نویسنده : غفور زاده/ شاهین
چهل پسینه
گویند در زمان های گذشته درسده چهل پسین (عصر) پشت سر هم در بهار باران بارید که به چهل پسینه مشهور شد. این باران ها اواخر عصر باریدن می گرفت و چون هوا معتدل بود بعد از قطع بارش زمین به سرعت خشک می شد. در یکی از این چهل روز باران شدید ی بارید طوری که مردم ترسیدند سیل بیاید و چون خانه ها از خشت و گل بود در نتیجه هر چه لحاف و تشک و متکا در خانه داشتند بر درب خانه ها گذاشتند تا آب به اندرونی وارد نشود و خود بچه ها را به بغل گرفته و بر بام ها رفتند.
قحطی در سده
در زمانی کمتر از یک قرن پیش در سده قحطی شدیدی شد. طوری که مردم به نان محتاج شدند. مایحتاج به شدت گران وکمیاب بود. آن قدر در اثر این قحطی به مردم فشار آمد که مردم حاضر بودند برای یک تکه نان هر کاری بکنند. در نتیجه افراد هر چه داشتند از زمین و طلاجات و حتی لوازم منزل از کاسه و کوزه و خمره و... به توانگران می دادند و در قبال آن اندکی مواد غذایی می گرفتند تا خود و خانوادشان را از گرسنگی نجات دهند. اگر چه تعدادی نیز جان خود را از دست دادند. مردم محلی می گویند بعضی دراین شرایط ثروت زیادی به دست آوردند وبر مال واموال خود افزودند. گرسنگی آنقدر برمردم غلبه کرده بود که اگر متوجه می شدند کسی نان همراه داردبه او حمله می کردند ونان را از چنگش خارج میکردند همه روزه تعدادی از گرسنگی جان می باختند وباقی ماندگان آنقدر بی رمق بودند که مردگان خودراهمان اطراف مرده شور خانه دفن میکردند چون توان بردن اجساد رابه داخل قبرستانها نداشتند .بسیاری نیز از سده در این مقطع از تاریخ به شهر های دیگر مثلا کرمانشاه کوچ کردند.
مورخین معتقدند کم بود آرد وگندم در کار نبوده واگر آنچه در انبارها وخانه ها موجود بود عرضه می شد حتی یک نفر هم از گرسنگی نمی مرد.
بارش برف در بهار
یکی از جذاب تریت خاطرات گذشتگان بارش برف در بهاران بود چون. در هفتادمین روز ازفصل بهار یعنی در خردادماه ازآسمان برف بارید وبر روی زمین نشست وهمه مردم را متعجب کرد. از آنجا که این ایام از سال همزمان با رسیدن زرد آلومی باشد می گویند زرد آلوها از درختان افتاده و بر روی برفها جا خوش کرده بودند، واین همزمانی رسیدن زردآلوها وبارش برف سبب شده که پدر ومادرهای پدرومادربزرگ های فعلی زیر کرسی از بارش برف در فصل رسیدن زردآلوها با آب وتاب خاطره تعریف کنند وحتی اشعاری که در آن زمان درباره این اتفاق سروده شده بود را بخوانند.
هجوم ملخ ها به شهر
در اوایل دهه40 ه.ش یک اتفاق جالب درشهر رخ دادومردم را متعجب و به کشاورزان آسیب رساند وآن هجوم بی سابقه ملخ ها به شهر بود. دراثر هجوم این ملخ ها به شهر صدای خاصی در همه جا طنین انداز شد ،این موجودات آنقدر زیاد بودند که چون ابر سیاهی سرتاسرآسمان شهررا پوشانده بودند.
تعداد بی شمار ملخها به سطح زمین نزدیک بودند،به شکلی که بر فراز بام هادردسترس بوده واگر مانعی سر راه آنها قرار می دادی تعدادی از آنها از پرواز باز می ماندند وآن وقت بود که بچه ها سعی می کردند هر تعدادکه می توانستند درجعبه ای جمع آوری کنند.