه در خانه يكى از علما در پشت مسجد شاه (جامع عباسى)، تشكيل مى‏شد شركت مى‏كرد، گرچه هنوز ساعتمقرّر و موعد نرسيده بود، و به نظر بسيارى بعيد بود كه اين پيرمرد ۷۰ ساله بتواند با الاغ اين مسير بيست كيلومترى را با توجّه به وضع برف و يخبندان از درچه به اصفهان طى كند، وى در حوالى نصرآباد به سبب بدى هوا ناچار گرديد از الاغ پياده شوند و الاغ را به يك نفر بسپارد و خود در همان شدّت بارش برف، پياده به راه ادامه دهد. بدين ترتيب آقا سيّد محمّدباقر ، با وجود سختى راه سر وقت در جلسه حاضرشد.
آيت‏اللّه شيخ محمدباقرزند كرمانى كه از نخبگان عصر خويش بود و همواره درامور بويژه مسايل علمى از محضر علا‏مه دُرچه‏اى بهره مى‏برد فرموده بود: مرحوم استادم سيّد محمّدباقر خيلى در كارهايش منظّم و مرتّب بود. من از شاگردان او بودم. درس را منظم و با ترتيب بيان مى‏كرد. مقيّد بود به رديف بحث را شروع كند و به پايان برد ابتداى بحث چيست؟ مقدمه كدام است؟ مثال از كجا نقل شده؟ نتيجه آن چيست؟ نظريه ديگران و بالاخره نظر خودش و مطلب جديد، همه بايد روى نظم گفته مى‏شد و مطالب هرگز نبايد تقدّم و تأخرش به هم مى‏خورد و از اين رو رؤوس مطالب را براى ترتيب و نظم تدريس، يادداشت مى‏كرد، هرچند احتياجى به آن يادداشت نمى‏شد.

تدريس و بحث علمى در ماه مبارك رمضان
استاد ارجمند آقاى سيّد احمد مرتضوىمى‏فرمود، يك بار ملاقاتى با يكى از شاگردان سيّد محمّدباقر به نام آقاى شيخ محمّدحسين اشنى داشتم، او گفت نزديك ماه مبارك رمضان، به آقا(سيّد محمدباقر) گفتيم به ماه رمضان رسيديم چكار مى‏كنيد، گفتند: مى‏رويم تبليغ، ايشان فرمود من براى اين ستون ها درس مى‏گويم، گفتيم: نمى‏شود و طلبه‏ها صدمه مى‏خورند .(يعني در صورت عدم وجود طلا‏ب درس از دست آنها مى‏رود) آقا گفتند: «من درس «جبر و فويض» را مى‏گويم و مدّتى است مى‏خواهم بگويم و امكان‏پذير نشده است«، بالاخره تصميم گرفتيم در درس ايشان حاضر شويم وقتى وارد مدرسه شديم ديديم در آن جلسه‏ى بحث آقا به قدرى جمعيت آمده است كه ديگر جاى ما و بقيّه‏ى طلا‏ب نيست، همه آمده بودند، آقا اين بحث را شروع كردند و يك ماه طول كشيد.

ورع و مراقبت
آيت‏اللّه شيخ احمد فياض (ره) كه خود يكى از استوانه‏هاى علمى و معنوى اصفهان بود درباره‏ى مراقبت و پرهيز از لغوگويى استاد خود مى‏گويد: مرجعيّت به عهده‏ى ايشان بود. وى مرد بسيار نزيه و مواظبى بود. طلا‏ب هراس داشتند كه نزد ايشان سخن لغوى بگويند. حوزه‏ى درسش پرحرارت بود. صبح‏ها در مسجد نو (بازاراصفهان)، درس فقه و اصول مى‏گفت و عصر هم براى افرادى كه نبودند يا درست درس را نفهميده بودند همان درس را تكرار مى‏كرد.

تأثيرات معنوى استاد بر شاگردان
مرحوم قدسى نيز در مقدمه‏ى رساله‏ى ارزشمند شعوبيه در خصوص زهد و تقواى علا‏مه دُرچه‏اى آورده است: »حالات و رفتار اين بزرگوار و مراتب زهد و قدس و تقواى كم‏نظير او همواره درتربيت اخلاقى دانشوران بااستعداد تأثير شگرف و ژرف داشت.» زمانى كه نگارنده اين سطور به مناسبت بزرگداشت عارف والا مقام حاج ميرزا على‏ شيرازى در مدرسه‏ى نيم‏آورد (نيم آور)، خدمت مرحوم آيت‏اللّه شيخ حيدرعلى محقّق رسيدم خاطراتى را از ايشان نقل فرمودند كه: روزى مرحوم آيت‏اللّه حاج سيّد محمدباقر دُرچه‏اى در جلسه‏ى درس، مطالبى فقهى را بين شاگردان مطرح كرده، خطاب به آنان گفته بود: اين مسأله را كجا ديده‏ايد؟ همه مُهر سكوت بر لب زده بودند. مرحوم حاج ميرزا على‏آقا شيرازى نيز در جلسه درس حضور داشت و سخنى بر زبان نياورد، ولى پس از پايان درس كه آيت‏اللّه دُرچه‏اى به طرف حجره خويش مى‏رفت همراه ايشان به محل اقامت استاد رفت و جاى آن مطلب مورد سؤال و نشانى آن مسأله را كه از شاگردان پرسيده بود، به مرحوم علا‏مه گفت. مرحوم سيّد محمّدباقردُرچه‏اى فرموده بود: شما كه از اين نكته و مأخذ آن باخبر بودى، چرا در جلسه درس و جمع طلاب نگفتى؟ مرحوم شيرازى جوابى نداده و سكوت اختيار كرده بود.

بى‏اعتنايى به ظواهر و سيل وجوهات
ايشان حتى‏الامكان مايل نبودند وجوهات(كه امانت است) به ايشان داده شود، ولى اين سخن را به زبان نمى‏آوردند و اظهارش را خلاف مى‏دانستند و اگر كسى مى‏آورد، و به خصوص اگر كسى اصرار مى‏كرد عدم دريافت را خلاف مى‏شمردند. وجوهات را عمدتاً به مدرسه‏ى نيم‏آوردمى‏آوردند و آن‏جا به ايشان مى‏پرداختند. بارها ديده مى‏شد كه افرادى با وجوهات كم يا كلان، كنار ايوان حجره ايشان(به طورى كه از داخل حجره ديده نشوند) نشسته و يا ايستاده، ساعاتى را منتظر مى‏ماندند تا ايشان از حجره بيرون آيد و وجوهات را دريافت كند.

سخن استاد همايى در باب زهد علا‏مه
»آن بزرگ در علم و تقوا آيتى بود عظيم و به حقيقت جانشين پيغمبر اكرم صلى‏اللّه عليه و آله و ائمه معصومين عليهم‏السلام بود، در سادگى و صفاى روح و بى‏اعتنايى به امور دنيوى فرشته‏اى بود كه از عرش به فرش فرود آمده و براى تربيت خلايق با ايشان همنشين شده است. مكرّر ديدم كه سهم امام‏هاى كلان براى او آوردند و دينارى نپذيرفت با اين كه مى‏دانستم كه بيش از چهار پنج شاهى پول سياه نداشت. وقتى سبب را مى‏پرسيدم مى‏فرمود: من فعلاً مقروض نيستم و خرجى فرداى خود را هم دارم و معلوم نيست كه فردا و پس‏فردا چه پيش بيايد. بنابراين اگر سهم امام را بپذيرم ممكن است حقوق فقرا تضييع شود. گاهى ديدم چهارصد، پانصد تومان كه به پول امروزى چهارصد و پانصد هزار تومان بوده برايش سهم امام آوردند و بيش از چند ريالى كه مقروض بود قبول نكرد.»

