یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 Sunday 19 May 2024 00:00

گفتگو با محسن امیر یوسفی
چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
محسن امیریوسفی کارگردان «خواب تلخ» که موضوع فیلمش درباره مرگ است می‌گوید گرچه از عزرائیل ترسی ندارد ولی می‌خواهد زنده بماند و فیلم چهارمش را بسازد.
خبرگزاری مهر - گروه هنر: «خواب تلخ» به کارگردانی محسن امیریوسفی یکی از فیلم‌های در حال اکران در گروه «هنر و تجربه» است که به همین بهانه گفتگویی با این کارگردان داشتیم و در قسمت نخست به مساله سینمای مستقل و چگونگی تربیت فیلمسازان مستقل پرداختیم. بخش دیگری از بحث‌هایمان درباره حضور در جشنواره‌های خارجی آنهم در صورتی که یک فیلم در ایران مجوز اکران نگرفته است، بود. همچنین به انتقادهایی که از امیریوسفی در جریان فیلمسازی‌اش می‌شود پرداختیم که وی تاکید کرد نه سینماش سیاه‌نما است و نه خودش معترض سیاسی.

این بحث‌ها مقدمه‌ای شد تا به فیلم «خواب تلخ» برسیم که پس از ۱۲ سال امکان اکران یافته است. با ما در بخش دوم و پایانی این گفتگو همراه می‌شوید:

* برویم سراغ خود «خواب تلخ». از همان زمان که ایده در ذهنتان شکل گرفت ساختار فیلم هم برایتان مشخص بود؟ مثلا اپیزودیک بودن، زاویه دید اول شخص، استفاده از نریشن و ...

- از آنجا که این موضوع را یک بار در حوزه فیلم کوتاه تجربه کرده بودم این پیشنهاد وجود داشت که در نسخه بلند داستانی با بازیگران حرفه ای کار کنم ولی جسارتی که از حوزه فیلم کوتاه گرفته بودم باعث شد که با خودم بگویم چرا یک فیلمنامه کامل ننویسیم و این فیلمنامه کامل را با نابازیگر نسازم! البته با این اصطلاح نابازیگر هم مخالفم زیرا در آن بی انصافی وجود دارد. به نظرم بازیگر غیرحرفه ای یا مستند اصطلاح بهتری است.

در آن زمان کار با نابازیگر به این روش بود که دوربین را روشن کنیم و فرصت ها و تصادف ها و اتفاقات سر صحنه ای به وجود آوریم که نابازیگر یک ری اکشن زنده سر صحنه داشته باشد. با این نگاه فیلم های درخشانی در سینمای ایران ساخته شد ولی من با پشتوانه فیلم های کوتاه دوست نداشتم نابازیگر جلوی دوربین بداهه بازی کند و فکر می کنم این شیوه بیشتر به درد سینمای مستند می خورد که خیلی هم جذاب است و در عین حال به درد یک سینمای تنبل می خورد که همه چیز را به اتفاقاتی که پیش می آید، می سپارد.

ما با فیلمنامه کامل، با دیالوگ کامل و نابازیگرانی که قرار بود آنها را بیان کنند جلو رفتیم، اما کار ما یک فرق بزرگ داشت آنهم این بود که شما در سینما وقتی فیلمنامه می نویسی به بازیگران فیلمت فکر می کنی ولی قسمت هیجان انگیز درباره «خواب تلخ» این بود که من یک نابازیگر را از اول مدنظر داشتم و می دانستم شخصیت اصلی فیلمم حتما آقا اسفندیار است؛ آقا اسفندیاری که از زمان نوشتن فیلمنامه و در حین بازنویسی ها دائما با او صحبت می کردم. البته خودش نمی دانست قرار است فیلمنامه ای نوشته شود ولی با همین شیوه تمام دیالوگ ها را از خود آقا اسفندیار گرفتم که در این نوع فیلمنامه نویسی که اگر اسمش را بگذاریم فیلمنامه نویسی برای نابازیگران، باید این مدل را رعایت کرد.

