محمد جواد جزینی
زادروز: سال ۱۳۴۴ / درچه
کارشناسی ادبیات
کارشناسی رشته نویسندگی داستان کوتاه از lcs امریکا.
سوابق وفعالیتها:
نویسنده دهها عنوان کتاب.
طراح و موسس نخستین هنرستان داستان نویس ایران.
مدیر خانه داستان.
مسئول آموزش داستان نویسی حوزه هنری به مدت پانزده سال.
سردبیر مجله ادبیات داستانی.
مروری بر زندگی محمدجواد جزینی
محمدجواد متولد سال 1344 درچه است پس از دوره ابتدایی در رشته روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی تحصیل نمود ولی به دلیل علاقه به نویسندگی و ادبیات به تحصیل در رشته ادبیات فارسی پرداخت و موفق به اخذ کارشناسی ادبیات شد.وی همچنین دوره غیر حضوری «نویسندگی داستان کوتاه» دانشگاه ics آمریکا را گذراند.
سوابق و فعالیتها:
محمدجواد جزینی را با عناوین نویسنده، منتقد ادبی، نویسنده دفاع مقدس و مدرس داستان نویسی نام برده اند. وی از سال 1366 با حوزه هنری همکاری خود را آغاز کرد و به عضویت شورای سردبیری درآمد. سالها مسئول آموزش داستان نویسی در حوزه هنری بود.
جزینی طراح استاندارد مهارتی داستاننویسی و مدیر نخستین هنرستان داستاننویسی ایران بوده است. نقد و تدریس داستاننویسی، پانزده سال مسئولیت آموزش داستاننویسی حوزهٔ هنری، سردبیری مجلهٔ ادبیات داستانی، دبیری انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، داوری چندین دوره انتخاب کتاب سال و… ازجمله فعالیتهای اوست. سال ١٣٦٧ تشکیلاتی بهعنوان پیک داستاننویسی راه انداخت هدف این مجموعه، آموزش غیرحضوری داستان نویسی به بچههای شهرستان و استعدادهای دور از دسترس تهران بود. پیک داستاننویسی در یازده سال با هفتصد هنرجو از سراسر کشور در شهرها و روستاهای مختلف مرتبط شد. برای هنرجویان جزوه فرستاده میشد، آنها جزوهها را میخواندند و تمرینها را پاسخ میدادند. پاسخها توسط کارشناسان ارزیابی میشد. چندین چهرهٔ فعال داستان کوتاه امروز، در همین مؤسسه داستاننویسی آموزش دیدند. سالها بعد پیک قصهنویسی پیشینهٔ هنرستان شد و هنرستان که بخش آکادمیک و آموزشی داشت، مجوز گرفت و شروع به فعالیت کرد. وی نخستین مدرسهٔ مجازی داستاننویسی ایران را ۲۸بهمن۱۳۹۰ راهاندازی کرد.
سفر به شهر زیتون در قالب سفرنامه اولین اثر وی میباشد که در سال 1369 با موضوع رودبار زلزلهزده و حال و احوال ساکنان آن نگارش کرد وازآن پس دهها عنوان کتاب در چندین موضوع از جمله مجموعه داستان، داستان برای کودکان و نوجوانان و آموزش ادبیات داستانی نگارش کرده است تعدادی از آثار وی عبارتند از:
الف) مجموعه داستان:
آی سودا / 1370
ایل بیسوار / 1376
آب، باد، آتش / 1379
نجیب / 1387.
خداحافظ قهرمان / 1385.
کسی برای قاطر مرده گریه نمیکند / 1391.
آن سفیدی / 1392 شامل 15 داستان كوتاه با موضوع جنگ و پيامدهای آن بر زندگی مردم و جامعه.
برای کودکان:
روزی این چنین / ۱۳۶۹.
سفر / ۱۳۷۶.
سنجاقکها / 1378.
افسانه خرس / 1378.
کلاغی که روی منغارش ایستاد / .1378
افسانه خارپشت / 1379
برای نوجوانان:
تابستان پر ماجرا / 1370
هوتک / ۱۳۷۱ .
ب) پژوهشی و تحلیلی در باره جنگ و ادبیات دفاع مقدس:
خرم خونین جاودانه / ۱۳۹۰ سه مقاله پیرامون ادبیات مقاومت. این کتاب پژوهشی درباره ادبیات مقاومت و دفاع مقدس است.
گلستان آتش / 1387، شامل12 داستان جنگی كه به صورت پژوهشی جمعآوری شده است.
