لغت |
صدا | معنی |
تا | t |
فورا - به محض این که - تا رفتم آمد |
تا | t |
حرفی که بعد از عدد قبل از معدود می آید |
تَ |
ta |
انتهای هر چیز - ته - تَ سفره - تَ پی |
تاژه |
tže |
تازه تبدیل حرف (ز) به ژ - مثل خربزه -> ابی ژه -> زن. ژن |
تاشیدن |
tšidan |
شاشیدن - ادرار کردن |
تاپو | tpu |
مخزنی گلی که در آن گندم و غلات ذخیره می کنند - شکل تنور گلی بزرگ |
تاپوچی -> آرچی |
tpuči |
وسیله ای گلی که بچه را در آن نگه دارند تا ایستادن را یاد گیرد - تاپوچی سازچی پسوند شغلی است = مثل آرچی |
تاق | tq |
شش ساعت آب - و نیز سقف اتاق یا هر جایی دیگر |
تاقی |
tqi |
سقف (سقف بدون دیوار - شبیه بالکن) - تراس |
تال |
tl |
تلخ |
تاموشه یا تامبوشه |
tmbuše /tmuŠe |
دریچه ای که از محل نهر بزرگ آب را به نهر کوچک می ریزد یا در محل ریزش آب دو قنات نصب کنند و معمولا نهر بزرگ بالاتر است. |
تبله |
tableh |
بالا آمدن چیزی - ورم کردن بیشتر در مورد دیوار گفته می شود |
تُتک یا دتک |
totak/dotak |
جوجه ماده قبل از تخم گذاری - قبل از سن بلوغ |
تجیدن | teǰidan |
معنی واژه مشخص نیست |
تخ بونی - تخت بونی |
Taxbuni |
جایی که تسطیح کنند برای نشستن - غالبا کنار نهر می زنند - بونی پسوند مکان است |
تخت | taxt |
کف گیوه که با پارچه و چرم سازند تخت کشی - شغلی |
تر تری کردن |
tor tori kardan |
نوعی بازی کودکان |
تس | tas |
ترس - وحشت |
تِغار - تّغار - تغار چی |
teqr/ tqr /teqrči |
قدح - کاسه - قدح کوچک |
تُک | tok |
نوک - منقار پرندگان |
تل | tel |
دل - قلب |
تَلاش یا تِلاش |
talš / telš |
نوعی بیل که وزن سنگین دارد |
ت لِ کِ |
te le ke |
گرفتن چیزی از کسی به غیر از حق شبیه باج و نیز به معنی مایه تلکه پول = مایه پول |
تُمون=تمبان |
tomon |
پاکش - شلوار - از چند قسمت تشکیل شده - (خشتک - پنیگی یا لیفه - بند - پاچه ) |
تِند | tend | تُند |
تنگ | tang |
تسمه ای چرمی که زیر شکم اسب و الاغ بندند |
تُو | tu | تب |
توره |
ture | شغال |
توف | tof | توپ |
تنگ - تونگ - تونگی - تونگی چی |
tong / tung / tongi / tongiči |
کوزه از جنس سفال = کوزه کوچک |
تووه |
tuve | تابه: در قدیم ظرفی بوده بزرگتر از ماهی تابه که به وسیله آن نان می پختند. |
تینی - تینی چی |
tini / tiniči |
این قدر - یک کمی |
تیه | tie | می دهی |
مثال:
برای آشنایی با زبان ولاتی در بیت از شعر مرحوم خاسته تحت عنوان ژِنِ خِب (زن خوب) از کتاب نمکدون آورده می شود.
ژِنِ خِبو هم اُزونی میری بو
هِم دِلی مِهرِبونی میری بو
زن خوب است که هم زبان شوهرش باشد
هم دل و مهربان شوهرش باشد
هَر چی کُ خوشکِلی و نازا و ادا
دارو باید اَژونی میری بو
هر چی زیبایی و فریبایی دارد
باید نثار شوهرش کند
ژن: زن
خِب: خوب
اُزون: زبان
میری: شوهری
بَو: باشه
کُ : که
دارو: دارد
اژونی: ارزانی، نثار