ما نابازیگرانی داریم که باید از آنها الهام بگیریم و دیالوگ هایی برایشان بنویسیم که در دهان آنها بچرخد و مال آنها باشد. این روش از یک لحاظ سخت تر است و اگر یکی از دیالوگ ها گُل درشت باشد به خود فیلم لطمه می زند. این مدل نافیلمنامه نویسی (اصطلاحی است که همین الان به ذهنم رسید!) یک مدل فیلمنامه است که جذاب است و می تواند جواب دهد و در آن روح سینما هم وجود دارد زیرا کارگردان در آن دخالت دارد و کمتر به بداهه چسبیده ایم و در عین حال نگاه جذاب تری از اشخاص و موقعیت ها هم می دهد.

در کل باید بگویم «خواب تلخ» یک فیلمنامه کامل و مشکلات خودش را داشت؛ نابازیگرانی که حفظ کردن دیالوگ برایشان سخت بود و در فیلم ما هم سن این افراد بالا بود و خانواده محترمشان یا دستیاران من بایست شب قبل می رفتند و دیالوگ ها را با آنها تمرین می کردند. به نظرم فیلم پشت صحنه «خواب تلخ» هم خیلی بامزه است.

* ۱۹ اپیزود هم داشتید با نوشته هایی اول آنها که درباره آن بخش از داستان توضیح می داد.

- استفاده از این ساختار اپیزودیک هم باز به همان خاستگاه فیلم کوتاه من برمی گردد که عملا هر کدام از این اپیزودها مانند یک فیلم کوتاه عمل می کند یا به علاقه تئاتری و نمایشنامه نویسی من برمی گردد.

* فاصله گذاری می کردید.

- این بحث فاصله گذاری گرچه با نام برتولت برشت گره خورده ولی در تعزیه خودمان هم وجود داشته است.

در این فیلم دو مدل فاصله گذاری وجود دارد؛ یک فاصله گذاری که طنز به وجود می آورد و دیگری کپشن ها و کلماتی که به عنوان نام هر اپیزود به این فاصله گذاری کمک می کرد.

موضوع مرگ که ابتدا به ساکن تلخ است حال ما با این موضوع رو به رو می شویم که کسی که مرده شور است با مرگ خودش مواجه شده و به نظرم این تلخی غلیظی را ایجاد می کرد که باید از طنز برای فاصله گذاری استفاده می کردم.

* که البته عنوان هر یک از اپیزودها هم طنز بود.

- در عین حال که طنز بودند مانند پیش درآمدهای تعزیه هم بودند. وقتی می گوییم مجلس کشته شدن سهراب به دست رستم در اصل از قبل، داستان را تعریف می کنیم همچنین وقتی تعزیه خوان از روی کاغذ می خواند همین برای تماشاگر باعث فاصله گذاری می شود و کمک می کند خرد و عقل تماشاگر همیشه در صحنه حضور داشته باشد.

کلمات اول هر اپیزود «خواب تلخ» هم با همین دید انتخاب می شد و غرض این بود که توضیح صحنه باشد که شیطنت هایی هم در آن بود و بعضی وقت‌ها از کلماتی استفاده می شد که در آن اپیزود درباره آن حرفی زده نمی شد!

بگذارید کمی توضیح بدهم. شما اگر مثلا در یک پلانِ باز زن و مردی را نشان دهید که در یک دشت راه می روند و ابتدای پلان بنویسید «عشق» یک بار معنایی دارد و اگر بنویسید «قتل» آن صحنه تعریف دیگری پیدا می کند. این حرف ها شاید تکرار تجربیات کولوشوف در سینمای روسیه یا همان تعبیرات هیچکاکی در مقابل نگاه و ری اکشن بازیگر نسبت به دو سه موضوع مختلف است. ولی من به نام و عنوان برای یک سکانس یا قسمتی از فیلم علاقه دارم. با یک کلمه یا یک عنوان می شود معانی متفاوت گرفت. به نظرم این جزو همان رسالتی است که سینما باید داشته باشد.