کتاب خرمشهر: بررسی كارنامه جلوه خرمشهر در بيش از 540 كتابنگارش شده در باره جنگ از سال 1359 تا سال 1385 درباره خرمشهر و مقايسه جايگاه اين شهر با شهرهای مقاوم ملی سراسر جهان.
زنان نویسنده جنگ تحمیلی / ۱۳۹7.
د) آموزش داستان نویسی:
الفبای داستان نویسی / 1388 ویژگی منحصر به فرد این کتاب، بیان فنون داستان نویسی با زبانی ساده برای نوجوانان و جوانان می باشد.
داستان، از حاشیه تا متن: مجموعه مقالات / 1380
ریختشناسی داستانهای مینیمالیستی / 1389.
آشنایی با داستانهای پلیسی / 1389.
آشنایی با داستانهای کودک و نوجوان / 1389.
آشنای با داستانهای رئالیسم جادویی / 1390.
پرسش و پاسخ
به منظور آشنایی بیشتر با این نویسنده مبتکر و فعال و استاد ادبیات داستانی متن بعضی از سوالاتی که در مناسبتهای مختلف خبرنگاران از وی نمودهاند همراه جوابهای وی آورده میشود:
* وقتی به مسیر زندگی حرفهای شما نگاه میکنیم، میبینیم همه زندگیتان وقف داستان شده است، داستان نویسی، نقد داستان و تدریس. چه شد که این گونه در مسیر داستان قرار گرفتید و دلبسته آن شدید؟
فکر میکنم علاقهام به داستان دو علت دارد. دلیل اول خانواده و شخص مادرم بود. زحمت او من را با کتاب آشنا کرد. یادم هست یکی از شعبات کانون پرورش فکری، نزدیک محله ما تأسیس شد. آن زمان کلاس سوم ابتدایی بودم و مادرم مرا در کتابخانه کانون ثبتنام کرد. شاید مادرم در آن زمان به معنای رایج امروز متوجه ارزش کاری که میکرد، نبود و نمیدانست رفتن به کتابخانه و کتاب خواندن من در آن سن چه ارزشی دارد، اما هر روز این زحمت را میکشید و مرا به کتابخانه کانون میبرد و برمیگرداند. مدتی که من در کتابخانه بودم خودش روی سکو مینشست و منتظرم میماند. این رفت و آمد را در همه روزهای سال چه زمستان و چه تابستان انجام میداد و مرا همراهی میکرد. با آنکه مادرم سواد آکادمیک نداشت، اما میدانست اگر من در چنین شرایطی رشد کنم حتماً آینده متفاوتی خواهم داشت. خودش اهل داستان نبود، اما مرا به خواندن و کتاب علاقهمند کرد. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه در دوران مدرسه معلمی داشتم که حتماً او را میشناسید، آقای شمس لنگرودی. آقای لنگرودی آن زمان به شهرت امروز نبود، اما معلم من و علاقهمند به ادبیات بود. آن زمان هنوز اسم ادبی «شمس لنگرودی» را نداشت و با اسم و فامیل خودش بود و به ما درس میداد. شخصیت او مرا به خواندن و داستان علاقهمند کرد. البته شاید منع پدرم از رفتن من به سینما هم بیتأثیر نبود.
* چطور؟
پیش از انقلاب پدرم اجازه نمیداد ما به سینما برویم. با اینکه به سینما علاقه داشتم، اما اجازه ورود به آنجا را نداشتم. فامیلی داشتیم که در سینما کار میکرد و ساندویچ و نوشابه به مردم میفروخت. مادرم که علاقه مرا به سینما دیده بود، یک روز مرا به سینما برد و از او خواست مرا به سالن ببرد تا فیلم ببینم. او هم مرا روی یک صندلی نشاند و گفت: همین جا بنشین و فیلم ببین! آن زمان هم سانس به معنای امروز، وجود نداشت. دو فیلم از صبح تا شب به نوبت و پشت سر هم نشان داده میشد. من هم از صبح تا شب دو فیلم را با تکرار و پشت سر هم دیدم. از روز بعد آن اتفاق و داستان دو فیلم را با هیجان برای دوستانم تعریف میکردم. سینما رفتن من فقط یک روز بود، اما در تخیل خودم به سینما میرفتم و برای بچهها قصهای میگفتم که اصلاً فیلمش را ندیده بودم. این فرایند به من کمک کرد ذهن قصهسازی داشته باشم. حالا متوجه میشوم این واقعه در رشد ذهن قصهپرداز من، بیتأثیر نبوده است. پس از آن روز من با تخیلم فیلمی برای بچهها تعریف میکردم که اصلاً ندیده بودم و وجود نداشت، اما بچهها با هیجان به قصه من گوش میکردند.