او فقط بخشى از وجوهات را مى‏پذيرفت
آقاى سيّد حسن مدرّس اصفهانى نقل مى‏كرد: «در سال‏هاى آخر عمرش(حدود ده سال) مرجعيت در ايران منحصر به او بود. و با اينكه فقط بخشى از وجوهات را مى‏پذيرفت و هميشه وجوهاتى نزد او وجود داشت. با اين حال در نهايت فقر و سادگى زندگى مى‏كرد و همه‏ى عمر خودش را با نان و ماست، نان و لبو، نان و سكنجبين آب زده و لباس كرباسى به سر مى‏برد. زن و فرزند را به ساده‏زيستى و قناعت عادت داده بود و آنان به روش او راضى و خوش و قانع بودند و دو چيز بعد از وفاتش بين خاص و عام به ويژه روحانيون ورد زبان‏ها شد: ساده‏زيستى در تمام ابعاد زندگى و در همه عمر و چيزى بعد از خود نگذاشتن و نداشتن.»

ميزان ارادت به اهلبيت عليهم‏السلام و توسّل به آنها
مرحوم علا‏مه دُرچه‏اى به طور كم‏نظيرى عاشق و دل‏باخته‏ى ائمه اطهار عليهم‏السلام بود و در تمام احوال به ويژه هنگام مشكلات به آنها توسّل مى‏جست ضمن اين كه اكثر شاگردان سيّد محمدباقر از شدت علاقه و ارادت استاد خود به ائمه اطهار عليهم‏السلام سخن گفته‏اند مانند آىْ‏اللّه العظمى بروجردى ، آىْ‏اللّه سيّد محمّدرضا خراسانى، آية ‏اللّه حاج‏آقا رحيم رباب و آية ‏اللّه سيّد عبدالحسين طيّب وشاگردان او چه آنها كه نام برده شد و يا امثال حاج ميرزا على‏آقاشيرازى، آقا سيّدجمال‏الدين گلپايگانى، شهيد سيّد حسن مدرّس همه از ارادتمندان، علاقمندان ومروّجان فرهنگ اهل ‏بيت عليهم‏السلام بوده ‏اند.
علا‏مه در زمان مرجعيّتش با توجّه به علاقه‏ى وافرى كه به نقل حديث و ذكر اخبار آل محمد صلى‏اللّه عليه و آله و روضه امام حسين عليه‏السلام داشت همه ساله ايام و ليالى قدر و شب عاشورا خود منبر مى‏رفت و پس از نقل احاديث در مورد مصائب اهل‏بيت عليهم ‏السلام هم خود گريه مى‏كرد و هم مستمعين به شدّت مى‏گريستند.

نهايت وارستگى
استاد جلال‏الدين همايى(ره) مى‏فرمايد: اگر احياناً لقمه‏اى شبهه‏ناك خورده بود، برفور انگشت در گلو مى‏كرد و همه را برمى‏آورد. و اين حالت را مخصوصاً خود يك بار به رأى العين ديدم. ماجرا از اين قرار بود: يكى از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلا‏ب دعوت كرده بود. سفره‏اى گسترده بود، از غذاهاى متنوع با انواع تكلّف و تنوع. آن مرحوم به عادت هميشگى مقدار كمى غذا تناول كرد. پس از آن كه دست و دهان‏ها شسته شد، ميزبان قباله‏اى را كه مشتمل بر مسأله‏اى كه به فتواى سيّد حرام بود براى امضا حضور ايشان آورد. وى دانست آن ميهمانى مقدمه‏اى براى امضاى اين سند بوده و شبهه‏ى رشوه داشته است رنگش تغيير كرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: من به تو چه بدى كرده بودم كه اين زقّوم را به حلق من كردى؟ چرا اين نوشته را پيش از نهار نياوردى تا دست به اين غذا آلوده نكنم؟ بس آشفته‏حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و كنار باغچه‏ى مدرسه مقابل حجره‏اش نشسته و با انگشت به حلق فرو كرد و همه را استفراغ كرد و پس از آن نفس راحتى كشيد.
در عصر شكوفايى حوزه‏ى علميّه‏ى نجف، در آن جا معروف شده بود كه مرحوم آقا سيّد محمّدباقر در دو جهت بى‏مانند است: يكى در سختى زندگى و قناعت و تهى‏دستى و ديگرى در پركارى در امر تحصيل و جدّيت و مداومت شبانه‏روزى. وى در حجره‏اى كه ذكر آن رفت بجز دو شب كه به درچه مى‏رفت(در هفته) بقيه شب‏ها را در مدرسه‏ى نيم‏آورد (نيم آور)، مى‏ماند مرحوم همايى مى‏نويسد: ده دوازده سال متوالى ملازم خدمت او بودم و اكثر اوقات چاى اوّل شب و هنگام سحر و احياناً پخت و پز او را كه مخصوص ايّام كسالت او بود من مباشرت مى‏كردم. در هنگام سلامت غذايش بسيار ساده بود و نان خورش شام و ناهار او يا پياز و سبزى بود يا دوغ و سكنجبين.

قوّت حافظه
در اين مورد آيت‏اللّه حاج آقا حسن مدرّس اصفهانى ، گفته است: علا‏مه دُرچه‏اى از نظر حافظه و قدرت استعداد در قرون اخير و حتّى در دودمان مرحوم ميرلوحى درعصر صفويه و خاندان سادات درچه به اين ميزان نداشته‏ايم.

مرجعيّت و اعلميّت درچه‏اى
آيت‏اللّه سيّد اسماعيل صدر كه از مراجع تقليد جهان تشيّع به شمار مى‏آمد، در اواخر عمر به كاظمين مراجعت نمود و در آن مكان مقدس چشم از جهان فرو بست با رحلت اين عالم شيعى، مرجعيّت تقليد مردم اصفهان و سپس نقاط ديگر كشور ايران به آيت‏اللّه العظمى سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى رسيد كه ايشان با داشتن رساله‏ى عمليه مرجعيّت داشت.
به طورى كه در ايران و عراق مرحوم سيّد محمّدباقر را استوانه‏ى سِترگ دانش و تقوا، و اسوه‏ى فرزانگى و فرهيختگى و از مبرّزترين چهره‏هاى فقهى عصر و مرجع
معظم تقليد به حساب مى‏آوردند.
آيت‏اللّه شهيد اشرفى اصفهانى فرموده است كه: در زمان مرحوم علا‏مه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى با اين كه علماى بزرگ زيادى در شهرهاى ايران به خصوص اصفهان كه مركز حوزه‏ى علميّه‏ى ايران بود، وجود داشتند ولى اغلب از خود رساله‏اى نداشتند. زيرا در مقايسه‏ى خود با مرحوم دُرچه‏اى نه تنها مدعى اعلميّت نبودند، بلكه به خود اجازه‏ى تأليف رساله هم نمى‏دادند. فقط دو نفر از علماى آن زمان(آن هم بنا به درخواست و اصرار زياد شاگردانشان) صاحب رساله بودند كه يكى علا‏مه فقيه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى بود و ديگرى مرحوم شيخ محمّدحسينفشاركى، فشاركى; البته مرحوم فشاركى هم خودش مستقلاً رساله‏اى نداشت، بلكه حاشيه‏اى بر رساله‏ى برادرشان مرحوم شيخ محمّدباقر فشاركى نوشته بود. از سخن مرحوم اشرفى استفاده مى‏شود كه رساله و مرجعيت علا‏مه بر اساس ميل و خواسته ايشان نبوده، بلكه بنا به اصرار شاگردان ايشان بوده است. در جاى ديگر مى‏فرمايند: اصلاً علا‏مه دُرچه‏اى در اين واديها و در اين فكرها كه رساله و يا عنوان مرجعيّت داشته باشد نبود، بلكه اين مسائل عموماً از جانب شاگردانش بر ايشان تحميل مى‏شد.