و اما درباره سوال تان که درباره نریشن و زاویه دید اول شخص پرسیدید باید بگویم بحث نریشن علاقمندی شخصی من است و در همه فیلم هایم وجود داشته و فکر می کنم باعث نزدیکی بیشتر تماشاگر با شخصیت اصلی فیلم می شود. همچنین فیلم هایم همیشه از نگاه شخص اول است و فعلاً دوست ندارم از این الگو فاصله بگیرم.

* آیا به دلیل سختی کار با نابازیگران و اینکه دیگر نمی شد از دیالوگ استفاده کنید، سراغ نریشن رفتید؟

- اصلا چنین چیزی نیست. نابازیگران «خواب تلخ» همه مدل می توانستند بازی کنند. در مقام دفاع از نابازیگرانم باید بگویم ما آقا اسفندیاری را می بینیم که چندین مدل بازی می کند و صرفاً در موقعیت های مستند نیست. ما نابازیگری داریم که در فضای قبرستان راه می رود و روی راه رفتنش نریشن می شنویم یعنی کلیشه ای ترین روشی که سینمای ایران با نابازیگر برخورد کرده ولی در کنارش آقا اسفندیار فضاهای ذهنی و ترسناک و پردلهره را هم بازی می کند یعنی نابازیگر این فیلم همان ۱۲ سال پیش با مفهوم بازی در صحنه های ترسناک بیگانه نبود.

ما همیشه درباره طنز «خواب تلخ» صحبت می کنیم و گاهی خودم هم یادم می رود که سکانس های ترسناک زیادی در فیلم وجود دارد و در سینما می بینم که تماشاگر از دیدن برخی صحنه ها می ترسد. ترس درونی ما از ورود به مقوله مرگ و سکانس های ترسناک مربوط به مواجهه آقا اسفندیار با مرگ خودش و آن تلویزیونی که در فیلم وجود دارد باعث ایجاد فضاهای ترسناک هم می شود.

بگذارید یک نکته دیگر هم درباره استفاده از نریشن بگویم. برخی فیلم ها به جای اینکه سر صحنه ساخته شوند روی میز مونتاژ ساخته می شوند که البته این قدرت مونتاژ را نشان می داد و از سوی دیگر ضعف فیلم را نشان می دهد که باید روی میز مونتاژ تبدیل به فیلم شود و فیلم هایی که عمدتا موقع تدوین به این نتیجه می رسیدند که باید از نریشن استفاده کنند آثار ضعیفی هستند ولی اگر همه نکات یک فیلم در فیلمنامه مورد توجه قرار گرفته باشد و کار مبتنی بر بداهه نباشد استفاده از نریشن هم از سر اجبار نخواهد بود.

* یکی از نقاط قوت «خواب تلخ» این است که دائما ایده هایی به داستان تزریق می شود که کمک می کند فیلم خسته کننده نباشد که نشان از خلاقیت شما است ولی با این حال فیلم می تواند کوتاه تر باشد.

- بگذارید اینجا یادی از همه عوامل فیلم کرده و از آنها تشکر کنم و بگویم خوشحالم که آقا اسفندیار زنده است و می تواند اکران شدن فیلم را ببیند و صد حیف که گورکن فیلم که نقشش را زنده یاد یدالله انوری بازی کرد سال پیش تصادف کرد و نماند تا شاهد اکران فیلمش باشد.

در پشت صحنه ما فیلمبرداری درخشان بایرام فضلی، صداگذاری خلاق و ماندنی آقایان دلپاک و مهدوی و استفاده درست از همه افکت ها را داشتیم و همه عوامل از تولید تا صحنه در خدمت فیلم بودند.

ولی ما در کل فیلم با یک رخوتی رو به رو هستیم که از وجود شخصیتی می آید که می خواهد در مواجهه با مرگ بیشترین استفاده را از همه لحظات زندگی اش بکند و ما سعی کردیم در همه لحظات فیلم این فضا حاکم باشد. ما سعی کردمی همه جا با آقا اسفندیار همراه باشیم و حتی وقتی او تلویزیون نگاه می کند مثل خود اسفندیار که تا آخرین لحظه تماشا و تعمق می کند با او هستیم.

