سردار شهید احمدرضا ابراهيمي خوزاني
نام پدر: رحمان
زادروز: 8 اردیبهشت 1337
شهادت: 23 اسفند 1359
محل شهادت: آبادان
عملیات: پدافندی ذوالفقاریه
آرامگاه: گلزار شهدای خمینی شهر
مجاهدات:
- از مبارزان دوران انقلاب اسلامی، هسته شهید محمد مجیری
- از فعالان تاسیس و اولین نیروهای سپاه پاسداران خمینی شهر
- از اولین نیروهای آموزش دیده سپاه پاسداران خمینی شهراعزامی به کردستان و آبادان
کتاب زندگینامه و خاطرات:
- زیراین علم؛ به قلم زهرا شمس، 1393
چشم هایش را در سال 1338 در محله خوزان در خانواده ای مذهبی و کارگری به جهان گشود. پدرش کشاورز بود و تنها یک اتفاق کوچک آن هم در دوران ابتدایی او را از درس و مدرسه جدا کرد تا کمک خرج خانواده و عصای دست پدر بشود.
از همان کودکی برای کار رفت پیش دایی اش و مشغول سیمان کاری شد. زمان زیادی طول نکشید تا توی این حرفه، استادکار ماهری بشود و خیلی ها کارهایشان را به او بسپارند.
سن و سالش کم بود اما قوی بود و غیرتمند و یار مظلوم ها و افراد ضعیف جامعه اش.
بحبوحه انقلاب بود و نهضت امام خمینی (ره) که به واسطه یکی از دوستانش، با حلقه فکری انقلابی و مذهبی شهید محمد مجیری آشنا شد و اینگونه شد که در شعار نوشتن بر ضد رژیم و پخش اعلامیه های امام(ره) به نیروهای انقلاب کمک کرد.
حول و حوش سال 1355 بود که فعالیت های انقلابی علنی تر شده بود، اطلاعیه های امام(ره)، بیش از پیش بین مردم پخش می شد و مخالفین زیادی هم داشت. آن وقت ها، یکی از کارها و حربه های مخالفین برای تضعیف فعالیت ها، تحقیر بچه های انقلابی بود، مثلا اگر کسی به انقلاب می پیوست، شروع می کردند علیه او حرف زدن و تحقیر نَسَب و خانواده اش و افشای گذشته اش.
برای همین ها بود که هنوز عده ای از بچه های محله شان با اینکه با انقلاب و امام مخالف نبودند، جرات نمی کردند طرف نیروها و فعالیت های انقلابی بروند اما او چون از نظر قدرت بدنی و شجاعت توی محله، سرآمد بقیه بود، همین که با بچه های انقلاب دست رفاقت و همکاری داد، تحول بزرگی بین دوستان و آشنایانش رخ داد و قوت قلب بقیه شد و خیلی ها به جمع انقلاب پیوستند. برای شان مثل حمزه شد که به نهضت پیامبر پیوسته بود.
پس از سوزاندن و منفجر کردن ساختمان حزب رستاخیز خمینی شهر که او هم در انهدام آن نقش داشت به مبارزاتش ادامه داد تا اینکه در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی برای کمک به مردم در تسخیر پادگان های تهران به آنجا رفت.
انقلاب که پیروز شد، جزو گروهی بود که برای آموزش و دوره نظامی عقیدتی و سیاسی سپاه به تهران اعزام شد و این دوره را پشت سر گذاشت.
پس از بازگشت از تهران، تمام وقت و انرژی اش را وقف تعمیر و تجهیز ساختمان سپاه و سازماندهی آن نمود. ورودش به سپاه، با جسم و جان و توانایی و همه امکاناتش بود. حتی سیمان کاری که مزد بالایی داشت را رها کرد تا با تمام قوایش به سپاه برسد.
غائله کردستان که شروع شد جزو اولین افرادی بود که به آن دیار اعزام شد و چه خوب بیسم چی رحیم صفوی شد که هنوز ایشان از او یاد می کند.
جنگ که شروع شد، او هم با دوستان و همشهری هایش راهی جبهه شد. جبهه ذوالفقاریه آبادان، او را خوب به یاد دارد.
جزو اولین نیروهایی بود که برای آزادسازی تپه های مدن (شهید موذنی) اقدام کردند و همین عملیات، بهانه ای شد که خیلی زود، یعنی در روز 23اسفندماه1359 در حالی که مدت زیادی از شروع جنگ نگذشته بود از پنجره این عرصه خاکی پرواز کند و برگشتن پیکر او و دو تن از دوستان و همرزمانش بشود بهانه افتتاح گلزار شهدای شهرستانش و اعزام داوطلبانه خیلی از دوستان و همشهری هایش به جبهه.
نویسنده: زهرا شمس