باز هم از مناقب اخلاقى
مرحوم همايى براى منوچهر قدسى بيان مى‏كند: وقتى يكى از شاگردان، مُهر آقا را جعل كرده، استفاده يا سأ استفاده‏هايى نموده بود، براى ما بسيار سنگين بود كه فردى گستاخ با ازهد و اتقاى زمان چنان بى‏پروا رفتار كند! به حكم غيرت و حالت جوانى با چند تن از طلا‏ب مقيم مدرسه كه در بين آنان يكى دو نفر از فرزندان آقا هم بودند دست به دست هم داديم و آن شاگرد بدكردار را به باد كتك گرفتيم، آقا از كم وكيف ماجرا آگاهى يافت. آن فرد را كه احتمالاً احتياج و فقر مالى او را به انحراف كشانيده بود خواست و شروع به نصيحت او نمود و با ما كه فكر مى‏كرديم در حمايت از آن مرجع عالى‏مقام كار مهمى كرده‏ايم، شروع به انتقاد و ملامت كردن نمود كه چه كسى به شما اجازه‏ى ضرب و شتم داد؟ حالا برويد وضو بسازيد و بياييد توبه كنيد. به دستور عمل كرديم و در حجره‏ى خود آقا گرداگردش نشستيم و آقا با آهنگى كه از اضطراب و هيجان مى‏لرزيد شروع به جارى كردن صيغه توبه بطور شمرده شمرده نمود و ما با او تكرار كرديم: «استغفراللّه ربى و اتوب اليه»

تكريم و احترام به اهل منزل
از جمله خصوصيات اخلاقى مرحوم علا‏مه دُرچه‏اى آن بود كه ايشان تقيّد داشت از دو شبى كه در طول هفته، در دُرچه، نزد خانواده به سر مى‏برند، حداكثر بهره گرفته شود. از همين رو تأكيد مى‏كردند كه به هنگام صرف شام، ناهار و صبحانه تمام افراد منزل از دختر و پسر، همسر و عروس و احياناً داماد گرد هم باشند و بگويند و بشنوند و سؤال كنند. ايشان ضمن پاسخ‏گويى به پرسش‏ها، به تناسب بحث، چند نكته‏ى اخلاقى و تربيتى نيز مى‏گفتند و در همان رابطه داستانى شيرين و شنيدنى بيان مى‏كردند و سعى داشتند حتى‏المقدور و در باب محبّت اهل‏بيت عليهم‏السلام و اطاعت از آنان نكاتى را متذكّر شوند.

پاسخ قاطع
علا‏مه دُرچه ‏اى سؤال افراد را تا آنجا كه حضور ذهن داشت، بى‏درنگ، صريح، كوتاه و محكم پاسخ مى‏داد و اگر در موردى، مختصر ترديدى داشت، آن را هم صريح و سريع به بعد حواله مى‏داد و اگر پرسشى را به بعد وامى‏گذاشت كه معمولاً در مسايل سياسى و اجتماعى بود و نظرش آن بود كه در جوانب آن سؤال سياسى و اجتماعى تحقيق كند و سپس پاسخ گويد، گرچه به طور كلّى كمتر اتّفاق مى‏افتاد كه پاسخ سؤالى را به بعد واگذارند.
استاد جلال‏الدين همايى آورده است: «لطف و اعتماد آن بزرگوار در حق بنده به حدى بود كه جواب استفتاهايى را كه از او مى‏شد به من محوّل مى‏فرمود. البته هميشه بعد از نوشتن استفتأ صورت نوشته را به دقت مى‏خواند و اگر نظرى در عبارت يا مطالب آن داشت به اصلاح مى‏آورد. جواب اكثر استفتاهايى را كه در اواخر عمر از او شده به خط من است. مُهر اسم خود را به هيچ كس حتّى فرزندانش نمى‏داد. به دست من مى‏سپرد تا پاى استفتاها و اسناد شرعى كه اجازه مى‏فرمود بزنم.»
توصيف دست‏پروردگان، از مربى خود البته شاگردان علا‏مه دُرچه ‏اى هم چه در زمان حيات وى و چه پس از آن همواره قدردان زحمات و محبّت‏هاى او بودند از جمله آ‏ية اللّه العظمى بروجردى در يكى از ملاقات‏هاى خود با بعضى از فرزندان آن مرحوم فرموده بود: «من و شما همه فرزند يك پدريم، منتهى شما فرزندان روحانى و جسمانى او هستيد، و من تنها فرزند روحانى پدر شما هستم، و پدر شما درباره‏ى من خيلى زحمت كشيده به طورى كه وقتى از اصفهان و از محضر ايشان به نجف اشرف ، مشرّف شدم خود را خيلى نيازمند اساتيد بزرگ آنجا نمى‏ديدم......» از ديگر دانش‏آموختگان محضر پرفيض آقا سيّد محمّدباقر، عالم عارف و پارساى دانشمند آية ‏اللّه حاج شيخ غلامرضا يزدى معروف به فقيه خراسانى(متوفى ۱۳۳۸ ش.) است. وى نيز همواره با اشتياق از استاد خود تجليل كرده و درس او را بسيار دقيق، عميق و دلنشين دانسته است.

وسواس ممنوع
يك روز به مرحوم دُرچه ‏اى گفتند يكى از شاگردان در وضوسازى از خود وسواس نشان مى‏دهد. ايشان گفته بود: «آن فرد بيايد و وضو بگيرد بعد كه در حضور استاد وضو گرفته بود، آقا سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى فرموده بود: حالا نمازت را بخوان ببينم! او هم نماز ظهر و عصرش را اقامه نموده بود. چون نمازش خاتمه يافت طلبه‏ها گفتند: آقا ايشان مى‏رود وضويش را تكرار مى‏كند و نمازش را اعاده مى‏نمايد. آية ‏اللّه دُرچه‏اى گفته بود: وى را در حجره نگه داريد تا آفتاب غروب كند و وسواس از سرش بيفتد.»
آقاى مرتضوى از مرحوم عمويش آيت‏اللّه سيّد محمدمهدى(و همچنين يكى ازعلماى اصفهان) نقل مى‏كند كه: »يك روز شخصى كه خود را خيلى به علا‏مه نزديك مى‏دانست و خودش را خودمانى قلمداد مى‏كرد، در حضور آقا عرضه داشت كه من گندم‏هاى يك يتيم را، به دليل اين كه كيسه كافى در دسترس نبود، روى گندم‏هاى خودم ريختم، اندازه گندم‏ها تقريباً معين و مشخص بود و بنا دارم آن را بعداً به طور تخمين جدا كنم، به نظر شما اشكالى كه ندارد؟ سخن آن شخص كه به اينجا رسيد، آقا بر خلاف انتظار طرف، يك مرتبه عصبانى شد و با حالت تغيّر و فرياد گفتند: چرا روى هم ريختى؟ چرا گندم‏ها را مخلوط كردى؟ خلاف انجام دادى. و بعد دستور دادند سهم مزبور از اموال جدا شود.»

