گردآوری:لیلا پیمانی
دکتر روحانی در خمینی شهر
دکتر حسن روحانی در مسجد حکیم اصفهان 10 شب پیرامون مسیر امامان شیعه سخنرانی می کرد که نقش روشنگرانه زیادی در استان داشت و موجب ایجاد حرکتی عظیم میان جوانان و دانشجویان شد. طراحی این سخنرانی ها توسط یکی از روحانیون خمینی شهر به نام سید مصطفی دیباجی انجام می شد و همچنین اسکان دکتر روحانی در آن 10 روز در منزل وی در خمینی شهر بود.
آیت اله دری نجف آبادی در چشمه لادر
آیت اله دری نجف آبادی را که آن روزها با مبارزان خمینی شهری در ارتباط بود برای سخنرانی به مسجد ملاحیدرعلی دعوت کرده بودیم. در دانشگاه اصفهان هم اطلاعیه زده بودیم و تعداد زیادی از دانشجویان هم برای شرکت در این جلسه به خمینی شهر آمده بودند. یکی از جوانان مبارز آیت اله دری را با یک دستگاه ژیان به خمینی شهر آورد و نزدیک مسجد پیاده کرد. قبل از شروع سخنرانی، ماموران رژیم به مسجد حمله کردند و ایشان هم فوری با پای پیاده از محل دور شده بود اما از آنجا که به مسیر آشنا نبود به جای رفتن به سمت آتشگاه سر از چشمه لادر درآورد. یک موتورسوار آن اطراف ایشان را دیده و تا دوراهی آتشگاه رسانده بود. این اتفاق بعدها در محاورات مبارزان وآیت اله دری تبدیل به خاطره ای شیرین شده و مرتب بازگو می شد.
مادران خط نجات
یکی از هواداران رژیم شاه شایع کرده بود که قرار است ماموران ساواک به خانه چند تا از جوانان مبارز بریزند. مبارزان مخفی شده بودند و مادران آنها با همفکری و کمک زنان همسایه در اقدامی سریع تمام کتاب ها و نوارهای فرزندانشان را داخل تنورها که آن زمان از جمله وسایل اصلی هر خانه بود، ریختند و سوزاندند تا دست ساواکی ها نیفتد و ماموران ساواک از خانه های مبارزان دست خالی بیرون رفتند.
ژیان آقای وزیر
محمود حجتی که در حال حاضر وزیر جهاد کشاورزی است از مبارزان نجف آبادی بود که با مبارزان خمینی شهر در ارتباط بود و به ویژه برای برپایی نمایشگاه عظیم کتاب در شهرستان با مبارزان همکاری نزدیک داشت. وی یک دستگاه ژیان مهاری داشت که با آن به تهران می رفت و آن را پر از کتاب می کرد و برای نمایشگاه می آورد. کتاب ها را شیرازی از دانشجویان خمینی شهری که در دانشگاه علم و صنعت تهران درس می خواند، می خرید. حجتی مدتی در بندرعباس کار می کرد. یک بار دو نفر از جوانان بندرعباسی را به خمینی شهر آورد تا راه و رسم برپایی نمایشگاه کتاب را بیاموزند. جوانان بندرعباسی همراه با حجتی و شیرازی راهی تهران شدند و کتاب های مورد نظر را خریداری کرده و به بندر عباس بردند.
تاپوهای خانه مادربزرگ
برای مخفی کردن نوارها و کتاب های انقلابی فکرهای بکری به ذهن مبارزان می رسید. از جمله مکان هایی که مناسب نگهداری کتاب و نوار بود، می توان به تاپوهای خانه مادربزرگ ها، ناودان ها، داخل موتور ماشین ژیان، باغ ها و درون حلب های پنیر و زیر خاک بود.
مراسم چهلم دکتر شریعتی
مرداد 55 بود و چهلم دکتر شریعتی. حدود 16-15 نفر دانشجو از همه استان قرار گذاشته بودیم که توی بازار اصفهان راه بیفتیم و شعار بدهیم. من و دکتر احمدرضا رضاخواه که حالا عضو هیات علمی دانشگاه امیرکبیر است از خمینی شهر بودیم. راه افتادیم و مرگ بر شاه می گفتیم. ما در اصفهان تنها گروهی بودیم که به این مناسبت راه افتادیم توی شهر و توانستیم بازار اصفهان را تعطیل کنیم. من تعدادی فاکتور گذاشته بودم توی جیبم که اگر دستگیر شدم بگویم برای حساب و کتاب آمده ام اما ساواک چون فکرش را نمی کرد که چنین حرکتی ایجاد بشود اصلا آمادگی مقابله نداشت و برای کسی اتفاقی نیفتاد.
نمایشگاه کاریکاتور در کتابخانه عمومی همایونشهر
آن زمان کاریکاتور هنر نوپایی بود و کسی زیاد آن را نمی شناخت. ما هم کاریکاتوریستی سراغ نداشتیم که برایمان طرح بکشد. من یک دوستی در تهران داشتم که معماری می خواند و طرحی که ما می دادیم را در حد بضاعتش می کشید. مثلا وقتی می خواستیم نشان بدهیم که کتاب؛ وسیله آگاهی مردم، در بند است، یک دسته کتاب کشید و دورش یک زنجیر بست. یا مثلا برای مبارزه با امپریالیسم جهانی، یک تعدادی آدم کشید که همه به سبک آمریکایی لباس پوشیده بودند اما خوب که دقیق می شدی می دیدی نوشته مرگ بر آمریکا.
این طرح ها را به اضافه تعدادی کاریکاتور از روزنامه ها جمع کردیم و آوردیم کتابخانه الغدیر فعلی که آن زمان روی تابلویش نوشته بود: "کتابخانه عمومی همایونشهر" و با مسئولش برای برپایی نمایشگاه صحبت کردیم. آقای براتی هم با ما همراهی کرد و نمایشگاه را بر پا کردیم و قرار شد اگر کسی چیزی گفت، بگوید این نمایشگاه به مناسبت هفته کتاب برپا شده است.
کتاب های زیر مبل و ماموران گیج و گم
ماموران ساواک که معمولا به دنبال سرنخ بودند، به برادر کوچکترم که کتاب های درسی اش در دستش بود و راهی دانشسرا شده بود، سر میدان امام شک کرده بودند. او را سوار ماشینشان کرده و تا در خانه آورده بودند. من هم از قضا کتاب هایی را که از تهران برای برپا کردن نمایشگاه خریده بودم، زیر مبل های خانه مخفی کرده بودم. تمام خانه را به دنبال کتاب زیر رو کرده بودند اما چیزی دستگیرشان نشده بود، فقط یک رساله از آیت اله میلانی داشتیم که برای رد گم کردن جلد گرفته بودیم آنها هم فریب خورده بودند اما بعد دست از پا درازتر برگشته بودند و کتاب ها زیر مبل بود!
این خاطرات ازگفته های آقایان علی شیرازی، جعفر صرامی، احمد صرامی، غلامرضا تنهایی، فخاری و شاهین نگارش یافته است.