پنج شنبه, 01 آذر 1403 Thursday 21 November 2024 00:00

نویسنده :محمدعلی شاهین
در دهه سوم و چهارم قرن جاری ماه مبارک رمضان و آداب روزه داری حال و هوای متفاوتی با حال و هوای فعلی داشت چراکه بافت جامعه هم به لحاظ مشاغل و هم امکانات شهری و وسایل و لوازم در دسترس مردمان با آنچه اکنون در اختیار مردم است متفاوت بود.
در آن زمان ها ساکنین این دیار بیشتر به کشاورزی و دامداری مشغول بودند و محلات شهر هم به شکل کنونی به هم پیوسته نبود مثلا مابین محله ورنوسفادران با خوزان و خوزان با فروشان و خوزان و فروشان با اندوان صحاری متعددی وجود داشت که مردم هر محل در آن به کشاورزی مشغول بودند. خیابان کشی ها به شکل کنونی نبود گرچه از سال 1314 به تدریج چهار خیابان اصلی شهر تا پایان دهه 20 و اوایل دهه 30 شکل گرفت و ارتباط بین مردم محله ها توسعه یافت اما پیش از آن فاصله محلات از هم آداب و رسوم آنها را با هم متفاوت ساخته بود.
اوقات شرعی مهمترین دغدغه مردم در ماه مبارک رمضان بود
به دلایل متعدد از جمله در دسترس نبودن ساعت و وسایل ارتباطی چون رادیو مردم در تعیین دقیق اوقات شرعی که در ماه مبارک اهمیت ویژه ای پیدا می کرد با مشکل روبرو می شدند و در واقع متکی به اذان گوهای مساجد بودند. اذان گویان خود را موظف می دانستند به ویژه هنگام سحر مردم محل خود را برای خوردن سحری بیدار و قبل از پایان یافتن مهلت خوردن سحری و فرا رسیدن اذان صبح آنها را از ممنوعیت خورد و خوراک با خبر سازند و بنابراین وظیفه سنگینی را به عهده داشتند.
با خوش خوانی آرام آرام خواب از سر مومنین می پرید
در ایام ماه مبارک رمضان موذنان بالای گلدسته های مساجد می رفتند تا مردم را از فرا رسیدن سحر مطلع کنند و قبل از فرارسیدن پایان مهلت سحری، مسلمین را به نحوی از پایان موعد سحری خوردن مطلع سازند. حاج اکبر موذن و مکبر مسجد آعلی اکبر سال هاست چهره درنقاب خاک کشیده. مرتضی فرزند وی می گوید: در این ایام پدرم خواب نداشت چون بارها باید بیدار می شد تا از روی ستارگان فرا رسیدن سحر را متوجه شود و آنگاه به مسجد می رفت تا بر فراز گلدسته خوش خوانی کند و مردم را از خواب بیدار نماید. پدر من باسواد بود و به همین جهت اشعار و مطالبی از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری را که جنبه عرفانی داشت خوش خوانی می کرد. مثلا می خواند:
گفتی که تو را عذاب خواهم فرمود یا الله/ آن جا که تویی هستم یا رب، آن جا که تو نیستی تو را خواهم
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند / هرجا که دری بود به شب در بندند / اما در دوست را به شب باز کنند
این اشعار حس خوبی در شنونده ایجاد می کرد به نحوی که بیدار شدن از خواب برایش راحت تر بود. وی ادامه می دهد: پدرم پس از خوش خوانی از گلدسته پایین می آمد و به خانه برمی گشت سحری می خورد و دو مرتبه راهی مسجد می شد تا اینبار بر فراز گلدسته به مردم محل هشدار دهد که اذان سحر نزدیک است و مهلت سحری خوردن تمام. پس چند بار با صدای بلند اعلام می کرد: «آب است و تریاق» (تریاک) به این معنی که دیگر حق خوردن هیچ چیز حتی آب را ندارید. بعد هم اذان صبح را می گفت و اگر نماز جماعت بود اهالی را برای بر پایی نماز به مسجد دعوت می کرد. رضا موذن و مکبر مسجد گاردر نیز یکی دیگر از آنهاست که حق بزرگی به گردن اهالی محل دارد. فرزند وی نیز خاطراتی مشابه آنچه مرتضی گفت را تعریف می کند و اضافه می نماید: پس از ورود رادیو پدرم اقدام به خرید آن کرد تا بتواند از اوقات شرعی باخبر شود ولی چون همه رادیو نداشتند باز هم خوشخوانی می کرد و قبل از اذان صبح بالای گلدسته می رفت و آب است وتریاق را فریاد می کرد.