شاگردان علا‏مه سيّد محمّدباقر
بى‏شك يكى از دستاوردهاى بزرگ علماى اسلام به ويژه دانشمندان شيعه پرورش شخصيت‏هايى بوده كه نه تنها در بُعد علمى بلكه از حيث عملى و معنوى سرآمد بوده و در جهت تقويت اركان دين و حفظ شريعت و تقويت فرهنگ عترت گامهاى ارزشمندى برداشته‏اند مرحوم آيت‏اللّه العظمى سيّد محمّدباقردُرچه‏اى نيز يكى از آنان است كه علاوه بر سير و سلوك و تقواى وجود به منزلت والاى علمى نائل آمده و در اين راستا نيز در پرورش عالمان توانمند و وارسته موفّق بود و گامهاى ستوارى را برداشته است در اين بخش به برخى از شاگردان والامقام اين علا‏مه بزرگ اشاره نماييم:
- سيّد ابوالحسن اصفهانى
- سيّد حسين طباطبايى بروجردى
- شهيد سيّد حسن مدرس
- حاج آقا رحيم ارباب
- سيّد محمدرضاخراسانى،
- آقا سيّد ضيأالدين عراقى (اراكى)
- ملا محمدحسن طالقاني
- آقا ميرزا مهدى اصفهانى
- حاج ميرزا على‏آقاشيرازى،
- سيّد عبدالحسين طيّب،
- شيخ محمدباقر زند كرمانى
- شيخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى
- سيّد زين‏العابدين طباطبايى ابرقويى
- شيخ محمدحسين اشنى قودجانى
- شيخ غلامرضا يزدى (فقيه خراسانى)
- سيّد عطأاللّه درب‏امامى (فقيه امامى)
- شيخ محمدحسين اشنى قودجانى
- حاج ميرزا حسن‏خان جابرى انصارى
- حاج مير سيّد حسن چهارسوقى روضاتى
- جلال‏الدين همايى،
- شيخ محمدرضا حسام‏الواعظين
- حاج سيّد جمال‏الدين گلپايگانى
- شيخ احمد فياض فروشانى
- سيّد محمدحسن نجفى قوچانى،
- ميرزا محمدحسين نائينى،
- سيّد احمد صفايى خوانسارى
- ميرزا ابراهيم امين‏الواعظين
- سيّد على‏اصغربرزانى،
- ميرزا محمدباقرتويسركانى،
- على‏نقى ثقة ‏الشريعه
- شيخ محمدرضا حسين‏آبادى جرقويه‏اى
- حاج ميرزا محمدحسين جعفرى
- حاج ميرزا عبدالرزاق محدث حائرى همدانى
- شيخ على‏محمد فقيه احمدآبادى
- سيّد محمد لطيف خواجويى
- سيّد فخرالدين خوانسارى
- سيّد يوسف خراسانى،
- ملا محمد دهاقانى
- شيخ حسن كمره‏اى خاتمى بروجردى
- سيّد محمدجوادخراسانى
- سيّد عباس حسينى دهكردى
- شيخ حسن دشتكى
- ميرزا فتح‏اللّه درب‏امامى
- ميرزا فرج‏اللّه دُرى
- ملا حسن دولت‏آبادى
- ميرزا مجتبى روضاتى
- محمدحسن نجفى رفسنجانىنجفى
- سيّد حسين موسوى رجايى (معروف به بلند)
- سيّد محمدحسين رضوى كاشانى
- سيّد محمدحسن سدهى اصفهانى
- شيخ محمدرضا شريعت طالخونچه‏اى
- لطف‏اللّه شمس‏الواعظين ريزى لنجانى
- محمدباقر علوى شهيدى
- شيخ اسماعيل عقدايى بروجردى
- ملا على عاشق‏آبادى
- ميرزا ابوالحسن عمادالشريعه
- حاج سيّد حسين علوى خوانسارى
- سيّد محمد صدرالواعظين
- ملا محمدجواد صافى گلپايگانى
- ميرزا محمدطاهر مدرس اردبيلى
- حاج سيّد محمدباقر ابطحى سدهى
- ميرزا ابوالقاسم اصفهانى
- شيخ على فقيه فريدنى
- شيخ محمدهادى حكيم فرزانه
- حاج شيخ محمدباقر قزوينى
- سيّد جوادقمى
- ميرزا عبدالحسين قدسى
- شيخ محمدعلىكرمانى
- شيخ محمدابراهيم كلباسى
- ميرزا محمدحسن ميردامادى
- شيخ محمود مفيد (حكيم)
- سيّد محمدحسين ميردامادى
- ميرزا عبدالعلى مرندى
- ميرزا على‏محمدميردامادى
- ميرزا عبدالحسين ميردامادى
- مير سيّد محمد مدرّس
- مير سيّد حسن مدرّس
- ميرزا محمدخليل ميردامادى سدهى
- ميرزا ابراهيم نواب
- ميرزا محمدباقر امامى
- سيّد محمدباقرنحوى
- حاج سيّد محمدحسن نحوى
- شيخ عبدالوهاب نصرآبادى
- حسن وحيد دستگردى
- شيخ يحيى فاضل هرندى
- حاج شيخ شمس‏الدين
- شيخ محمدحسن همدانى
- سيّد محمد كاظم موسوى همدانى
- ملا محمد همامى
- حاج شيخ محمدعلى يزدى

