سالهای حدود 1347یا 48 بود که خواهرم بیمار شد ومجبور شدیم وی را برای معاینه ودرمان به بیمارستان فیروزآبادی تهران ببیریم وقتی به بیمارستان رسیدیم بیماران زیادی آنجا در انتظار ایستاده بودند تا شاید نوبت به آنها برسد.با نا امیدی به بخشی که مسول نوبت دهی به بیماران بود مراجعه کردم وشرایط بیمار را گفتم .یکی ازآنها از من پرسید شما ازکدام شهر هستید گفتم همایونشهر.خیلی زود مرا صدازد تا پزشک بیمارمان را ببیند.متوجه شدم همه جا مارا تحویل می گیرند وخیلی خوب رسیدگی می کنند متعجب شدم با خودم گفتم بهتر است دلیل این رفتار را سوال کنم .به همان کسی که ماراپذیرش کرده بود مراجعه کردم وپرسیدم چرا با وجودشلوغی موجودرفتارشما با ماویژه است وی جواب دادچون شما همشهری دکترمیرحامد حسین سیادت هستید اوسالها دراین بیمارستان کار کرده است وهمه ما خاطرات بسیاری از این انسان بزرگ ووارسته داریم همه ازاو به نیکی یادمی کنند اوکه بااحترام خاصی از دکتر سیادت حرف می زد گفت بارها آقای دکتر وقتی بعد از ساعتها کار بیمارستان را ترک می کند پول بلیط اتوبوس خود را از نگهبان دم درب قرض می کند وی گفت هیچ وقت یادم نمی رود دریکی از زمستانهاکه هوا به شدت سرد بود وادار کردیم تا دکتر سیادت یک پالتو بخرد. مدتی این پالتو را می پوشید یک روز متوجه شدم پالتونپوشیده از اوسوال کردم پس پالتوکجاست گفت یکی از بیمارهایم بالاپوش درستی نداشت پالتو را به اوبخشیدم.
دکترسیادت با جیب خالی به خانه می رسید
یکی ازهمشهریها می گفت زمانی که دکترسیادت درتهران مشغول تدریس وتحقیق ودرمان بود منهمآنجا بودم و اورا می شناختم .مسیرما یکی بودو بسیاری ازشبها در راه برگشت به خانه دراتوبوس واحد با هم همراه بودیم.بارهاشاهد بودم که این مرد بزرگ دربرابرتقاضای افرادبرای کمک هرچه درجیب داشت را می بخشیدبه شکلی که واقعا درمقابل تقاضای فردبعدی پولی برای بخشش در جیب نداشت وجیب خالی به خانه برمی گشت.
پزشکی که مردم برای دیدنش دوصف متفاوت تشکیل می دادند.
یکی ازهمشهریها که خود شاهد حضور دکتر سیادت درزادگاه خود بود می گوید دکتر هروقت به شهرمی آمد دودسته مردم برای دیدن وی صف تشکیل می دادند یک دسته کسانی که بیماربودندومی خواستنددکترآنها راببیند ویک دسته هم کسانی که به امید کمک مالی دکتر سیادت به آنها صف تشکیل داده بودند.یکی دیگرازهمشهریان که داروخانه داربود ودرجریان کارپزشکان قرارداشت نیزمی گویدبارها بود که دکتربیماران زیادی را درمراجعه به شهرمی دید ولی دست آخر برای امورات خودپول قرض می کرد تاحقوق آخرماهش را بگیرد وپس بدهد.
برادر دکترحاج آقا میگوید برادرم در هرفرصتی که امکان داشت دکتر سیادت رابه مطب خودمی آورد وبیمارانی تا بیمارانی راکه نیاز به تخصص وی داشتند معالجه کند واین مرد بزرگ باگشاده رویی وبدون هیچ چشم داشتی این کار راانجام می داد.
منابع:
محمدعلی شریفیان
دکتر حسن لقمانی
مجتبی لقمانی