شنبه, 15 ارديبهشت 1403 Saturday 4 May 2024 00:00

علی اکبر فروشانی


تخلّص: پیمان


تولد: شواهد حاکی از آن است که وی در دوران حکومت فتحعلی شاه می زیسته است. تاریخی که پیمان در پایان یکی از شعرهایش به آن اشاره می کند یعنی 1247 قمری (حدودا1210 شمسی) یکی از این شواهد است.


عناوین: شاعر و ادیب ظلم ستیز قرن سیزدهم هجری
وی که شاعری عدالت خواه بود به شکایت از دست عُمّال صدراعظم اصفهانی میرزا محمّدحسین خان، به تهران رفته و عریضه تقدیم فتحعلی شاه نمود امّا او را عقوبت نموده زبانش را بریدند.

لیلا پیمانی/ محمدعلی شاهین
حوالی سال 1314 یعنی همان زمان که اولین خیابان های سده کشیده شد خیابانی که مرکز شهر را به محله فروشان وصل می کرد "پیمان" نام گرفت. اگرچه این خیابان در طول زمان و در راستای وقایع سیاسی و اجتماعی چندین نام را تجربه کرد اما انتخاب نام پیمان آن هم 80 سال پیش گویای این است که "پیمان" باید شخصیت بزرگ و تاثیرگذاری بوده باشد که اینچنین نامش در اذهان مردم آن زمان خوش نشسته بوده است. حالا هم این واژه به اعتبار همان انتخاب اولیه باز هم زینت بخش یکی دیگر از خیابان های شهر شده و کارگروه نامگذاری شهرداری سال ها پیش خیابانی که بلوار شهید عموشاهی را به ارغوان متصل می کند پیمان نامیده است.
پیمان که بود و چه کرد؟
اگرچه شاید خیلی ها برای سوال "پیمان چه کسی بود؟" پاسخی نداشته باشند و تنها کسانی که از او به نیکی یاد می کنند مداحان خمینی شهری باشند که اشعار پیمان در دفتر و دستک هایشان به ثبت رسیده است آن هم مداحان پیشکسوتی که به قول قدیمی ها سالشان درآمده است نه مداحان جوان اما پیمان در صفحه 170 تذکره مدایح الحسینیه (مدایح الامینیه) نوشته عبدالباقی باقی اصفهانی اینچنین معرفی شده است:
" آقا علی اکبر فروشانی اصفهانی متخلّص به "پیمان" شاعر و ادیب در قرن سیزدهم هجری، برادرِ "پریشان.
از اهالی محلّه "فروشان" سده ماربین بود و به شکایت از دست عُمّال صدراعظم اصفهانی میرزا محمّدحسین خان، به تهران رفته و عریضه تقدیم فتحعلی شاه نمود امّا او را عقوبت نموده زبانش را بریدند. اما صدراعظم او را مورد لطف و دلجویی قرار داد. پس او نیز زبان به اعتذار گشوده و قصیده در مدح صدراعظم انشاء نمود. این دو بیت از آغاز این قصیده است:
شکر خدا که دهر کهن باز شد جوان/ آمد بهار و رفت ز ملک جهان خزان
سلطان گل فراشت دگر خیمه در چمن/ بر طرف جویبار دگر سرد شد جمان"


پول زور
حاج آقا محمد پیمانی (متولد 1317) تنها نبیره بازمانده علی اکبر خان پیمان درباره سرگذشت جدّ سوم خود می گوید: "از پدرم شنیدم که یک سال ملخ به مزارع محله بابافضلگاه حمله ور شد طوری که همه کشت و کارشان چه غله و چه صیفی از بین رفت. اگر ملخ به مزرعه ای هجوم می برد همه محصول را نابود می کرد. حاکم اصفهان عمّالش را فرستاد سر مزارع بابافضلگاه تا مالیات بگیرند.کشاورزان بیچاره که آه در بساط نداشتند دست به دامن میرزاعلی اکبر خان پیمان شدند تا حاکم اصفهان را راضی کند آنها را از پرداخت مالیات معاف نماید."
از قرار معلوم، پیمان یا کدخدای محل بوده و یا دست کم از صاحب نفوذان فروشان بوده که خانه اش محل مراجعه مردم و پناهگاه آنها بوده است.
حاج آقامحمد پیمانی ادامه می دهد: "پیمان راهی اصفهان شد تا حاکم آنجا را راضی کند دست از سر کشاورزان بابافضلگاه بردارد اما حاکم گفت الا و لابد رعیت باید مالیاتش را بدهد و همین شد که پیمان تصمیم گرفت راه پایتخت در پیش بگیرد و عریضه پیش فتحعلی شاه ببرد."