* پس دو عنصر خانواده و مدرسه که نقش مهمی در کتابخوان کردن افراد در بزرگسالی دارند، برای شما وجود داشته است.
بله این دو مسیر خیلی مهم است و بسیاری از علاقهمندان به کتاب و نویسندهها از همین دو مسیر راهشان را پیدا کردهاند، اما نکته این است که این موارد جزو استثناهاست، چون خود نظام آموزش و پرورش ایران بچهها را کتاب گریز میکند. نظام آموزشی و مدرسه در موفقیت من نقشی نداشت که اگر این طور بود، اکنون تعداد زیادی از افراد کتابخوان شده بودند. به نظر من اگر موفقیتی هم هست در پی حرکات خودجوش است و برای من به خاطر شخصیت شمس لنگرودی بود. شخصیت کاریزماتیک شمس لنگرودی برای من جذاب بود نه شخصیت حقوقی او به عنوان معلم، چون او حتی معلم ادبیات من نبود و من جذب خودش شده بودم که از قضا نویسنده هم بود. حتی از ظاهر او هم کپیبرداری میکردم. یادم هست دستمال پارچهای همیشه توی دستش بود. دوست داشتم مثل او دستمال پارچهای داشته باشم. به مادرم گفتم از این دستمالها میخواهم. مادرم برایم دستمالی درست کرد. از آن روز به بعد من هم مثل لنگرودی، دستمال را تا میکردم و توی جیبم میگذاشتم. شاید اگر چنین شخصیتی در زندگی من پیدا نمیشد، چه بسا مسیر دیگری را انتخاب میکردم.
* اولین کتابتان را با چه عنوانی وارد بازار کتاب کردهاید؟
اولین کتابم را در قالب سفرنامه و با عنوان «سفر به شهر زیتون» وارد بازار کتاب کردهام، این کتاب داستان وضعیت رودبار زلزلهزده و حال و احوال ساکنان آن بود.
* شما «نویسندگی داستان کوتاه» را به شکل غیرحضوری در دانشگاه ics آمریکا گذراندید، از این اتفاق بگویید.
هنرستانی تأسیس کردیم و فراز و نشیبهایی برای تشریفات قانونیاش داشتیم. پس از آنکه مجوز برگزاری کلاسها را از نهادهای آموزشی گرفتیم، باید کتابها را هم تدوین میکردیم. برای این کار با نهادهای آموزشی جهان که کار داستاننویسی میکردند، اعم از دانشگاه، مؤسسات حضوری، غیرحضوری، رسمی و دولتی مکاتبه کردیم. همان زمان یعنی 25 سال پیش، حدود 15 مرکز فعال پیدا کردیم که کار آموزشی و دانشگاهی در مورد نویسندگی انجام میدادند. با همه این مراکز مکاتبه کردیم و برایشان شرح دادیم قرار است چه کاری انجام دهیم. بعضی از این مراکز با ما مشارکت کردند و منابعی را برای کمک به ما فرستادند، اما یکی از مراکز آموزش که جزو معتبرترین مجموعهها بود، حاضر نبود منبعی به ما بدهد. یکی از دوستان پیشنهاد داد بهترین راه این است که یک نفر دانشجوی این مرکز شود، این موجب میشود هم در این مرکز درس بخواند و تخصص بگیرد و هم کتابهایی که به عنوان متون درسی میگیرد، ترجمه و به عنوان متون درسی خودمان استفاده کنیم. این پیشنهاد کمهزینهترین راه بود که میشد به کتابها هم دسترسی پیدا کرد. برای انتخاب فرد موردنظر رایزنیهای زیادی کردیم و نهایتاً همان دوست من گفت خودت برو و این فرصت طلایی برای من ایجاد شد. با کمک هزینهای که نهادهای آموزشی دادند من در آنجا درس خواندم و به منابعی که اصلیترین هدف ما بود، دسترسی پیدا کردم. این متون ابتدا ترجمه و بعد با فرهنگ خودمان مطابقتسازی و نمونههای ایرانی به آن اضافه شد و به عنوان متون درسی هنرستان داستاننویسی استفاده کردیم.
* شرکت در این مؤسسه چه دستاوردی برای شما داشت؟
در مدت دانشجوییام مهارتهایی پیدا کردم که شاید کسب آنها در ایران برای علاقهمندانی مانند من امکان نداشت. از طرفی نمیتوانستم به سادگی، منابع را در اختیار داشته باشم. آنچه از آن محیط آموزشی کسب کردم بعدها دستمایه فعالیتهای آموزشی من شد.
