در اصفهان قرون میانی، مانند برخی نقاط دیگر دو جریان مذهبی شافعیان و حنفیان وجود داشت و دو خاندان بزرگ آلصاعد و آلخجند هرکدام یکی از مذاهب را رهبری میکردند، خاندان آلصاعد رهبری حنفیان را بر عهده داشتند و رؤساى آلخجند نیز شافعیان را رهبری میکردند و هر یک به دنبال به دست گرفتن قدرت بیشتر و حذف رقیب بودند. در روزگار سلجوقیان کوی دردشت در دست شافعيان و کوی جوباره در دست حنفيان بود. این دو مذهب هیچگاه با یکدیگر سرسازش نداشتند و از این رو در قرن شش و هفت همواره شاهد درگیری میان این دو گروه در اصفهان هستیم که تاریخ گوشههایی از آن را ثبت کرده است، از جمله ابن اثیر در تاریخ خود برای رویدادهای سال 582 هجری گزارش میکند که «در آغاز اين سال، پهلوان محمد بن ايلدگز، فرمانرواى شهرهاى جبل و رى و اصفهان و آذربايجان و ارانيه و غيره جهان را بدرود گفت. پس از در گذشت او، در اصفهان ميان شافعيان و حنفيان زد و خورد و خونريزى و آتش سوزى و يغماگرىهائى روى داد كه به وصف در نمیآيد.»
این درگیری و ستیز میان حنفی و شافعی به گونهای مردم را بیزار از زندگی کرده بود که مردم آرزوی آن میکردند که خونخوار و خونریزی پیدا شود و از آنان انتقام بگیرد. چنانکه کمالالدین اسماعیل اصفهانی در این باره زبان به گلایه و نفرین این دو میگشاید و چنین میسراید که:
تا در «دردشت» هست و «جوباره» / نيست از كوشش و كشش چاره
ای خداوند هفت سیاره / پادشاهی فرست خونخواره
تا که دردشت را چو دشت کند / جوی خون آورد ز جوباره
عدد مردمان بیفزاید / هر یکی را کند دو صد پاره
طبیعی است که این شرایط مصائب بیشماری را برای مردم اصفهان و بلاد آن به دنبال داشته که یکی از آنها قحطی و بیماری سال ۵۲۶ خورشیدی است.
بعضی را نظر براین است که ساکنان آبادیهای بزرگ ماربین در آن دوران شافعی مذهب بوده و از اختلافات مذهبی موجود در اصفهان مبرا بودهاند.
منابع:
صفیپور، علی، بازخوانی یک اشتباه تاریخی، تارنمای تابناک.
اصفهانی، محمّدمهدی بن محمد رضا، نصف جهان فی تعریف الاصفهان، تهران، امیر کبیر، 1368.