لغت |
صدا |
معنی |
بُ |
Bo |
بود |
بُ |
Bo |
از اصوات در مقام تعجب |
بُ یا بو |
Bo /bu |
هست - وجود دارد |
ب |
Be |
حرف که بر سر افعال آید بت کت یعنی انجام دادی |
بابا قوری |
Baba qory |
نوعی زیور زنانه |
بات |
Bt |
آورده |
بادیه |
Bdie |
ظرف مسی بزرگتر از کاسه |
بانچه |
Bnǰe |
پنجه |
بانچه اُفتو |
Bnǰe ofto |
پنجه آفتاب |
بای |
By |
ماهیچه |
باش تا |
Bšt |
پنج تا - اعداد همیشه با حرف تا می آید |
بزبکه |
Bazboke |
نام یکی از صحاری ورنوسفادران - اسم مکان |
بجان |
Beǰn |
جویدم |
بجار |
beǰr |
بجو |
بخری |
Bexery |
بخوری |
بر |
Bar |
در |
برگی |
Bergi |
درگاه |
برا |
ber |
برادر |
برایکه |
barke |
درب را ببند |
باولگان |
Bvalgn / bovalgun |
اسم مکان - نام یکی از محلات ورنوسفادران |
بسه یا بیسه |
Base /bayse |
نگاه کن (بیشتر در مقام تعجب) |
بقه |
Boqe |
گاو نر که به سن بلوغ رسیده باشد |
ب ک - بکر |
Beke /beker |
بکن |
ب گا |
beg |
نام مسجدی در محله کوشکباج ورنوسفادران |
بِکِ |
Beke |
کردم |
بتکَت |
betkat |
انجام دادی (در مقام تعجب) |
بله |
Bale |
بگذار |
نله |
Nale |
نگذار |
بله |
Bale |
بلند، بزرگ |
بل به شو |
Balebešu |
بگذار برود و نیز کنایه از آدم لاابالی |
بم |
Bom |
بودم |
ب مَرَ |
Bemara |
شکسته |
بنه یا ونه (1) |
Bene / vene |
نگاه کن |
بنه |
Bene |
درخت |
بو (2) = ب (بله بو) |
Bu -> bo (bale bo) |
باشد (بگذار باشد) |
بِوا |
Beva |
بگو |
بوجار |
Boǰr |
کسی که کاه و گندم را از یکدیگر جدا می کند. بوجاری |
بوره |
Bure |
بیا |
بِ وِ رو- بیِ وِ رو |
Beveru / beiveru |
بگذرد |
بوسوره |
Bo sure |
پدر زن |
بولونی |
Buluni |
خمره کوچک |
بواه |
Bue |
می شود |
بونه |
Bune |
بهانه |
ب ونه |
Bevene |
نگاه کن |
بهار بند یا باربند |
Bahr band |
جایی که چهارپایان را در تابستان در آن بندند |
بی ب رو |
Beberu |
بگذرد |
بی دیه |
Bidiye |
دیده است |
بیریق |
Biriq |
آفتابه - گل آب پاش - ابریق |
ببنه حموم |
Bine hammum |
محل ورود به حمام قبل از گرمخانه که رخت و لباس در آن جا از تن به در آورند |
بی |
Bi |
بیایی |
بیا تا- بیات |
Biy t / biyt |
بگفت -گفت |
بی دیا |
Bjddi |
بدید |
بیوشته- بیوشت |
Bivašte/bivašt |
گذشته است- گذشت |
بیون وات |
Be yon vt |
گفته اند |
مثال:
در شماره های قبل دیدیم پیرمرد که هفت دخترش جگری را که همسرش برای او تهیه کرده بود نوش جان کرده بودند به بهانه گردو تکانی دختران خود را به صحرا برد و گفت:
"همون وادِه وِسید تا مون بِنه را بِتِکنام. هر وَخ کو یوزا دِم قالی بِرِژا بِوَزید و وگیرید."
یعنی همان جا بایستید تا من درخت را تکان بدهم، وقتی که گردوها روی قالی ریخت بروید و بردارید.
واده: محل
یوز: گردو
بنه: درخت
بتکنام: تکان بدهم
برژا: ریخت
بوزید: بروید
وگیرید: بردارید
پاورقی:
1- جنگ هفتاد و دو ملت همه را غدر بند در مقام تعجب و تعریض نیز گفته می شود.
2- (تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان)
مثال: در نوبت های قبلی دیدیم که مرد ، هفت دختر خود را به بهانه گردو تکانی به همراه برد و گفت صبر کنید تا گردوها بریزد وقتی گفتم بروید وگردوهارا بردارید و حال ادامه ماجرا.
وقتی گردو ها روی قالیچه جمع شد دخترها برای برداشتن به روی آن رفتند. قالیچه از زیر پایشان در رفت و آن ها درون چاه افتادند. پدر بالای سر آن ها آمد و گفت: " تا شما بید کو اِبی جیگرایی مونا نَخِرید و یا خوی سِنگ اِنید" یعنی تا شما باشید که دیگر جگرهای مرا نخورد و به جای آن ها سنگ بگذارید.
بید: باشید
کو: که
ابی: دیگر
مونا: مرا
نخرید: نخورید
انید: بگذارید