ميراث علمى سيّد محمدباقر درچه‏اى
از آيت‏اللّه العظمى سيّد محمّدباقر دُرچه‏ اى نوشته‏ها و تأليفات متعدّد برجاى مانده كه بيشتر در علومى مانند فقه و اصول است از جمله:
۱- يك دوره‏ى ۱۷ جلدى در فقه و اصول: كه شامل مطالبى در باب فقه، اصول، كلام، درايه، رجال، اخبار و احاديث و ديگر زمينه‏هاى علمى است، اين مهم‏ترين اثر علا‏مه به حساب مى‏آيد، اكثر مجلّدات آن بالغ بر هفتصد صفحه مى‏شودو با توجّه به اين كه مطالب آن با خط ريز به نگارش درآمده است مى‏توان حدس زد كه مجلدات چاپى آن بيش از پنجاه جلد شود.
اهل فن و بزرگان فقه و اصول آثار علا‏مه را از نوادر فقه محسوب مى‏كنند ومرحوم آية ‏اللّه العظمى بروجردى، آية ‏اللّه حاج آقا محمد مقدّس بيدآبادى اصفهانى را مأمور كردند تا كتاب را بررسى، تنقيح و آماده‏ى انتشار كنند، كه متأسفانه به علّت رحلت آقاى بروجردى و مدّتى پس از آن فوت آقاى مقدّس بيدآبادى كار ناتمام رها شد و موجب شد كه اين اثر تا زمان حاضر تقريباً مهجور بماند.در حال حاضر اين مجلّدات نزد آقاى حاج سيّد احمد مرتضوى موجود است و نگارنده نيز از عنايت آقاى مرتضوى بهره‏مند شده و با وجود كسالتى كه ايشان داشتند كليه‏ى مجلدات رادر اختيار گذاردند تا تورقى نمايم، در باب محتواى آن مطالبى ذكر شد، تعداد اوراق اين مجلدات به ترتيب عبارتند از:
۱-جلد اول، ۸۶۱ صفحه ۲ - جلد دوم، ۹۲۱ صفحه ۳ - جلد سوم، ۸۵۴ صفحه ۴ -جلد چهارم، ۴۳۷ صفحه ۵-جلد پنجم، ۶۰۷ صفحه ۶ - جلد ششم، ۴۸۲ صفحه ۷ -جلد هفتم، ۱۲۹۴ صفحه ۸ - جلد هشتم، ۱۳۹۸ صفحه ۹ - جلد نهم، ۵۸۹ صفحه ۱۰ -جلد دهم، ۶۵۹ صفحه ۱۱ - جلد يازدهم، ۱۲۱۴ صفحه ۱۲ - جلد دوازدهم، ۱۲۴۱صفحه ۱۳ - جلد سيزدهم، ۱۱۳۰ صفحه ۱۴ - جلد چهاردهم، ۹۶۴ صفحه ۱۵ - جلدپانزدهم، ۱۵۰۷ صفحه ۱۶ - جلد شانزدهم، ۱۷۱۲ صفحه ۱۷ - جلد هفدهم، ۱۲۴۱صفحه
۲-قريرات اصوليه: كه در واقع، تقرير درس اصول ايشان است كه توسط آية ‏اللّه
سيّد حسن چهارسوقى تحرير شده و حدود سيصد صفحه است. لازم به ذكر است كه بجز آيت‏اللّه چهارسوقى از ديگر شاگردان سيّد محمّدباقر كه تقريرات وى را نوشته‏اند مى‏توان از: آقا ملا محمّد دهاقانى، آقا حاج شيخ محمّدرضا جرقويه‏ اى، آقا شيخ محمّدابراهيم كلباسى، آقا ميرزا مجتبى روضاتى و شهيد سيّد حسن مدرّس يادود.
۳-رساله‏ى علميّه يا توضيح ‏المسائل آية ‏اللّه درچه‏اى.(اين رساله چاپ شده است)
۴-رساله‏ى جبر و تفويض: اين رساله به صورت دست‏نويس حدود ۷۰ صفحه است و در صورت چاپ بالغ بر دويست صفحه خواهد شد.(۲۰۴)
۵-حاشيه بر مجمع ‏الرسائل رساله‏ى عمليه‏ى آية ‏اللّه شيخ محمد حسن گزى: نامبرده از شاگردان شيخ مرتضى انصارى بوده و بجز مرحوم سيّد محمّدباقردرچه‏اى، برخى ديگر از علماى شيعه نيز بر اين رساله حاشيه نوشته‏اند.
۶-حاشيه بر رسايل شيخ انصارى: از جمله كسانى كه بر رسايل حاشيه و تعليق نوشته‏ اند علا‏مه سيّد محمّدباقر دُرچه‏ اى است. علاوه بر نامبرده برخى شاگردان وى نيز بر رسايل شيخ شرح نوشته‏اند كه از جمله آنها مى‏توان از شهيد آية ‏اللّه سيّد حسن مدرس، آية ‏اللّه العظمى بروجردى و آقا ملا محمّدجواد بن عباس صافى گلپايگانى نام برد.
۷-حواشى بر رسايل عمليه
۸-حاشيه بر اصول دين تأليف شيخ جعفر شوشترى
۹-رساله‏اى در ولايت ائمه اطهار عليهم‏السلام
۱۰-حاشيه بر مناسك
۱۱-حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى: درباره منزلت اين اثر، شهيد محراب
آية ‏اللّه شيخ عطأاللّه اشرفى اصفهانى گفته بود: اين حاشيه مقام علمى ممتاز آن مرحوم(آيت الله سيد محمد باقر درچه اي) را مى‏رساند .
بنابر اظهارات برخى از فضلا و محقّقين حجم نوشته‏هاى اين فقيه بزرگوار بايد بيش از اين موارد باشد به گونه‏اى كه حكيم متأله مرحوم حيدرعلى خان برومند گزى گفته بود: من عقيده‏ام همين است كه دست‏نوشته‏هاى ايشان(سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى) بايد بيش از اين‏ها باشد و مرحوم دُرچه‏اى بايد تمام تقريرات درس استادش را نيز داشته باشد. ايشان در نجف كه بودند، تقريرات استادشان را مى‏نوشتند و خود نيز يك نظرياتى مى‏دادند، به ياد دارم مخصوصاً در يك مسأله، مرحوم دُرچه‏اى به آخوند خراسانى اشكالاتى داشت كه در آن نوشته‏ها به طور مفصّل يادداشت و بررسى شده است. در خصوص كتابت نامه‏هايى كه علا‏مه براى مقامات روحانى، سياسى و مملكتى مى‏نوشت، رسم بر اين بود كه ايشان املا مى‏كرد و معمولاً فرزند بزرگش سيّد ابوالعلى يا يكى از شاگردان محرم راز سيّد محمّدباقر كه از خُلق و خوى او برخوردار بود آن را مى‏نوشت، سپس علا‏مه دُرچه‏اى شخصاً آن را امضا و مهر مى‏كرد. نامه‏هاى كم‏حجم‏تر را كه متن آن بيش از چند سطر نبود، علا‏مه شخصاً آن را امضا و مهر مى‏كرد. گفتنى است كه در جريان جنبش مشروطه نامه‏هاى مفصّلى بين مرحوم آيت‏اللّه شهيد شيخ فضل‏اللّه نورى و آيت‏اللّه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى رد و بدل مى‏شده است، كه تماماً به خط خود ايشان نوشته شده و خط ديگرى نبوده است.