محمدحسین خان صدر و پیمان
اگرچه تاریخ دقیق تولد و درگذشت پیمان مشخص نیست اما شواهد حاکی از آن است که وی در دوران حکومت فتحعلی شاه می زیسته است. تاریخی که پیمان در پایان یکی از شعرهایش به آن اشاره می کند یعنی 1247 قمری
(حدودا1210 شمسی) یکی از این شواهد است. 1247 مصادف بوده است با سال های پایانی حکومت 37 ساله فتحعلی شاه و آنطورکه عبدالباقی باقی اصفهانی در مدایح الحسینیه می گوید این اتفاق در زمانی رخ داده که محمدحسین خان صدراعظم فتحعلیشاه بوده است و با توجه به اینکه عمر صدارت پنج ساله محمدحسین خان در سال 1239 قمری با درگذشت وی به پایان رسیده این اتفاق باید بین سال های 1234 تا 1239 قمری رخ داده باشد.
از سوی دیگر با توجه به اینکه بر اساس قوانین حاکم در دوران قاجار متصدی اخذ مالیات حاکمان ولایات بوده اند و این موضوع در ارتباط مستقیم با صدر اعظم نبوده چنین برمی آید که این اتفاق باید در دوران حکومت محمدحسین خان صدر بر ولایت اصفهان که به دوره حکومت آغامحمدخان قاجار و اوایل دوره فتحعلی شاه بازمی گردد، رخ داده باشد اما هر چه که هست شواهد حاکی از آن است که آنکه حکم بریدن زبان پیمان را صادر می کند کسی جز فتحعلی شاه نبوده است.


زبانی که به جرم حقیقت گویی بریده شد
نبیره پیمان می افزاید: "راهیابی به دربار کار ساده ای نبوده است و پیمان و همراهانش ابتدا اجازه ورود پیدا نمی کنند اما آنقدر می مانند تا بالاخره فرصتی دست می دهد که خودشان را به هر قیمتی به دربار برسانند و پیمان وقتی مجال حرف زدن پیدا می کند، سخن خود را اینگونه آغاز می نماید: جهان را جهاندار به گرگی سپرد / که بایست فرمان آن گرگ برد
فتحعلی شاه گمان می برد که پیمان او را گرگ نامیده است و در دم فرمان می دهد زبانش را ببرند. حکم اجرا می شود و پیمان پرِ قبایش را زیر خون زبانش می گیرد تا روی زمین نریزد. فتحعلی شاه از این کار تعجب می کند و می پرسد: رعیت! چرا چنین کردی؟ و پیمان پاسخ می دهد که خون ناحق ریختن در دربار قبله عالم فتحعلی شاه روا نباشد.
همین عکس العمل پیمان موجب پشیمانی فتحعلی شاه می شود و از همراهان پیمان می خواهد ماجرا را تعریف کنند و وقتی متوجه ظلمی که به رعایای بابافضلگاه شده می گردد و درمی یابد که منظور پیمان از گرگ حاکم اصفهان بوده است از حکمی که داده پشیمان شده و می گوید: ای وای بر من که زبان مملکتم را بریدم. سپس نه تنها کشاورزان بابافضلگاه را برای همیشه از دادن مالیات معاف می کند بلکه صله ای نیز تقدیم پیمان می نماید که البته بعضی
می گویند صله نبوده بلکه مستمری بوده است که پیمان تا آخر عمرش ماهانه از دربار قاجار دریافت می کرده است."
پشیمانی فتحعلی شاه و جبران مافات
البته به گفته عبدالباقی اصفهانی در مدایح الحسینیه، پیمان پس از بریده شدن زبانش، از جانب محمدحسین خان مورد لطف و دلجویی قرار می گیرد اما از آنجا که ظاهرا عبدالباقی تذکره اش را به سفارش محمدحسین خان صدر نوشته است، احتمال تحریف واقعیت این ماجرا می رود.
در هر حال تعلق گرفتن مستمری به پیمان پس از بریده شدن زبانش از جانب دو تن دیگر از بازماندگانش نیز تایید
می شود. حاج محمد ترابی ندیده دختری پیمان دراینباره می گوید: " ربابه؛ مادرِ مادرم همسر حسینعلی پسر حاج آقا (نوه پیمان) بود که قصه بریده شدن زبان پدربزرگ پدرشوهرش را می دانست و برایم تعریف می کرد. مادربزرگم می گفت: وقتی زبانش را می برند دستش را زیر خون می گیرد، می پرسند چرا این کار را می کنی؟ می گوید در دربار شاه نباید خون ناحق بر زمین ریخته شود. همین کار پیمان شاه را از کرده اش پشیمان می کند و در عوض این کارش تا آخرعمر پیمان، برایش مستمری می فرستد و حتی پس از مرگش این پرداخت مستمری همچنان ادامه یافته و به پسرش تعلق می گیرد."
صدیقه جعفریپور (متولد 1306) عروس حسنعلی یکی دیگر از پسران حاج آقا (نوه پیمان) نیز می گوید: "این قصه همیشه در خانواده شوهرم زبان به زبان می گشت که پیمان شاعر بود و شعری خواند که به شاه برخورد و شاه زبانش را برید. نوه ها و نتیجه های پیمان همه نزدیک هم و دیوار به دیوار هم زندگی می کردند و می شنیدیم که شاه از آن روز به بعد برای پیمان پول می فرستاده و حتی بعد از مرگش برای بچه ها و نوه هایش هم پول می آمده است."