البته من به آن جمله طلایی اعتقاد دارم که سینما زندگی ای است که خوب تدوین و قسمت های اضافه آن حذف شده است. اما در حوزه کار با نابازیگر و نافیلمنامه ای که درباره اش صحبت کردیم شاید باید نوعی «ناتدوین!» هم داشته باشیم که این اصطلاحات را در حمایت از بازیگران غیرحرفه ای یا مستندی به کار می برم که بی انصافانه عنوان «نابازیگر» را به آنها داده اند. آن بار مستندی که خوشبختانه خیلی از تماشاگران از آن صحبت می کنند و می گویند پلان های مستند خیلی خوبی در فیلم به کار بردی هم از اینجا می آید.

* واقعا کسانی هستند که فکر می کنند بخش هایی از فیلم مستند است؟!

- این در حالی است که هیچ پلان مستندی در این فیلم وجود ندارد ولی حس صحنه و نوع فیلمبرداری و یک مقدار شیطنت تدوین باعث شده این حس به تماشاگران منتقل شود؛ که درست هم هست.

ما از ابتدا با تماشاگر شرط کردیم که یک شخص مستند و واقعی را به او نشان می دهیم؛ کاراکتری که خودش مرده شور است و به مرور تماشارگر را با همین نگاه به مواجهه ذهنی این مرده شور با مرگ و عزرائیل می بریم. فراموش نکنیم تماشاگری که باور دارد این یک کاراکتر مستند است نباید این صحنه را قبول کند ولی تلاش برای یک دست بودن فیلم از فیلمنامه تا تدوین باعث شده که ما بتوانیم باور تماشاگر را هدف قرار دادیم.

* شما به این طیف از تماشاگر رودست زدید.

- بله! بعضی شیطنت ها هست. من معتقدم نباید به تماشاگر باج داد و فیلمسازی که به تماشاگر خود باج ندهد به او لذت سینما را داده است. فیلمساز این کار را برای این نمی کند که خودش را از تماشاگر جدا کند بلکه می خواهد او را هیجان زده کند. من با سینمای ملال آور و خواب آور میانه ای ندارم.

* حضور تلویزیون سیاه و سفید در فیلم «خواب تلخ» کمک می کند به نوعی هم جهان پیرامونی آقا اسفندیار توضیح داده شود و هم فرصتی است که به دنیای ذهنی این فرد برویم و همچنین نشان می دهد شما به قدرت و تاثیر رسانه هم واقفید. عزرائیل هم که پیام آور است و حال از داخل یک رسانه مدرن بیرون می آید.

- تلویزیونی که امروز ما با آن رو به رو هستیم با تلویزیونی که ۱۲ سال پیش داشتیم خیلی فرق کرده است. مخوف بودن تلویزیون آقا اسفندیار در آن سال کمتر به چشم می آمد ولی امروز و با پیشرفت رسانه ها و حتی آمدن شبکه های ماهواره ای و اینترنتی این موضوع بیشتر درک شود.

اسفندیار به عنوان یک شخصیت تنها در آن خانه تاریک از اول فیلم پای تلویزیون دیده می شود و بعدها می بینیم که یک فیلم مستند از موزه های خارج از کشور درباره مرگ و مردگان می بیند که این پلان ها هم آرشیوی و مستندگونه نیست و خودمان فیلمبرداری کردیم.

اسفندیار خودش نریشن آن فیلم را می گوید و صدای آن فیلم بسته شده و حتی برخلاف قاعده کلیشه ای، هیچ زیرصدایی هم وجود ندارد. هدف ما این بود که تسلط اسفندیار بر ابزار و رسانه ای را که در خانه اش دارد نشان بدهیم. او همچنین دوربینی دارد که از طریق آن محل کارش را رصد می کند و تلویزیون برای او ادامه همان دوربین است که با آن به همه جا سرک می کشد. غافلگیری که در فیلم وجود دارد آنجا است که آقا اسفندیار متوجه می شود حالا یک نفر هم از داخل همان تلویزیون او را نگاه می کند و دیگر ماجرا برعکس می شود. کسی که فکر می کرده روی ابزاری مثل تلویزیون تسلط کامل دارد حالا متوجه ماجرای دیگری می شود و این به نظر من مثل همان مواجهه آقا اسفندیار و همه ما با مساله مرگ است.