امتناع از ديدار با سردار سپه و تبعات آن
با دخالت‏ها و نفوذ استعمار انگليس در ايران به ويژه در اواخر سلطنت سلسله‏ى قاجاريه ودوران سلطنت احمدشاه و ايجاد اغتشاش و هرج و مرج، زمينه‏هاى ايجاد حكومتى كاملاً سرسپرده به نفع دولت بريتانيا، فراهم گرديد و رضاخان با مقدماتى كه از قبل فراهم شده بود بخصوص با كودتاى اسفندماه ۱۲۹۹ شمسى حاكميت نظامى را در دست گرفته بود و پس از مدّتى سردار سپه، رئيس الوزرأ شد. اين چهره‏ى سرسپرده استعمار كه از موقعيّت اصفهان به عنوان پايگاه برجسته‏ى فقاهت ايران مطلع بود و نيز از قيادت، مرجعيّت و عظمت آىْ‏اللّه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى خبر داشت در صدد برآمد تا به كنترل علما و فضلاى اين حوزه مخصوصاً آيت‏اللّه دُرچه‏اى بپردازد. در اين راستا با بهره‏گيرى از عوامل و سرسپردگانش به اصفهان آمد و قصد ديدار با علا‏مه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى را داشت امّا پرهيز آقا سيّد محمّدباقر از اين ديدار باعث گرديد تا سردار سپه هدايايى را تهيه و به وسيله‏ى برخى از نمايندگان و افراد خود جهت علا‏مه دُرچه‏اى بفرستد علا‏مه از ملاقات به سردار سپه سر باز زد و هداياى آنان را نپذيرفت، حتّى زمانى كه يكى از بستگان ايشان، اصرار داشت حداقل قرآن وى را بپذيرند، علا‏مه دُرچه‏اى از اين مطلب نيز امتناع نمود.
وقتى رضاخان در قضيه ارسال هدايا شكست خورد، تصميم گرفت با كمك و همراهى عدّه‏اى روحانى‏نما و افراد جاهل طورى عمل كند كه هم از موقعيت سيّد محمّدباقر و هم از محبوبيّت وى كاسته شود و هم شاگردان حوزه‏ى درس او، به انحاى مختلف پراكنده شوند، از جمله موارد آن اشغال جايگاه تدريس علا‏مه در مسجد نو بازار اصفهان و يا ترويج شايعاتى در مورد آيت‏اللّه دُرچه‏اى و نظريات وى بود. در اين ايّام كه مأموران رضاخانى از دور و نزديك علا‏مه را زير نظر داشتند و مى‏خواستند ايجاد رعب كنند و در حقيقت علا‏مه و اطرافيانش به خصوص شاگردانش را بترسانند، مردم اصفهان خصوصاً جوانان كاملاً مواظب آيت‏اللّه دُرچه‏اى بودند و وقتى او راهى مسجد و حوزه‏ى درس مى‏شد، تعدادى از مردم علاقه‏مند اطراف ايشان بودند و هنگامى كه با اعتراض او مواجه مى‏شدند در فاصله‏ى دورترى او را همراهى مى‏كردند، در ماه‏هاى آخر عمر سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى تقريباً همه‏ى اصفهان و حومه و بلكه شهرهاى نزديك و هم‏چنين تهران از زير نظر بودن مرحوم علا‏مه باخبر شده بودند، و با اين كه محصوريت ايشان خيلى شديد نبود، ولى همين مختصر از ديد مردم بزرگ شده و مسأله‏ى روز گرديده بود. آنچه كه به دست مى‏آيد اين است كه مدّتى قبل از رحلت آيت‏اللّه سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى رفت وآمدهاى برخى مأمورين با لباس‏ها و عناوينى مختلف در اصفهان و درچه، و در محل درس، محله و مكان سكونت و يا در مسجد هنگام اقامه جماعت زياد شده بود.

وفات آقا سيّد محمّدباقر
از جمله برنامه‏هاى منظّم علا‏مه، استحمام وى بود. او هميشه صبح روز جمعه براى نظافت و غسل جمعه به حمّام مى‏رفت. اين برنامه آن قدر منظّم تكرار شده بودكه اهالى محل و منطقه دُرچه و شايد تمام آشنايان مطلع بودند. آن روز نيز علا‏مه طبق روال هميشگى به حمام رفت و ناگهان در خزانه‏ى آب بين‏الطلوعين، بدون مقدمه وفات نمود و از اوّلين لحظات مردم اصفهان و ساير بلاد گمان داشتند از غش يا سكته بوده است، امّا با توجّه به حضور اطباى حاذق كه به عيادتش رفتند مسلّم گرديد كه آن مرجع وارسته جان به جان‏آفرين تسليم كرده است. و با توجّه به قرائن مى‏توان گفت ايشان را به شهادت رسانيده‏اند.
خطيب توانا، حجت ‏الاسلام والمسلمين مرحوم آقا سيّد جمال‏الدين صهرى در مورد ارادت آيت ‏اللّه العظمى حاج آقا حسين بروجردى (ره) نسبت به استادش علا‏مه دُرچه‏اى فرمود: ما تا پايان عمر مرهون زحمات و تلاش‏هاى استادمان سيّد محمّدباقر دُرچه‏اى هستيم. آقاى صهرى آنگاه خطاب به حضّار در مجلس ختم مرحوم حاج ميرزا على‏آقا شيرازى، -يكى از شاگردان علا‏مه- با بيان اعتراض‏آميز فرمود: چرا ساكتيد؟ چرا آرام نشسته‏ايد؟ بپا خيزيد. شاگردان علا‏مه مانند مرحوم شيرازى -صاحب اين جلسه- يكى پس از ديگرى از دنيا مى‏روند و آن همه فضايل و آن همه مناقب ناگفته مى‏ماند. چرا زندگى و مرگ مردى كه يك روز همنوا با شيخ شهيد(فضل‏اللّه نورى) در مقابل بيگانگان و رضاخان ميرپنج با شهامت ايستاد و يك روز هم تن به ذلّت نداد و تسليم هيچ كس به غير خدا نشد چنين مغفول مانده است.
وى در ادامه‏ى سخنانش به موضوع شهادت علا‏مه دُرچه‏اى اشاره كرد و گفت:
ديديد در پايان هم به گونه‏اى مرموز و يك روز(شايع كردند) كه در حمام خفه شده يا سكته كرده است. مثل اين كه ايادى حكومت (ماموران و عوامل قتل) با ملك‏الموت عزراييل هماهنگى كرده بودند كه ساعتى قبل از فوت ايشان در «دُرچه« قدم مى‏زدند و بر اوضاع نظارت مى‏كردند و همه چيز را زير نظر داشتند. اطباى دولتى هم راه سه ساعته يا چهار ساعته را، در عرض ده دقيقه طى كرده و در محل حاضر شده بودند و مانند پزشكانى كه دور بدن حضرت رضا عليه‏السلام و حضرت موسى بن جعفر عليه‏السلام تجمّع و شهادت آن دو را مرگ طبيعى جلوه دادند، با كمال وقاحت نظر دادند و شايع كردند كه علا‏مه به مرگ طبيعى از دنيا رفته است. و مگر مى‏شود شهادت را و خون را پوشيده نگه داشت كه زهى خيال باطل و فكر خام! چرا بايد مرگ استادالفقهأ، استادالمراجع، استادالمجتهدين، استادالاساتيد، استادالحرّيه و بنده‏ى مخلص خدا مبهم بماند! چرا بر سردرب تكيه‏ى متعلّق به ايشان در تخت فولاد نوشته نشده است كه: اين جا مزار شهيد فضيلت علا‏مه‏ى فقيه»سيّد محمّدباقردُرچه‏اى» است. چرا دست ‏نوشته‏هاى او كه محصول تلاش و زحمت يك عمر مطالعه و انديشه ايشان است تكثير نمى‏شود.
وفات يا شهادت آقا سيّد محمّدباقر در صبحگاه جمعه ۲۸ ربيع‏الثانى سال ۱۳۴۲ق. در موطن او «درچه» رخ داده است.
متن سنگ مزار وى چنين است:
هو الحىّ الذى لايموت - مرقد منوّر مرجع عاليقدر شيعه مجمع فضائل علمى و عملى، جامع معقول و منقول استاد الفقهأ و المجتهدين حجة الاسلام و المسلمين آيت الله العظمى مرحوم آقا سيّد محمد باقر درچه‏اى (قدس سره) فرزند عالم جليل آقا سيّد مرتضى موسوى (قدّس سرّهما) كه عمر شريفش را در راه تعليم و تعلم و تربيت مجتهدين و مراجع بزرگ و تأليف و تحقيق و نشر و ترويج احكام اسلام و قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام گذارنيد و سرانجام در روز جمعه ۲۸ ربيع الثانى ۱۳۴۲ هـ. ق. دار فانى را وداع گفته و به ملكوت اعلى پيوست.

