شنبه, 23 شهریور 1392 فرصت آنلاین کدخبر :5972
نویسنده :مطهره عباسیان
گزارشی از تاریخچه سینما در خمینی شهر
ته مانده روشنایی عصر جای خودش را به تاریکی شب می دهد. درهای مدرسه عماد سیادت چهارطاق باز است تا اتومبیل جیپ شرفیاب شود و تا پای پله ها پیش برود. تا خدمتگزار مدرسه، بیاید درها را ببندد کلی آدم ریز و درشت از پشت سر جیپ مثل مور و ملخ! ریخته اند توی مدرسه. حالا دیگر این پیرمرد هم از پس جمعیت برنمی آید و باید امنیه ها وارد عمل شوند...امنیه ها، مردم را از حیاط بزرگ مدرسه بیرون کرده اند اما اشتیاق آنها تمام شدنی نیست. جمعیت، از سر و کول دیوار بالا می روند تا ببینند دستگاه آپارات پشت جیپ مشکی، قرار است چه فیلمی را بر پرده سفید به نمایش درآورد. الان سال 1322 است. در سندهای موجود این اولین تاریخ نمایش فیلم در "سده" است. تعجبی هم ندارد که مردم آن روزگار در برابر یک پدیده نو چه واکنشی از خود نشان می دادند. این که به گفته پیرمردهای حالا و جوان های قدیمی، مردم برای دیدن فیلم از سر و کول دیوارهای مدرسه عماد که گویا تا مدت ها تنها محل نمایش فیلم بوده است، بالا می رفتند واکنشی کاملا طبیعی برای مردمی است که غیر از کار و زحمت هیچ اسباب تفریح و تفرجی نداشتند...
به گفته اکبر آذربایجانی محقق تاریخ، در مصوبات استانداری قدیم، آن وقت ها که بارقه های تجددخواهی در ایران شروع می شد(1320ه.ش)، سندی موجود است که طبق آن به بخشداری وقت، دستور اختصاص زمینی برای ساخت آمفی تئاتر و سینما داده شده است و بخشداری وقت با اختصاص زمینی در محل درب محکمه فعلی موافقت می کند. طبق برخی گفته ها مکان دیگری برای این پروژه که سندش در آرشیو شهرداری موجود است، جایی روبروی بانک ملی مرکزی فعلی واقع در خیابان امام شمالی بوده است ولی دور از انتظار هم نبود که ظهور و بروز چنین پدیده ای در شهری با صبغه بالای مذهبی و وجود علما و روحانیون شهیر، با مقاومت و مخالفت جدی رو به رو شد و البته اگر این طور نمی شد جای سوال داشت.
فعالیت های سینمایی در ایران از چه زمانی آغاز شد؟
بیست و یکم شهریورماه روز ملی سینما نامگذاری شده است. روزی که ورود سینما به ایران در آن کلید خورد. روزی که به واسطه علاقه شخصی مظفرالدین شاه قاجار به دستگاه فیلمبرداری، پیگیری و ممارست عکاس باشی دربار و نیز بازگشایی اولین مدرسه سینمایی در ایران و البته در همراهی با روز جهانی سینما، در کشور ما به عنوان "روز ملی سینما" نامگذاری شده است. البته این مساله که تا چه اندازه این ملی بودن در گذشته و حال، متناسب با هویت ایرانی-اسلامی و ارزش های ملی ما است جای تحقیق و بررسی دارد که در این مقال نمی گنجد.
زماني که (۱۲۷۹ه.ش) سينما به سرزمين ما ايران رسيد، اسباب بازى ملوکانهاى در دست شاه قاجار بود اما کم کم چنان نفوذ و قدرتی در جامعه پیدا کرد که شاید اسباب زیر و رو کردن پایه های ظلم همان شاهان و مسندنشینان شد. هنر سینما که کم کم جانشین هنر نمایشی "تخته حوضی" شد، توسط برخی سینماگران آماتور و حرفه ای چنان بین مردم رواج پیدا کرد که تنها در تهران پذیرای چشم و گوش مردم نبود.
