در همایون شهر هم مانند دیگر شهرهای کشور در اوج مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی در دهه پنجاه شمسی حکومت نظامی برقرار بود و همه جا نیروهای نظامی به خصوص شب هنگام به چشم می خوردند.
این نیروها البته بیشتر در خیابانهای اصلی شهر و میدان امام فعلی و روبروی بانک ها و مراکز دولتی حضور داشتند ولی به ندرت وارد کوچه ها، آن هم کوچه های پیچ در پیچ محلات شهر می شدند و شمال شهر از استادیوم ورزشی قدس به بالا هم ساخت و ساز چندانی نبود و اصولاً مناطقی مثل هفتصد دستگاه و منظریه و ارغوان و آپارتمان های حاشیه بلوار دانشجو و دانشگاه آزاد و غیره وجود نداشت و بیابان بود و اگر می خواستی به چشمه لادر بروی آن را نشان می کردی و از بیابان ها راهت را به طرف آن تنظیم می کردی.
به هر حال وجود نیروهای نظامی و حکومت نظامی در شهر خود ماجراها و خاطرات جالبی در ذهن افراد به جا گذاشته است چرا که از یک طرف حکومت می خواست اقتدار خود را نشان دهد و از طرف دیگر نیروهای مبارز که اینک توده مردم به آنها پیوسته بودند در پی شکستن قدرت پوشالی آنها بودند.
یکی از روشهایی که بعضی از مبارزین برای اعلام تداوم مبارزات و شکستن جو نظامی به کار می بردند این بود که در نیمه های شب صدای الله اکبر و شعارهایی انقلابی از مساجد و بام خانه ها بلند شود. در برخی از محلات کارگاه های صنف تولید کنندگان تخمه و آجیل وجود داشت و برای نم دادن به نخود و غیره در زیر زمین دهلیزهای درست کرده بودند که ده ها پله را باید طی می کردی تا به آن برسی این سازه ها نم خانه نام داشت مبارزین از این نم خانه ها برای پر کردن نوارهای شعار و تکثیر اعلامیه های امام خمینی (ره) و نوارهای سخنرانی های انقلابی و همچنین جلسات هماهنگی برای برنامه ریزی و ادامه فعالیت ها استفاده می کردند، مثلاً تعدادی از آنها در این نم خانه ها جمع می شدند و شعار می دادند که روی نوار ضبط می شد و شب هنگام از بنلد گوهای مساجد و حتی بام خانه ها پخش می گردید و به این ترتیب مأمورین و حکومت نظامی با فضای انقلابی روبرو می شدند و مردم هم به ادامه کار امیدوار شده و حتی همزمان روی بام ها می رفتند و شعار می دادند.
در یکی از شب ها البته اوایل شب که چند نفر از جوانان انقلابی از خیابان نزدیک محل یکی از نم خانه ها که داخل کوچه بود عبور می کردند مأمورین حکومت نظامی نزدیک بانک ایستاده بودند، ظاهراً یکی از جوانان شعار داد که مأمورین قصد دستگیری مبارزین را کردند وهمگی پا به فرار گذاشتند و یکی از جوانان وارد مغازه ای شد و درب پلیتی آن را پایین کشید و مأموری از زیر درب تیر شلیک کرد که یکی از آنها به پای فرد مذکور خورد و بقیه نزدیکترین مسیر نجات را نم خانه تشخیص دادند و توانستند واردآن شوند و از دست مأمورین نجات یابند.
بعدها وقتی بارها از این خاطره یاد می شد چند نفری که به نم خانه گریخته بودند می گفتند ما یاد نمی آوریم که چگونه ده ها پله نم خانه را طی کردیم و فقط در یک چشم به هم زدنی خود را کف نم خانه دیدیم و بعد از ساعتی تازه متوجه شدیم که یکی از دوستان همراه ما نیست و نگران شدیم که آیا دستگیر شده یا تیر خورده تا اینکه کم کم جرأت کردیم و از نم خانه بیرون آمدیم و دوست خود را که تیر خورده بود و زخمی شده بود در مغازه نزدیک نم خانه پیدا کردیم و برای نجات او اقدام کردیم.