عظمت تشيع، مراسم سوگوارى و تعزيت

در كتاب «زندگانى آيت‏اللّه چهارسوقى» درباره عزاى عمومى و تجليل از مقام علا‏مه دُرچه‏اى آمده است: اهل شهراصفهان منقلب و پريشان بودند و خبرهاي دروغ هم به بهبودي (يعني سلامتي آقا) منتشر كردند تا اصفهان يكباره از جا كنده نشود و در شب بيست و نهم محققاً خبر وفات رسيد و اهل شهر و ديهات آن حدود همه به درچه رفتند و روز بيست و نهم نعش را با دستگاهى تمام و تشييعى باشكوه با تشكيل دسته‏ها و غيره به سوى اصفهان حركت دادند، ازدحام جمعيت چنان انبوه شد كه تقريباً دو ساعت مدّت مسير ابتدأ تا انتهاى مردم بود و چون به ميدان شاه (امام فعلي) رسيدند، ميدان از مردم مملو گرديد. و از وفور ازدحام كه هركس مى‏خواست دوش و دست خود را به جنازه بسايد، حدود غروب آفتاب به تخت فولاد رسيد و او را در مقابل مقبره‏ى ملا عبدالكريم گزى(بقعه تكيه كازروني) دفن نمودند.
حاجى آقا نوراللّه در مسجد شاه (جامع عباسي) براى او سوگوارى برپا نمود و چنان انبوهى از مردم شد كه مى‏گفتند هيچ وقت ميدان و مسجد در هيچ واقعه ‏اى چنان جمعيّتى به خود نديده است. مراسم ترحيم او ظهر دوم جمادى‏الاولى از آنجا برچيده شد و تا غروب روز سوم در مسجد نو نشستند. و اين چند روزه همه بازارها بسته و شوارع و طرق عمومى سياه‏ پوش و ساير عزاداران آماده بود، و در روز هفتم نيز هنگامه‏ى غريبى بر سر قبر ايشان در تخت فولاد برپا بود.

اشعار در رثا و ماده تاريخ وفات

شعرا و ادبا نيز در تعزيت و تاريخ رحلت آيت‏اللّه دُرچه ‏اى قصايد و اشعار سرودند از جمله حاج ميرزا حسن‏خان انصارى در اين مورد گفته است:
ازهد و اتقى و اعلم، هادى راه يقين‏
باقر علم شريعت، حجّت دين مبين
عمر او هفتاد و پنج و هيچگه فارغ نبود
ساعتى از رنج درس و بحث و نشر علم دين
گفت: فرض عين شد تحصيل علم و نيست هيچ
‏برتر از علم اصول و فقه در شرع مبين
شد مسلّم در عرب واندر عجم تقليد وى‏
زانكه شاگردانش هريك گشته استادى
مهين اى محمّد گر قيامت سر برون آرى ز خاك
‏سر برآر وين قيامت در ميان خلق بين
اسپهان و جمله‏ى بلدان سيه‏پوش عزاست‏
خاك ره با اشك و خون ديدگان گشته عجين
گفت بين علم‏اليقين متّقين عين‏اليقين‏
پس برو حقّ‏اليقين، بنگر به صفّ عاشقين
جابرى پير غم و با قدّ خم از اين الم‏
خواست تاريخى رقم، اشكش گذشت از آستين
از صف علم‏اليقين هم شد يكى بيرون و گفت
«باقر از علم‏اليقين شد جانب عين‏اليقين«
(۱۳۴۲=۱-۱۳۴۳)
# # # # #
وز صف حقّ‏اليقين هم شد يكى بيرون و گفت
«حشر باقر باد فردا با امام پنجمين»
(۱۳۴۲=۱-۱۳۴۳)

و نيز مرحوم حبيب نيّر نيز سروده است:
يا نيّرُ انقِص بِسبعً قُل لِرحمَتِه
«العِلمُ قد ماتَ مِن فقدانِ باقرِهِ»
(۱۳۴۲=۷-۱۳۴۹)

مراسم سوگوارى و عزا

شرح عزادارى سيّد محمّدباقردُرچه‏اى بگونه‏اى شكوهمند بوده كه در كتاب «زندگى‏نامه آيت‏اللّه چهارسوقى» آمده است: تقريباً در اصفهان آخر اجتماعى بود كه براى فوت يك نفر قائد روحانى مذهبى به عمل آمد، بعد از آن گرچه در وفات چند نفر ديگر از علمأ هم اجتماعاتى دست داد، لكن هيچ‏يك بدين كيفيت نبود.
علاوه بر اصفهان كه يك هفته تعطيل عمومى و عزاى همگانى بود و حتّى اقلّيت‏هاى مذهبى مانند ارامنه و كليميان نيز مجالس ختم برگزار كردند، جابرى در توصيف عزادارى اصفهان و نواحى آن آورده است:
به دنبال مرگ سيّد محمّدباقر در اصفهان و بلوكات تا دو هفته از انبوه سينه‏زن از و عزادار محشرى در مساجد و بازار برپا بود.
در شهرهاى ديگر ايران نيز سه روز تعطيل رسمى بود و به ويژه در تهران و قم در خارج از ايران از جمله در عتبات خصوصاً در نجف مجالسى برگزار شد كه قريب به اتّفاقِ علما و روحانيون مقيم نجف هم حضور داشتند، ضمن اين كه مجالس ختم در اصفهان و حومه تا اربعين آيت ‏اللّه دُرچه‏ اى ادامه داشت.

همسر سيّد محمّدباقر درچه‏اى
وى دختر مرحوم حاج اسداللّه دُرچه ‏اى بانويى متديّن و در كمال عفّت و دانايى بود و به حق شايستگى و لياقت همسرى يك مرجع تقليد و استاد بزرگى چون آقا سيّدمحمّدباقر را دارا بود. اين بانو هيچگاه حالت و مرام خود را در احترام به زنان، دستگيرى فقيران و فروتنى نسبت به بانوان از ابتدا تا پايان زندگيش تغيير نداد. در سال‏هاى بعد از وفات يا شهادت علا‏مه همچنان هوادارى از زنان فقير منطقه را مد نظر داشت. و فوت وى در سوم شعبان ۱۳۷۳ پس از يك بيمارى ممتد رخ داد.

فرزندان او
سيّد محمّدباقر داراى ۹ فرزند بود كه چهار پسر و پنج دختر را شامل مى‏شد، از اين تعداد تنها در حال حاضر فقط ۲ نفر باقى مانده‏اند كه آقاى سيّد احمد مرتضوى تنها پسر ايشان كه به لباس روحانيت در نيامد و آخرين پسر علامه است و نيز آخرين دختر سيّد محمّدباقر نيز در قيد حيات است.