دفتر اشعار پیمان
تذکره مدایح الحسینیه تنها منبع مکتوبی نیست که پیمان را معرفی می کند بلکه ثمر نایینی که خود نیز پیش از مشروطه می زیسته از پیمان به عنوان یکی از شاعران قرن 13 نام می برد.
حاج آقامحمد پیمانی می گوید: " یکی از دفترهای شعر پیمان را پدرم به شخصی به نام ادیب از خاندان امینی سپرده بود. سال 1342 بود که ادیب دفتر شعر را به پدرم برگرداند بعد از آن محمدآقا راجی آن را به امانت گرفت و بعد از مدتی تحویلمان داد. اینبار من دفتر را از پدرم گرفتم و چند سالی است که پسرم محمدباقراز آن نگهداری می کند. غیر از این دفتر شعر که اشعار پیمان به صورتی مرتب و با خطی خوش در آن نوشته شده دفتر شعر دیگری هم بود که مفقود شد."
پسر بزرگ محمدآقا راجی می گوید: "پدرم تذکره ای از شاعران سده تالیف کرد که طی آن کلیه شاعران سده از دوره صفویه تا زمان تالیف تذکره را در آن معرفی کرده و آن را "تذکره الادب" نامیده بود بعد از فوت پدر قصد داشتیم آن را که بسیار مرتب با مرکب سیاه و قرمز نوشته شده بود به چاپ برسانیم اما متاسفانه همان سال (1373) همراه با چند اثر تحقیقاتی دیگر که همه تالیف ایشان بود، مفقود شد.
وی که از اساتید رشته معارف دانشگاه آزاد است می افزاید: " پدرم بیت شعری راجع به "پریشان" یکی از شاعران سده می خواند: پریشان طاقت مهمان ندارد / که در خانه سر و سامان ندارد
و به داستانی درباره این شاعر اشاره می کرد که روزی پادشاه با لباس مبدل به سده آمد و از قضا سرزده میهمان خانه پریشان شد. پریشان که آه در بساط نداشت شرمنده شد اما پادشاه پس از بازگشت به دربار برای پریشان صله فرستاد."

کتاب شعر خطی پیمان را در یک بقالی پیدا کردم
اگرچه مهم ترین واقعه زندگی پیمان یعنی بریده شدن زبانش به جرم عدالتخواهی تا کنون چندان بر کسی آشکار نشده است اما از قرار معلوم وجه شاعری وی مخفی نمانده و پیمان به عنوان یکی از شاعران دوران قاجار شناخته شده است. فتح الله حدادیان رییس انجمن ادبی سروش درباره نحوه آشنایی اش با اشعار پیمان ماجرای جالبی را برای ما تعریف می کند: " در قدیم از کیسه های پلاستیکی خبری نبود و بقال ها جنس را روی برگه کاغذ می گذاشتند و تحویل مشتری می دادند. یکی از سال های دهه 40 بود که در حین خرید، متوجه کتاب خطی شدم که بقال یک برگه از آن را کند تا جنس مرا روی آن گذاشته و تحویلم بدهد. قبل از اینکه برگه جدا بشود او را از این کار منع کرده و کتاب را گرفتم و زیر و رو کردم. برگه های کتاب پر بود از اشعاری به خط خوش. خواستم کتاب را از او بخرم اما پول قبول نکرد و گفت کتاب مال خودت. به خانه که برگشتم شروع به خواندن کردم. اشعاری بسیار زیبا با مضامینی عارفانه به سبک اشعار مولوی روی صفحه ها نقش بسته بود. آرایه های ادبی به زیبایی در آنها به کار رفته و نام "پیمان" در پایان همه اشعار آمده بود."
حداد می افزاید: "این موضوع را با استاد طلایی در میان گذاشتم و کتاب را به وی نشان دادم. استاد طلایی پیشنهاد داد که آن را به کتابخانه بسپارم اما من آن را به خانه برگرداندم و در کتابخانه شخصی ام نگه داشتم اما حالا متاسفانه هر چه می گردم پیدایش نمی کنم."