آنها به الگوی آموزشی کاربردی در زمینه نویسندگی رسیده بودند که اصطلاحاً به آن «دایکو» میگویند. دایکو مثل آموزش رانندگی ماست که شخص در نخستین لحظه سوار ماشین میشود و در حین سوار شدن، فرایند آموزش اتفاق میافتد. به این الگوهای آموزشی کاربردی، دایکو میگویند. با تسط در این الگوها میشود مهارت پیچیده نویسندگی را در سادهترین و کاربردیترین شکل ممکن به دانشجوها منتقل کرد.
کسب این تجربه برای من به عنوان مدرس درس نویسندگی خلاق، تجربه خوبی بود. این تجارب دستمایه تأسیس نخستین هنرستان داستاننویسی ایران شد.
* از تأسیس نخستین هنرستان داستاننویسی در ایران بگویید.
سال 1367 67 تشکیلاتی راه انداختیم به عنوان پیک داستاننویسی. این مجموعه فعالیت آموزش غیرحضوری میداد. الگوی این نوع تدریس را از کشورهای غربی دیده بودیم و آن هم برای بچههای شهرستان و استعدادهای دور از دسترس تهران بود که نمیتوانستند در کلاس شرکت کنند. پیک داستاننویسی در 11 سال با 700 هنرجو از سراسر کشور در شهرها و روستاهای مختلف مرتبط شد. برای آن هنرجوها جزوه فرستاده میشد، آنها جزوهها را میخواندند و تمرینها را پاسخ میدادند. پاسخها توسط کارشناسان ارزیابی میشد. چندین چهره فعال داستان کوتاه امروز، در همین مؤسسه داستاننویسی را یاد گرفتند. بعد از سالها به این نتیجه رسیدیم که این تشکیلات به حدی از استاندارد رسیده که تبدیل به نظام آموزشی شود و رفتیم به دنبال مجوزهای لازم و تأمین متون. پس پیک قصهنویسی پیشینه هنرستان بود و هنرستان که بخش آکادمیک و آموزشی داشت، بعداً مجوز گرفت و شروع به فعالیت کرد.
* تا به حال دعواهای بسیاری بر سر آموزش داستاننویسی وجود داشته که نوشتن داستان مهارت است یا استعداد. شما به عنوان کسی که سالها در آموزش داستاننویسی فعالیت میکنید، چه موضعی دارید و تحلیلتان چیست؟
بله این دعوایی است که شاید هنوز هم بین برخی نویسندگان و فعالان ادبیات داستانی وجود دارد، ولی 200 سال است که در غرب پاسخ این پرسش داده شده و خودشان را درگیر این پرسش نمیکنند. در قرون گذشته که منابع یونانی برای ما به یادگار گذاشته، معتقد بودند خداوندی است به نام مموریوس که به نویسندگان الهام میکند. یعنی اگر خدای مموریوس کسی را انتخاب کند، خودش نویسنده میشود. به این معنا در تفکر یونان باستان نویسندگی یک امرآسمانی بود و لازم نبود کسی تلاش کند و مموریوس باید انتخاب میکرد. اما امروزه معتقدند، نوشتن هیچ ربطی به آسمان ندارد و مهارتی است که باید آن را یاد گرفت مثل رانندگی، آشپزی و یا مهارتهای دیگر زندگی، فقط کافی است آن را یاد بگیریم. مهارت نویسندگی یعنی تبدیل کلمه زبانی به دست. ما به راحتی میتوانیم از خاطراتمان برای دیگران صحبت کنیم، اما اگر بخواهیم آنها را مکتوب کنیم، برایمان سخت است. نظام آموزشی نویسندگی معتقد است میتوان دست را به دهان نزدیک کرد و به راحتی نوشت. حالا اگر کسی در پی این آموزشها نویسنده خلاقی نمیشود، ربطی به سیستم ندارد، اما نظام آموزشی میتواند نوشتن و مهارتهای نوشتن را به هر علاقهمندی یاد بدهد. در واقع نویسندگی خلاق میگوید نویسندگی امر آموزش پذیری است، اما خلاقیت ربطی به آن ندارد. من میتوانم نویسنده باشم و چیزی بنویسم و نمره خلاقیت خوبی نگیرم، اما فعل نوشتن را میتوانم انجام بدهم. سیستم نویسندگی خلاق معتقد است کسی که میتواند خیال کند و الفبای زبان را بلد است، باید بتواند بنویسد، اما در نظام آموزش و پرورش این طور نیست یعنی نه کسی که تا مقطع دیپلم درس میخواند و نه حتی کسی که تا مقطع دکترا درس میخواند، هیچ کدام نمیتوانند بنویسند. حتی دانشجوهای مقطع دکترای ادبیات هم به نویسندهها پیشنهاد میکنند برایشان پایاننامه بنویسند، چون طی سالها آموزش، مهارت نوشتن را یاد نگرفتهاند.