پسران
۱- آقا سيّد ابوالعلى درچه‏اى: كه در زمان پدر و مرجعيت او، امين و مورد اعتماد پدر محسوب مى‏شد. ايشان اهل سخن و خطابه نيز بود و در اصفهان و برخى شهرها مورد اعتماد و وثوق بود، از آثار خير و به ياد ماندنى آن مرحوم، تكميل و افتتاح خيابان اصلى درچه است. وى در زمان مرجعيت آيت‏اللّه العظمى بروجردى در مشهد از دنيا رفته است، در آنجا با حضور دو عالم مشهور خراسان در آن زمان آيت‏اللّه ميلانى و آيت‏اللّه سبزوارى تشييع و در جوار بارگاه ملكوتى حضرت رضا عليه‏السلام به خاك سپرده شد، آيت‏اللّه بروجردى نيز جهت تجليل از استادزاده‏ى خود دو روز در مدرسه فيضيه قم، مجلس ختم برگزار كردند.
۲- آقا سيّد ابوالمعالى درچه‏اى: كه به دليل مدفون بودن وى در تكيه كازرونى شرح حال او خواهد آمد.
۳- مرحوم آيت‏اللّه آقا سيّد ابوالحسن درچه‏اى: كه به حق مردى عالم و وارسته بود و ايشان نيز از علما و مدرسين و ائمه‏ى جماعات اصفهان بود كه سالهاى سال در مدرسه‏ى نيم‏آورد ساكن و در همان مدرسه و مدرسه‏ى صدر بازار اصفهان به تحصيل و تدريس و تربيت طلاب پرداخت. وى كه از شاگردان ممتاز آيات عظام، مرحوم حاج‏آقا رحيم ارباب، سيّد عبدالحسين طيّب، سيّد محمّدرضا خراسانى و شهيد آيت‏اللّه سيّد ابوالحسن شمس‏آبادى به شمار مى‏رفت، يكى از ممتازترين اساتيد ادبيات در حوزه‏ى علميّه‏ى اصفهان بود و در حدود پنجاه سال به تدريس ادبيات و فقه و اصول اشتغال داشت. وى چون مورد اعتماد قاطبه‏ى اصفهانى‏ها و حتّى اهل علم و روحانيون بود براى اقامه‏ى جماعت در مساجد گوناگون از ايشان دعوت مى‏شد و وى در چند مسجد در سه وقت به اقامه‏ى جماعت اشتغال داشت. نگارنده اين سطور نيز هيچگاه حُسن خلق و روح بلند و معنوى اين انسان شريف و ملكوتى را فراموش نمى‏كنم در ايام كودكى و طفوليت كه گاه‏گاهى به دعوت پدرم، آقا سيّد ابوالحسن دُرچه‏اى به منزل ما مى‏آمد و يا زمانى كه به خدمت ايشان مى‏رفتيم از بيانات ارزنده، خوش‏رويى و مهربانى وى سرور حاصل مى‏شد. بى‏شك تعليمات پدر بزرگوارش در وى بسيار كارساز بوده است. گويى روز جمعه‏اى بود به منزل قديم ما كه در خيابان عبدالرزاق در حوالى حمّام وزير و مسجد آقاى دُرچه‏اى واقع شده بود آمده ما را تشويق به خواندن قرآن و احاديث فرمود، خداوند روح پرفتوحش را با اجداد طاهرينش محشور فرمايد. از جمله خلقيات و روش‏هاى او كه منطبق با خلقيات پدرش اين بود كه او تا حديثى و يا روايتى و يا مطلبى را صددرصد يقين نداشت، بازگو نمى‏كرد. او هرگاه به منبر مى‏رفت و به وعظ مى‏پرداخت، در پايان هم مختصر ذكر مصيبتى مى‏كرد و به هنگام ذكر مصيبت آنچنان دقيق و حسّاس بود، كه مبادا در نقل مطلب حتّى يك كلمه اضافه و يا كم كند و يا خبر ضعيفى را بازگو نمايد و از نقل زوايد و شاخ و برگ‏ها كاملاً پرهيز مى‏كرد. و از ديگر ويژگى‏هاى او گفتن اذان با صداى بلند بود كه هر شنونده‏اى را منقلب و متوجه مبدأ و معاد مى‏كرد و بلافاصله پس از اذان به نماز اوّل وقت مقيّد بود. او از هرگونه دروغ و غيبت و ساير معاصى مبرّا و در اين خصلت‏ها آنچنان جانب احتياط را مى‏گرفت كه مورد توجّه عموم قرار داشت. او دائم‏الذكر و اهل تهجّد بود. تقدّم در سلام او زبانزد بود و حتّى از سلام دادن به كودكان قبل از سلام آنان سبقت مى‏گرفت و خود سلام مى‏كرد. وى در بسيارى از خصوصيات اخلاقى و تعبّدى در زمينه‏ى اجراى واجبات و انجام مستحبات و ترك محرّمات و حتى مكروهات، خلف صالحى براى پدر محسوب مى‏شد. پس از يك عمر تلاش و زحمت در راه ارشاد مردم و تربيت طلاب و فضلا، در شب تاسوعاى حسينى محرم ۱۴۱۴هـ.ق. در درچه نداى حق را لبيك گفت و با تشييع باشكوه در منطقه درچه جنازه‏اش در امامزاده
جزين درچه به خاك سپرده شد.
۴- آقاى حاج سيّد احمد مرتضوى: چهارمين پسر و كوچك‏ترين فرزند آيت ‏اللّه سيّد محمدباقر دُرچه ‏اى است. وى به سال ۱۲۹۵ش. در شهر اصفهان متولّد شد. در دوران جوانى به تحصيل علوم جديد و آموختن زبان‏هاى خارجى همچون آلمانى وانگليسى پرداخت به گونه‏اى كه به اين دو زبان تسلّط كامل دارد و نيز در علوم حوزوى نيز به ويژه در ادبيات عرب، فقه و اصول از دانشى وسيع بهره دارد، درزمينه‏هاى صنعتى و هنرى هم اطلاعات قابل توجّه دارد و در اين رابطه سالها در كشور اتريش تحصيل كرده و آموزش صنايع نساجى را تجربه نموده است به گونه‏اى كه سال‏ها در مهندسى نساجى و نقشه‏ كشى مورد توجّه كارخانه‏هاى بزرگ بافندگى اصفهان بوده است وى در دوران ستم ‏شاهى به دليل حق‏ گويى‏ هايش مدتها از كار بركنار شد.
او هرچند لباس روحانيت را بر تن ندارد ولى به منزله‏ى يك روحانى كامل است و در دوران كهولت سن هم در مدرسه‏ى چهارباغ ، (كه امروزه مدرسه امام جعفر صادق عليه‏السلام هم ناميده مى‏شود) و مدرسه‏ى صدر به تحصيل، تعليم و تدريس علوم حوزوى اشتغال داشته و دارد.

دختران
دختران علا‏مه، بجز مريم كه در سن جوانى و در زمان حيات آقا سيّد محمّدباقر از دنيا رفت بقيه عبارتند از:
۱- بانو فاطمه درچه‏اى: اوّلين فرزند دختر علا‏مه بود، وى با سيّد يوسف فرزند مرحوم سيّد احمد، برادر بزرگ علا‏مه ازدواج كرد، او منشأ خدمات بسيارى به پدر و مادرش بود.
۲- بانو زهرا (آغا زهرا): او نيز زنى وارسته و متّقى بود، پس از خواستگارىعموزاده خود مرحوم سيّد نصراللّه به همسرى او درآمد و در مكتب همسر تحصيل را ادامه داد و پس از آن خود سالها به تعليم و هدايت زنان و دختران همّت گماشت و سال ۱۴۰۹هـ.ق. دار فانى را وداع گفت.
۳- سرورالسادات: اين بانو هم در فراگيرى علوم دينى و احكام پيشرفت داشته و خود نيز زمان بسيارى را به ترويج دانش‏هاى مذهبى اختصاص داده بود.
۴- اشرف‏السادات: وى نيز مانند ساير خواهرانش شخصيتى باتقوا و دانش‏پژوهبوده و از سجاياى اخلاقى و عبادى برخوردار است. مجتهده سيّده نصرت امين(ره(در مواقعى كه حضورش براى تدريس امكان‏پذير نبود براى اداره‏ى محافل بانوان ازوجود اين بانو استفاده مى‏نمود. همسر ايشان مرحوم آيت‏اللّه سيّد ابوتراب مرتضوى دُرچه‏اى بود. او فرزندان تحصيل‏كرده و باشخصيتى را تربيت نموده است.