برای ما تعبیر فرامتنی آن این است که همیشه به مرگ دیگران فکر می کنیم ولی هنوز این باور برای خودمان وجود ندارد. آنهایی که در سن جوانی و میانسالی هستند مرگ را به دوران کهنسالی حواله می دهند غافل از اینکه هر زمان ممکن است پیش آید و نکته جذاب تر اینکه کسانی که سن بالاتری دارند هم به گونه دیگری با این موضوع کنار آمده اند. بخشی از وجود ما قدرتمندانه می خواهد مرگ را نفی کند و این همان انرژی است که ادامه حیات را محقق می کند ولی در هر حال نوعی غفلت از مرگ هم در آن وجود دارد.

*به نظرم شما این غفلت از مرگ را در فیلمتان به سخره گرفتید و شاید منتقدان فیلم به اشتباه آن را مسخره کردن مرگ بدانند.

- دقیقا همین گونه است که گفتید. متاسفانه همان سال ها که فیلم اجازه اکران نیافت این موضوع مطرح شد که «خواب تلخ» با مرگ شوخی کرده است در حالی که ما به آقا اسفندیاری می خندیم که فکر می کرد به مرگ خودش مسلط است و خودش را همکار عزرائیل می دانست ولی در مقابل مرگ خودش دچار ترس شده است.

آقا اسفندیار از نگاه خودش با مقوله مرگ برخورد کرد و عمو عزرائیل فیلم خواب تلخ ساخته ذهن آقا اسفندیار است. به همین دلیل با انسان ها در کشورهای مختلف ارتباط برقرار کرد و این نشان دهنده این است که موضوع جهانی است و مختص یک جا نیست.

و نگاه کلیشه ای سینمای تجاری به ما می گوید فیلمی که نقش اول آن کلاه نمدی سرش است و با لهجه اصفهانی و در اصل سِدِهی صحبت می کند تماشاگرپسند نیست در حالی که این عنوان نفرین شده تماشاگرپسند یک آدرس غلط است که به سینمای ایران داده شده است. خوشحالم که الان «خواب تلخ» بعد از ۱۲ سال همچنان تماشاگر دارد و مدام به سانس های فوق العاده می رسد و این درسی برای من و سینمای ایران است که تماشاگران سینمای ایران فقط از کلیشه های رایج سینمای تجاری تبعیت نمی کنند و بسیار هوشمندتر از قبل شده اند. اینها را به عنوان آموزش نمی گویم بلکه به عنوان آموزه های خودم با دیگران به اشتراک می گذارم.

* از هر زاویه ای به «خواب تلخ» نگاه کنیم درباره یک موضوع دینی است و اعتقاد دارم مطابق با نگاه اسلامی هم ساخته شده است. برای اینکه به این نگاه برسید چه مسیری را طی کردید؟

- در بحثی که شما می گویید یک واسطه ای به نام آقا اسفندیار است که ما او را آگاهانه انتخاب کردیم؛ کسی که نگاه مذهبی در تمام ارکان وجود و تفکراتش حضور دارد. ولی مسایل مذهبی این فیلم گل درشت نیست زیرا از دل خود شخصیت ها برمی آید. حتی یک پلان قرآن خواندن و نماز خواندن و تسبیح گفتن در این فیلم بی جهت گنجانده نشده و هر چه هست در خدمت درام است که درعین حال حس مذهبی شخصیت را هم نشان می دهد.