به هر حال این مسئله در غرب حل شده و 120 سال پیش دانشگاههای نویسندگی خلاق شروع به کار کردهاند و چند نویسنده برگزیده ایران و جهان از همین مراکز آموزشی بیرون آمدند.
* راجع به آثارتان هم صحبت کنیم. بخشی از آثار شما با موضوع جنگ، پژوهش و داستان هستند. تمرکز شما بر این حوزه به چه علت بوده است؟
مطمئناً به تجربه زیست من از جنگ برمیگردد. من سالهای نوجوانیام را در جنگ گذراندهام و تجاربی دارم که کمتر برای نویسندهها پیش میآید، برای همین بخشی از داستاننویسی من بر این موضوع متمرکز میشود. جنگ هم ویژگیهای خودش را دارد. تعصب، خشونت و رویدادهای عجیبی که هر کدامشان میتوانند دستمایه داستان باشند.
* در جهان داستانی شما انسان معاصر و دغدغهها و تنهاییاش جایگاه ویژهای دارد. از جهان نویسندگیتان بگویید.
* صحبت از جهان ذهنی برای یک نویسنده بسیار سخت است. داستان مکاشفه فردی نویسنده است نسبت به دنیا. ممکن است این مکاشفه برای کسی شیرین باشد و برای یکی اندوه و درد. برای همین نویسندهها کشف و درک خودشان را از هستی با تخیلات و جهان بر ساخته ذهنیشان درمیآمیزند. به ذائقه بعضی، این جهان تماشایی و پر از ارزشهای اخلاقی و انسانی است و شاید برای بعضی همراه با تجارب تلخ باشد. نویسنده این مکاشفه را انجام میدهد و مخاطب حق دارد بین این دو دنیا یکی را انتخاب کند.
*از فعالیتهای فرهنگی دیگرتان بگویید
من بخش اعظم وقتم را صرف آموزش در تهران، شهرستانها و مراکز فرهنگی میکنم.
*آیا به همان اندازه که به آموزش داستاننویسی پرداختهاید مطالعه هم میکنید؟
بله، البته نوع مطالعه متفاوت است چون مطالعه بخشی از کارم بوده زیرا بخشی از کار من بررسی اثر بوده و بخش دیگر آن نیز با نقد و بررسی آثار مرتبط است.
من به واسطهی حوزهی کاری خودم به ادبیات داستانی علاقه دارم البته گاهی کتابهای مرتبط با عرصهی سینما را هم مطالعه میکنیم
* چه آرزویی دارید؟
از بچگی آرزو داشتم جنگلبان شوم و هنوز هم این آرزو را دارم.
منابع:
زمانیان خدیجه، گفتگوی قدس آنلاین با محمد جواد جزینی. پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸.
خدایاری، نسرین، گفتگوی باشگاه خبرنگاران جوان با محمد جواد جزینی ۱۳۹۴.
آثار:
(عمده آثار محمد جواد جزینی در زمینه دفاع مقدس است.)
- مجموعه داستان «ایل بیسوار»
- مجموعه داستان «آب، باد، آتش»
- مجموعه داستان «تابستان پر ماجرا»
- کسی برای قاطر مرده گریه نمیکند
- خداحافظ قهرمان
- آشنایی با داستانهای کودک و نوجوان
-آشنایی با داستانهای مینیمالیستی و پلیسی
-آشنایی با داستانهای رئالیسم جادویی
- کتاب خرمشهر/ پژوهش
فعالیت ها:
- همكاری با حوزه هنري از سال 1366
- عضويت در شوراي سردبيري سوره بچههای مسجد، ماهنامه سوره و ادبيات داستاني
- مسوولیت آموزش داستاننويسي در حوزه هنری
- موسس هنرستان ادبيات داستانی
- طراح استاندارد مهارتي داستان نويسي
- مدير نخستين هنرستان داستان نويسي ايران
- تدریس داستان و داستان نویسی
- تخصص در داستان کوتاه به خصوص از نوع مینی مالش