پیمان مداح اهل بیت (ع)
محمدباقر پیمانی می گوید: "بسیاری از نوحه های پیمان در ایام محرم و صفر در دسته جات عزاداری خمینی شهر خوانده می شود بدون اینکه کسی بداند شاعرش پیمان است."
ابیات زیر نمونه هایی از نوحه هاییست که پیمان برای امام حسن (ع) و امام حسین (ع) سروده است:
حضرت امیرالمومنین علی (ع):
علیِّ ولی، والی ملک والا / وصی نبی زوج زهرای اطهر
که برکَند و افکند با یک اشارت/ سر از جسم عَمر و در از حصن خیبر
علی شیرحق آنکه در لیل اسری / بزرگیش بر مصطفی گشت ظاهر
به یک ضرب زد اسب و مَرحب دو نیمه/ ز خندق جِه و در کَن و پل کُن در...

امام حسن (ع):
همین بس است ز مظلومی اش که در نظرش / کنند سبّ علی در برابر پسرش...
امام حسین (ع):
ماه حرم ز عرصه پیکار تا فتاد / شور و نشور و غلغله در کربلا فتاد
از اشک چشم زینب و از آه بی کسان / سیل از سمک گذشت و فغان در سما فتاد...


وجه تسمیه نام خانوادگی "پیمانی"
اگرچه نام خانوادگی خانواده های متعددی در محله فروشان "پیمانی" است اما بدیهی است که نوادگان پیمان اولین کسانی بوده اند که این شهرت را برای خود برگزیده اند و بقیه به تقلید از فرزندان پیمان نام خانوادگی پیمانی را انتخاب کرده اند.
حاج آقامحمد در تایید این مطلب با اشاره به اینکه ملاحیدرعلی و دایی حیدر از بستگان پیمان بوده اند، می گوید: "انتخاب نام خانوادگی در زمان پدرم اجباری شد و او "پیمانی" را انتخاب کرد."
خانه پیمان
میرزاعلی اکبر خان متخلص به "پیمان" از اهالی محله لادره بود. بالاخانه ای که بر دالان طویل خانه اش تعبیه شده بود رو به مادی خوزان که از میان لادره می گذشت، باز می شد و چشم اندازی زیبا داشت. پیمان برای سرودن شعر بر فراز این بالاخانه می نشست و سوار بر پرنده خیال به سرزمین شعر سفر می کرد.
حاج آقا محمد می گوید: "خانه پیمان همین جایی بود که الان ستاد ازدواج جوانان در آن مستقر است. بالاخانه ای بر فراز دالان صدمتری اش ساخته بود که رو به مادی خوزان باز می شد. وقتی خرابش می کردیم توی جای پی ها جایگاهی تعبیه شده بود که معلوم بود کاربردش مخفی کردن گنج بوده است. نمی دانم هیچوقت گنجی اینجا مخفی شده بوده یا نه ولی جایگاهش بسیار تمیز بود."


فرزندان پیمان
میرزاعلی اکبر خان اما علاوه بر شاعری فردی خوش بیان، کاردان و صاحب نفوذ بود. میرابی، مهارت در حفر چاه و قنات و... از او شخصیتی اجتماعی ساخته بود. رفتن تا پایتخت و بردن عریضه نزد شاه قاجار و دفاع از مظلوم تا پای جان نشان از شجاعت و مردانگی او دارد.
"حاج علی" تنها کسی است که از او به عنوان پسر پیمان یاد می شود. او نیز همچون پدر شخصیتی صاحب نفوذ داشت و از متمولان محل به حساب می آمد. وی در کار حفر قنات بود و کارگرهای زیادی داشت به گونه ای که همیشه سفره اش پهن بود و کارگرهایش را غذا می داد.
حفر سه دهنه چاه به فاصله 15 متر در قهدریجان و اتصال آنها به یکدیگر و هدایت آب به سوی صحرای دیمیتریون که چند سال بود به علت خشکسالی در خیلی از صحراهایش کشت و کار نمی شد، یکی از اقدامات حاج علی است که کمک بزرگی به کشاورزان این منطقه کرد. می گویند حاج علی بعد از حفر این چاه ها و بالا آمدن سریع آب گفته است دیمیتریونی ها بروند راحت بخوابند و چهار صحرایشان را کشت و کار کنند.
"حاج آقا"، "محمد" و "مشهد میرزا" اسامی فرزندان حاج علی است. گفته می شود دفاع از چوپانان سدهی که در فریدن مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند و نجات جان آنها به دست حاج آقا موجب شده که او نیز میان مردم صاحب نام شود و این اقدام ظلم ستیزانه اش نام او را سر زبان ها بیندازد.
زمان درگذشت پیمان معلوم نیست اما آنچه مشخص است این است که پیمان و پسرش حاج علی در وادی السلام به خاک سپرده شده اند.
با تشکر فراوان از محمدباقر پیمانی و مریم مویدی که در تهیه این گزارش ما را یاری کردند.

نوشتن دیدگاه