علاوه بر موذنان برخی ساکنین محل که اصطلاحا خواب سبک تر بودند نیز داوطلبانه این وظیفه را بر عهده می گرفتند. محمد فرزند رحمان در این باره می گوید: از دوران کودکی به خوبی به یاد دارم که پدرم با مطلع شدن از وقت سحر به درب منازل افرادی که خود متقاضی بودند می رفت و با کوبیدن بر درب آنها را از خواب بیدار می کرد. گاه نیز با خود چراغ مرکبی و یا چراغ تیریک همراه می برد تا بتوانند از ظلمات گذرها راحت عبور کند و جالب این که این کار را در هوای سرد زمستان های آن سال ها هم انجام می داد.
با ورود رادیو به شهر معدودی از ساکنین اقدام به خرید رادیو که آن روزها به اندازه تلوزیون 14 اینچ بود کردند و این پدیده تحولی در مطلع شدن دقیق تر از اوقات شرعی به وجود آورد. محمد در ادامه می گوید: پدرم یک رادیو خریداری کرده بود که بزرگ بود و جالب اینکه با سیمی به آنتن که روی بام بود وصل می شد. رادیو وقت دقیق اذاب مغرب و عشا و صبح را اعلام می کرد و سحر و افطار برنامه هم پخش می کرد و لحظه اذان را با صدای غرش توپ اعلام و سپس اذان خوش نوایی پخش می کرد که شاید از موذن زاده اردبیلی بود. وی ادامه می دهد: هر خانه که رادیو داشت در این اوقات با گذاشتن رادیو در فضای آزاد و بلند کردن صدای آن سعی می کرد فرا رسیدن افطار و سحر را به اطلاع همسایگان برساند. محمد می گوید: پدرم این کار را ثواب می دانست و با موذنین محل همکاری لازم را برای مطلع کردن آنها از وقت دقیق اوقات شرعی به عمل می آورد.
یکی دیگر از وسایلی که در برخی از خانه ها وظیفه بیدار کردن افراد را برای سحر بر عهده داشت ساعت هایی بود که باید آنها را کوک می کردند تا سر ساعت مقرر به صدا دربیاید. محمد می گوید: این ساعت ها شکل و شمایل خاصی داشت و شب ها عقربه های آن می درخشید. صدای آن را روی برخی گوشی های همراه که می شنوم به یاد بیدار شدن ها برای سحری می افتم.
دیدن ماه پایان ماه رمضان
یکی دیگر از برنامه های پرشور ایام رمضان شور و شعف مردم محل برای دیدن ماه بود که هر کس سعی می کرد با رفتن بر پشت بام ها آن را جستجو کند. فریدون از دوران کودکی خود و روز پایانی ماه مبارک خاطرات زیادی دارد. وی می گوید: از غروب آخرین روزی که احتمال پایان ماه می رفت مردم در مسجد محل جمع می شدند و افرادی از سوی روحانی محل به محلات دیگر و شهرهای اطراف از جمله اصفهان و نجف آباد می رفتند که از دیدن ماه مطلع شوند. این پیک ها که خیلی وقت ها از وسیله نقلیه آن زمان یعنی موتور ایژ استفاده
می کردند در صورت یافتن کوچکترین خبری از دیده شدن ماه به مسجد محل بر می گشتند و حالا نوبت موذن بود که بالای گلدسته مسجد برود و مردم را از رویت ماه با خبر کند. ما هم با هم کلاسی ها در مدرسه قرار می گذاشتیم که روی بام های خانه خود به جستجوی ماه برویم تا اولین نفری باشیم که ماه را می بینیم.

نوشتن دیدگاه