بگذارید بحث سینمای دینی و موضوعات مذهبی را که شما باز کردید ادامه دهیم. برای مثال شمشیر کشیدن در سینما همیشه یک مدل جذاب است و صدای درآمدن شمشیر از نیام در تمام فیلم های سینمای جهان و ایران تکرار شده است ولی همه اینها در فیلم های تاریخی و جنگی و افسانه ای یک طرف و یکبار هم این شمشیر کشیدن را در فیلم «محمد رسول الله(ص)» می بینیم که شمشیر ذوالفقار حضرت علی (ع) از نیام بیرون می آید و می بینیم در زمان خودش و حتی الان چه تاثیر متفاوتی روی تماشاگر و ما ایرانی ها دارد. فیلم با همان ابزار ساده ساخته شده و بدون اینکه سفارشی باشد تاثیر سینمائی و مذهبی خودش را گذاشته است. از مساله شمشیر از نیام کشیدن، یک پلان مربوط به فیلم «محمد رسول الله» است که یک کاراکتر را برای ما معرفی می کند و پشتوانه ای از انسانی می دهد که در ذهن ایرانیان در حوزه مذهبی خیلی تاثیرگذار بوده و هست و خواهد بود.

متاسفانه حوزه های مذهبی همیشه با سفارش عجین شده و زمانی در دهه ۶۰ پلان هایی از نماز خواندن شخصیت ها بعد از فیلمبرداری به فیلم ها اضافه می شد! ولی شاید حالا در موقعیتی هستیم که بتوانیم بپرسیم آن فیلم ها و پلان های سفارشی چه تاثیری داشتند؟ البته همان نگاه هنوز هم هست و دلش می خواهد همان راه ادامه پیدا کند و این نگاه به سینمای مذهبی و دفاع مقدس آسیب زیادی زده است.

به راستی چرا ما کمتر فیلم هایی داریم که به واقعیت جنگ و خاطرات کسانی که در جنگ بوده اند وفادار است. خوشبختانه مکتوبات آن دوران موجود است یا مستندهای شهید آوینی را داریم. کجا ما به ازای سینمایی آن جنگ را می توانیم ببینیم؟

به اعتقاد من خود سینمای ایران مقصر است و کلیت سینما باید به این مساله فکر کند و جواب دهد.

درباره نگاه مذهبی «خواب تلخ» هم باید این نکته را اضافه کنم که چون من از جریان فیلم مستقل آمده ام هیچگاه سعی نکردم به چنین مسایلی اشاره مستقیم کنم یا سوار بر این مسایل شوم و نمی خواستم با بیان اینکه یک المان مذهبی در یک فیلم وجود دارد برای فیلم هایم وجهه دیگری کسب کنم و هیچوقت زبانم به گفتن این مسایل نچرخیده و این را هم به احترام سوال شما و برای اولین بار جواب دادم.

نه درشأن موضوعات مذهبی است و نه در شأن سینماست که بخواهیم بانک کلمات و عناوین ارزشی درست کرده و از آنها استفاده امکاناتی و اعتباری کنیم!

*چند سوال با حال و هوای طنز فیلمتان بپرسم؟

- بپرسید اگر بتوانم جواب می دهم.

*خودتان چقدر از عزرائیل می ترسید؟

- آن موقع که فیلم را ساختم از عزرائیل نمی ترسیدم ولی سال ۹۱ که تا پای سکته مغزی رفتم، وقتی روی تخت بیمارستان در بخش سی سی یو دراز کشیده بود فکر می کردم من که ۹ سال پیش «خواب تلخ» را با آن شیطنت درباره مرگ کار کردم آیا باز هم می توانم با آن رویکرد سراغ مرگ بروم؟!

راستش را بخواهید این بازیگوشی، نوازش و های نفس عمو عزرائیل را واقعا کنار گوشم احساس کردم! ولی به من این فرصت داده شد که زندگی کنم و الان این مصاحبه را انجام دهم! گرچه ما عزرائیل را به عنوان کسی که ختم یک زندگی را رقم می زند می شناسیم ولی همانطور که در آموز های دینی، ادبی و عرفانی ما مطرح شده مهم این است که زمانی مرگ به سراغ آدم بیاید که عاقبت به خیر شده باشد.

