سعید بیابانکی شاعر طنزپرداز و نام آنشای کشور مهمان خندوانه بود. برنامه ای که پر بود از اتفاقات خوب.
روز یکشنبه هفتم تیر1394 بود. برنامه ای با حضور سعید بیابانکی شاعر نام آشنای کشور که به عنوان یک غزل سرای طنزپرداز در این برنامه حضور پیدا کرد.
آنچه که این برنامه را موفق تر کرد، صرفا شعرخوانی بیابانکی نبود. بلکه حرف های آموزنده و خوبی بین رامبد جوان و مهمانش رد و بدل شد که از بهترین آن ها سوال مجری از بیابانکی درباره آخرین کتاب بود که مطالعه کرده. کتاب زیبای «پایی که جا ماند» و همچنین مجموعه فاخر «صیادان معنی» دو کتابی بودند که بیابانکی به آن ها اشاره کرد و با درخواست مجری مختصری درباره آن ها توضیح داد و بسیار زیبا و دلنشین به زیبایی های این دو کتاب اشاره کرد.
بیبانکی در این برنامه شعر طنز هم خواند که درباره سفر به چین بود. شعری از کتاب «سکته ملیح» که به تازگی در نشر شهرستان ادب منتشر کرده است و حسن ختام آن همه را به شعف واداشت. در زیر این شعر را باهم می خوانیم:
رفته بودم چند روزي ـ جايتان خالي ـ پکن
لاي يک مليارد و صد مليون و اندي مرد و زن
اين زبان چينيان، آن قدرها هم سخت نيست
في المثل «چي چانگ چي چون چانگ» يعني نسترن
جزوه ي آموزش چيني خريدم صد دلار
بود وزن خالصش نزديک هفتاد و دو من
خطّ توليدي مجهّز ديدم از اقسام عطر
يک به يک در شيشه تُف مي کرد آهوي ختن
خطّ توليد ترقّه را به را و فِرت و فِرت
اندکي رفتم جلو، ديدم خطرناکه حسن!
نيمه شب رفتم به قبرستان چيني ها که بود
کارگاهِ جانماز و خطِّ توليد کفن
يک زن چيني ميان کوچه افتاد و شکست
اين هم اوصاف زنان چيني نازک بدن
چينيان خيلي غذاهاي عجيبي مي خورند
هم خورشت قورباغه، هم خوراک کرگدن
شغل هاي پُر درآمد هم در آنجا جالب است
مايه داري ديدم آنجا، بود چيني بند زن
بنده با صنعت گري گفتم که جنست بُنجل است
گفت با من: گر تو بهتر مي زني، بستان بزن
مثل چيني، مي شود خرد و خمير و ريز ريز
ريز علي، خود را بيندازد اگر لاي تِرن
يک شب آنجا بنده ديدم رونمايي مي کنند
خطِّ توليد دماغ و خطِّ توليد دهن
سال ديگر هم هنرمندان چيني مي رسند؛
سعدي و تاج و کمال الملک و بهزاد و شوپن!
حال مي کردند آنجا چينيانِ بي حجاب
هر چه گشتم من نديدم خودرويي هم نامِ وَن
واقعاً اين چينيانِ تيز، خيلي خبره اند
خبره در اجناس بُنجل را به ما انداختن
روز اوّل خامه را دادند جاي چسبِ چوب
روز دوم دستشويي را به جاي رخت کن
هر چه در خانه ست را يک روز از دَم بشمريد
چند در صد کار ايران است بالا غيرتاً؟
با تو اَم! حالا که من برگشته ام، نسبت به قبل
صد برابر بيشتر تر دوستت دارم، وطن!