سه شنبه, 11 ارديبهشت 1403 Tuesday 30 April 2024 00:00

لغت

صدا معنی
تا t

فورا - به محض این که - تا رفتم آمد

تا t

حرفی که بعد از عدد قبل از معدود می آید

تَ

ta

انتهای هر چیز - ته - تَ سفره - تَ پی

تاژه

tže  

تازه تبدیل حرف (ز) به ژ - مثل خربزه -> ابی ژه -> زن. ژن

تاشیدن

tšidan

شاشیدن - ادرار کردن

تاپو tpu

مخزنی گلی که در آن گندم و غلات ذخیره می کنند - شکل تنور گلی بزرگ

تاپوچی -> آرچی

tpuči

وسیله ای گلی که بچه را در آن نگه دارند تا ایستادن را یاد گیرد - تاپوچی سازچی پسوند شغلی است = مثل آرچی

تاق tq

شش ساعت آب - و نیز سقف اتاق یا هر جایی دیگر

تاقی

tqi

سقف (سقف بدون دیوار - شبیه بالکن) - تراس

تال

tl

تلخ

تاموشه یا تامبوشه

tmbuše /tmuŠe

دریچه ای که از محل نهر بزرگ آب را به نهر کوچک می ریزد یا در محل ریزش آب دو قنات نصب کنند و معمولا نهر بزرگ بالاتر است.

تبله

tableh

بالا آمدن چیزی - ورم کردن بیشتر در مورد دیوار گفته می شود

تُتک یا دتک

totak/dotak

جوجه ماده قبل از تخم گذاری - قبل از سن بلوغ

تجیدن teǰidan

معنی واژه مشخص نیست

تخ بونی - تخت بونی

Taxbuni

جایی که تسطیح کنند برای نشستن - غالبا کنار نهر می زنند - بونی پسوند مکان است

تخت taxt

کف گیوه که با پارچه و چرم سازند تخت کشی - شغلی

تر تری کردن

tor tori kardan

نوعی بازی کودکان

تس tas

ترس - وحشت

تِغار - تّغار - تغار چی

teqr/ tqr /teqrči

قدح - کاسه - قدح کوچک

تُک tok

نوک - منقار پرندگان

تل tel

دل - قلب

تَلاش یا تِلاش

talš / telš

نوعی بیل که وزن سنگین دارد

ت لِ کِ

te le ke

گرفتن چیزی از کسی به غیر از حق شبیه باج و نیز به معنی مایه

تلکه پول = مایه پول

تُمون=تمبان

tomon

پاکش - شلوار - از چند قسمت تشکیل شده - (خشتک - پنیگی یا لیفه - بند - پاچه )

تِند tend تُند
تنگ tang

تسمه ای چرمی که زیر شکم اسب و الاغ بندند

تُو tu تب

توره

ture  شغال
توف tof توپ 

تنگ - تونگ - تونگی - تونگی چی

tong / tung / tongi / tongiči

 کوزه از جنس سفال = کوزه کوچک

تووه

tuve  تابه: در قدیم ظرفی بوده بزرگتر از ماهی تابه که به وسیله آن نان می پختند.

تینی - تینی چی

tini   / tiniči

 این قدر - یک کمی
تیه tie  می دهی

مثال:
برای آشنایی با زبان ولاتی در بیت از شعر مرحوم خاسته تحت عنوان ژِنِ خِب (زن خوب) از کتاب نمکدون آورده می شود.
ژِنِ خِبو هم اُزونی میری بو
هِم دِلی مِهرِبونی میری بو
زن خوب است که هم زبان شوهرش باشد
هم دل و مهربان شوهرش باشد

هَر چی کُ خوشکِلی و نازا و ادا
دارو باید اَژونی میری بو
هر چی زیبایی و فریبایی دارد
باید نثار شوهرش کند

ژن: زن
خِب: خوب
اُزون: زبان
میری: شوهری
بَو: باشه
کُ : که
دارو: دارد
اژونی: ارزانی، نثار