درخمینی شهر
کمتر از چهل سال بعد (دیماه ۱۳۲۸ه.ش) در اصفهان ساختمان رادیو و تلویزیون ایجاد شد (بخش تلویزیون این مجموعه رسماً در آبان 50 فعال شد) اما در خمینی شهر فعالیت های سینمایی 5 سال پیشتر با نمایش فیلم توسط کنسولگری انگلیس آغاز شده بود. موضوع فیلم های آن دوران بیشتر موضوعاتی همچون تبلیغات دولتی، تقسیم اراضی، انقلاب شاه و مردم، حوادث روز از جمله جنگ جهانی، سخنرانی رهبران حزب توده و... بوده که در قالب اسلایدهای پی در پی بر صفحه، نمایش داده می شده است. از این نکته نباید غافل شد که متولیان بهداشتی و کشاورزی در کشور ما زودتر از سایر نهادها به قدرت این پرده سفید پی برده بودند و از آن برای آموزش مسائل بهداشتی، مبارزه با آفات کشاورزی، مضرات مگس و ملخ، مبارزه با بیماری های قارچی مثل کچلی و به طور کلی محتواهای آموزشی-بهداشتی مورد نیاز آن روزها استفاده می کرده اند. این را از میان خاطرات دانش آموزان دهه 30 و 40 می توان دریافت.
علیرغم متوقف ماندن طرح احداث سینما در سده، سینمای کوچک سیاری به اسم "شهر فرنگ" هفته ای دو بار، بازار پررونقی در کوچه پس کوچه های شهر داشت و وقتی صدای "بدو بدو شهر فرنگه از همه رنگه بیا و تماشا کن..." پیرمرد شهر فرنگی بلند می شد، پسربچه های مشتاق به کوچه سرازیر می شدند تا با دویدن پشت سر گاری و خنده های کودکانه و بعد با دادن 10 شاهی به شهرفرنگی، عکس هایی مربوط به مساجد، خانه خدا، اهرام ثلاثه، دیدنی ها و... را با شعرهایی که متناسب با هر کدام خوانده می شد، ببینند و بشنوند و اوقات فراغت عصرگاهی خوبی را در حافظه هایشان ثبت و ضبط کنند و می گویند دختربچه ها، تنها باید به شنیدن صدای شادی و هیجان بچه های دیگر در کنج خانه ها دل خوش می کردند و خدا می داند که چقدر حسرت می کشیدند چون اجازه رفتن به کوچه را نداشتند... این شهر فرنگی از دهه 20 در سده فعالیت داشته و شغل او از مشاغل پردرآمد به حساب می آمده است. مثل بستنی فروشی که با گاری در کوچه ها می چرخیده و یکی دیگر از اسباب تفرج بچه های قدیم بوده است.
رادیو و تلویزیون در سده
در زمان جنگ جهانی دوم، برخی قهوه خانه ها با روشن کردن رادیو اخبار و اتفاقات جاری مملکت را به گوش مردم می رساندند. دفتر یکی از احزاب فعال شهر هم، پذیرای پابرهنگان و اقشار ضعیف بود تا از اوضاع جهان مطلع شوند. در این دفتر که در فلکه مرکزی شهر واقع بوده است، گاهی تا هزار نفر جمع می شدند و ازدحام جمعیت به گونه ای بود که بر سر دیوارهای حزب، بلندگو می گذاشتند تا صدا به افرادی که در کوچه ها و روی زمین نشسته بودند نیز برسد. رادیو، یکی از رسانه هایی است که به دلایلی همچون پخش کردن دعا و اذان، عدم نمایش تصویر بانوان، اخبار قابل استناد، برنامه هایی متنوع و فرح انگیز و قابل دسترس بودن، بین مردم محبوبیت خاصی داشت و مردم اعتماد قابل توجهی به آن داشتند.
در مورد سینما رفتن و فیلم دیدن؛ تفاوت دیدگاه های زیادی در شهر وجود داشته است. عوام، با این کار مخالفت می کردند و زمانی که یکی از اهالی شهر برای دیدن فیلم به سینماهای اصفهان می رفت مورد بازخواست قرار می گرفت و در بیشتر مواقع اگر کسی چنین عملی را مرتکب می شد! آن را از دیگران پنهان می کرد. اما در دهه 40 تاکسی بنزهای فلکه مرکزی، اوج پرکاری خود را می گذراندند. وقتی سینماهای اصفهان فیلم محمد رسول ا... را بر پرده داشتند و انبوه تماشاچیان مشتاق و مومن خمینی شهری از پیر و جوان تا زن و مرد در بنزهای مشکی گازوییلی فلکه مرکزی به سینماهای چهارباغ و انقلاب می رفتند تا آن فیلم را ببینند.
