نویسنده : محمدعلی پیمانی
غلامعلی بابای مدرسه سر ساعت 7 درِ خانه «ابراهیم» (جنب بقالی حاج حسن شیخ) را که در اجاره اداره فرهنگ بود و تابلوی «دبستان پسرانه رودابه» بر سر در آن نصب شده بود، باز کرد.
از چاه آب کشید و حیاط خاکی مدرسه را آب پاشی کرد. بچه ها یکی یکی قبا به تن، گیوه و تمبان به پا و کلاه نمدی به سر از راه رسیدند و سر ساعت 8 سر صف ها ایستادند. حاج اسداله زمانی ناظم مدرسه یکی از بچه ها را صدا کرد تا قرآن بخواند. بعد از آن نوبت خواندن دعای هر روزی بود. یکی دیگر از بچه ها جلوی صف ها ایستاد: به نام خداوند یکتا
بچه ها یک صدا فریاد زدند: به نام خداوند یکتا...
بچه ها به صف وارد کلاس ها شدند. زنگ قرآن بود. حاج آقا حبیب مرتضوی معلم قرآن مدرسه وارد کلاس شد. بچه ها کتاب های قرآن را باز کردند و آقا معلم شروع به خواندن کرد و دانش آموزان تکرار می کردند.
زنگ تفریح به صدا درآمد و بچه ها با سر و صدا پریدند توی حیاط. ربع ساعت استراحت کردند و دوباره روانه کلاس ها شدند. این زنگ حساب داشتند. حاج اکبر آقا زمانی مدیر با درایت مدرسه از اداره فرهنگ خواسته بود که یک معلم باتجربه برای حساب به مدرسه اش بفرستند. آقای زاهدی هر روز با دوچرخه از اصفهان می آمد و حساب را خیلی خوب تدریس می کرد.
زنگ خانه که به صدا درآمد همگی با سر و صدا از کلاس ها بیرون آمدند و راهی خانه هایشان شدند. آقای ناظم دم در مدرسه ایستاده بود: غذا بخورید و زود برگردید برای کلاس های بعداز ظهر.
بچه ها غذا خورده و نخورده دوباره راهی مدرسه شدند و سر صف ایستادند. آقای ناظم که آمد، همگی به صف از مدرسه خارج شدند و به طرف مسجد لادره که در چند قدمی مدرسه شان بود، به راه افتادند. وضو گرفتند، یکی از بچه ها جلو ایستاد و بقیه در صف هایی منظم نمازشان را به صورت هماهنگ به جا آوردند و دوباره به صف راهی مدرسه شان شدند.
زنگ اول بعد از ظهر علم الاشیا داشتند و زنگ بعد دستور زبان فارسی. چیزی به غروب نمانده بود که زنگ خانه به صدا درآمد و بچه ها با هیاهو و سر و صدا راهی خانه ها شدند.
***
سال 1332/دبستان پسرانه رودابه (محله میانجوی)
ابراهیم مدتی بود به اداره فرهنگ رفت و آمد می کرد و می گفت که می خواهم پسرانم را عروسی کنم و خانه ام را احتیاج دارم. اداره فرهنگ هم که جای دیگری برای برپایی مدرسه سراغ نداشت مرتب از او وقت می گرفت تا اینکه بعد از گریه و زاری ابراهیم و خوابیدنش از شب تا صبح درب اداره فرهنگ، بالاخره خانه اش را تحویلش دادند. حاج شیخ محمد حسین نجفی عالم جلیل القدر و امام جماعت مسجد ملاحیدر وقتی از ماجرا با خبر شد خانه خودش در محله میانجوی و نزدیکی مسجد ملاحیدر را به اداره فرهنگ اجاره داد و سال تحصیلی 1332 دبستان رودابه در این محله دایر شد.
بچه ها از چند روز قبل کتاب هایشان را از مغازه حاج حسین گلی در نزدیکی مدرسه اسلامی (محله درب محکمه) خریده بودند و چند تایی مداد و دفتر هم از بقالی حاج حسن شیخ.
***
معلم ورزش که از اصفهان می آمد با دوچرخه از راه رسید. جلسه پیش به کلاس سومی ها گفته بود که باید برای زنگ ورزش شورت بپوشند اما به لباس و کفششان خیلی کاری نداشت. بچه ها قبل از آمدن آقا معلم لباس هایشان را عوض کردند تا همراه او راهی کوه کوچک شوند. هفته ای دو زنگ ورزش داشتند و آقا معلم بیشتر اوقات دانش آموزان را از مدرسه تا کوه کوچک می برد و برمی گرداند و بچه ها از این پیاده روی لذت می بردند.
ظهر بود که بچه ها به مدرسه رسیدند و با اجازه آقای ناظم راهی خانه هایشان شدند. ناهار خوردند و دوباره روانه مدرسه شدند. صف بستند و رفتند تا در مسجد ملاحیدر نماز ظهر و عصرشان را به جا بیاورند.
بعداز ظهر هم آقای روح اللهی با قلم و دوات از راه رسید تا طبق روال هر هفته با بچه ها خط درشت کار کند.