*دوست دارید چگونه بمیرید؟

- وقتی تا پای مرگ رفتم فکر می کردم کارم تمام شده ولی خوشحال بودم که حداقل بخاطر سینما بوده چون در اوج بازنویسی ها و مشکلات پروانه ساخت ندادن به فیلم جدیدم بود ولی بعد پشیمان شدم و دلم می خواست بمانم و حداقل فیلم سومم را بسازم البته الان دوست دارم همچنان باشم و فیلم چهارمم را هم بسازم! من... واقعاً فکر نکردم! به چگونه مردنم فکر نکرده ام چون مهم نیست، خودش می آید! ولی شاید وقتی بمیرم دلم می خواهد در همان قبرستان «خواب تلخ» و زیر همان درخت بید خشکیده خاکم کنند البته اگر پولم برسد آنجا قبری بخرم! شهری است که آنجا زندگی کرده ام در همان سِدِه اصفهان.

*به چگونه و کی مردن فکر نکرده اید؟

- اگر دست من بود دقیقاً برایتان می گفتم ولی به آنچه دست من نیست فکر نکنم بهتر است.

*ولی مرگ که همین جا کنار ما است.

- مطمئنا. یک بار که عزرائیل را دیدم با خودم گفتم باید این دم و هر دقیقه را غنیمت شمرد و در خدمت آن چیزی باشیم که به آن اعتقاد داریم. البته نتوانستم سالی یک فیلم بسازم ولی هر فیلمی که ساختم به پلان به پلان آن اعتقاد داشتم.

*دوست دارید روی سنگ قبرتان چه بنویسند؟

روی سنگ قبرم...

واقعا اصلا به آن فکر نکرده ام. باید فکر کنم. ولی فکر کنم یک سنگ قبر خیلی ساده باشد. شلوغ پلوغ نباشد. یک نفر می آید بالای سنگ قبر باید سریع بفهمد می کی بودم ولی شاید یک جمله طنز هم روی آن بنویسم. سنگ قبرهایی که می بینم خیلی روی آن نوشته دارد فکر می کنم حوصله بیننده را سر می برد. فکر می کنم یک اسم می خواهد و یک تاریخ طلوع و غروب و یک جمله طنز!

*از چه کسانی باید حلالیت بطلبید؟ اصلا می روید از کسی حلالیت بطلبید؟

- این روزها که خیلی ها از من حلالیت می طلبند و برایم جالب است! مخصوصا آن شوخی که در افتتاحیه «خواب تلخ» کردم و گفتم خدا کسانی را که نگذاشتند این فیلم ۱۲ سال پیش اکران شود حلال کند باعث شده حالا عده ای حلالیت بطلبند! البته این جمله را به شوخی گفتم وگرنه ما نسلی از فیلمسازان هستیم که هم می بخشیم و هم فراموش می کنیم. چون دنبال هر روزنه ای هستیم تا فیلم جدید خودمان را با نگاه جدید بسازیم.

اگر هم بخواهم حلالیت بطلبم باید فکر کنم ببینم از چه کسانی لازم است حلالیت بطلبم. اگر فرصتی پیش بیاید و این دغدغه اکران فیلم هایم تمام شود شاید فراغتی پیش آید که بتوانم به این فکر کنم.

*و اگر من از شما مثل گورکنی که از آقا اسفندیار دوچرخه اش را که خیلی برایش عزیز بود بخواهم که مثلا آرشیو فیلم ها و موسیقی هایتان را به من بدهید، می دهید؟

با کمال میل ولی به شرط اینکه بدانم بعدش رفتنی هستم! من الان از مال دنیا سه تا فیلم بلند و چند فیلم کوتاه و مستند دارم و البته یک ماشین ۱۰ ساله کهنه هم دارم که آن را با کمال میل تقدیم می کنم! مثل آقا اسفندیار که پیشنهاد دادن ساعت مچی می داد به جای دوچرخه اش!

* خدا به شما طول عمر بدهد.

نغمه دانش آشتیانی