زمستان 1338 تمام می شد و عطر و بوی بهار 39 در فضا می پیچید. کم کم وجود پدیده نوظهور دیگری بین مردم دهان به دهان نقل می شد. چند نفر از سدهی های ساکن آبادان با برگشتن از آنجا همراه خود وسیله ای را آورده بودند که به سرعت مورد توجه عموم قرار گرفت. گرچه تا سال 1341 به دلیل آنتن ندادن تلویزیون در سده نمی توانستند از داخل این وسیله چیزی ببینند و فقط برفک هایی سیاه و سفید از جلوی چشمشان رد می شد اما می دانستند که با چه چیزی روبرو هستند. وسیله ای که به سرعت توسط اقشار مرفه و علاقه مند خریداری می شد و سبب جمع شدن همسایه ها و فامیل دور هم بود. حتی بعضی بقال ها در مغازه خود یک تلویزیون می گذاشتند و با گرفتن 2 زار، به بیننده اجازه تماشای برنامه می دادند یا مثلا در کافه هایی که در جاهایی از شهر مثل کوشکباج، فلکه مرکزی و درب محکمه وجود داشت، هجوم مردم برای دیدن مرد شش میلیون دلاری و بعضی سریال های شبانه، خودش یک فیلم بود.
در دهه 50 و با نزدیک شدن به انقلاب اسلامی در هر محل چند خانواده تلویزیون داشتند و تماشای فیلم ها، مستندها و آوازها در این قاب کوچک سیاه و سفید تقریبا عادی شده بود. پس از پیروزی انقلاب، نمایش فیلم توسط واحد فرهنگی سپاه در مساجد، حسینیه ها و کانون ها در خاطر مردم مانده است؛ آن زمان که در ایام جنگ تحمیلی، مردم وحشت زده از صدای آژیر قرمز به پناهگاه ها می رفتند، اکران فیلم توسط واحد فرهنگی سپاه اسباب آرامش نسبی مردم را فراهم می کرد. با اتمام ساخت سینما فرهنگ در سال 1383، روزهای خوشی برای اکران فیلم در انتظار خمینی شهری ها بود...
ذکر این موضوع خالی از لطف نیست که اولین مجری سیما بعد از انقلاب که از بین دو هزار نفر داوطلب به دلیل برخورداری از صدایی دلنشین انتخاب شده بود نیز یکی از همشهریان ما با نام "ابوالقاسم سرتیپی" بوده است.
سابقه تولید فیلم در شهر
به گفته اصغر عرب کارشناس ارشد ترمیم و مرمت آثار باستانی، منابعی شفاهی موجود است که در دهه 40 با حضور بازیگران مطرح آن روزگار، در عصارخانه خمینی شهر فیلم ساخته شده است و یا فیلم هایی از برگزاری محافل موسیقی توسط برخی چهره های آن زمان در باغات خمینی شهر موجود است. اگرچه تاریخچه دقیقی از اولین فیلم ساخته شده توسط خمینی شهری ها در دست نیست اما ظاهرا یکی از اولین ها، فیلم "همسایه گرسنه" اثر مستندی درباره زندگی بحرالعلوم است که در سال 1360 از کارگردان خمینی شهری مصطفی صمدی در صدا و سیما پخش شد. پس از آن دریچه های روشن این عرصه هنری رو به هنرمندان جوان شهر گشوده شد و از سال 1377که اولین آموزشگاه سینمایی شهرستان به یاری علاقه مندان سینما و فیلم با نام "موسسه سینماگران جوان خمینی شهر" آغاز به کار کرد، هر ساله شاهد رشد و پیشرفت این حوزه هنری و حضور آنها در جشنواره های داخلی و خارجی هستیم. اما این که امکانات موجود تا کجا اجازه فعالیت و موجودیت به این هنرمندان بدهد موضوعی است که باید در فرصت های مناسب دیگری به آن پرداخت.
از سینماگران خمینی شهر، به نام هایی همچون کوشان (بازیگر تئاتر و فیلم)، ابوالقاسم سرتیپی (مجری)، دکتر نوراله حسینخانی (محقق امور سینمایی)، ناصر صفار (کارگردان)، اصغر فرهادی (کارگردان فیلم های درباره الی، جدایی نادر از سیمین، گذشته و...)، محسن امیریوسفی (کارگردان فیلم های خواب تلخ، آتشکار و ...)، نورا... کیانی، مصطفی صمدی، اصغر صفار، حجت ا... معراج، مرتضی احمدی، علیرضا میرخانی، اکبر نجارپور، هادی نظریان، امید مقصودی، رسول مختاری، راضیه مکاریان، ندا وطنخواه، صبا امینی و... می توان اشاره کرد.
از میان این اسامی و ده ها اسم دیگر، اصغر فرهادی اولین کارگردان برنده اسکار ایرانی از نام آورترین سینماگران شهر به حساب می آید.
به هر حال، در تمام اين سالها، سينما در هر دوره و زمانهاى به شکلى درآمد؛ گاهی هنر ناب بود، گاهی وسيله تبليغ، گاهی زمينه اى براى انتقال پيام و بیشتر از هر چیزی اسباب تفريح و سرگرمى.