دوشنبه, 05 آذر 1403 Monday 25 November 2024 00:00

نام :               عباس یوسفی


ولادت:            1342


محل ولادت:       کربلا


شهادت:          عملیات والفجر 4


محل شهادت:     مریوان

سومین شهید خانواده یوسفی در سال 1342 در شهر الگوی عاشقان و ایثارگران جهان اسلام کربلا متولد گردید. والدینش به علت علاقه ای که به وفاداری و فداکاری حضرت ابوالفضل(ع) داشتند نامش را عباس انتخاب کردند. دوران کودکی او در محیطی مذهبی و در جمع عاشقان و زائران شهدای کربلا سپری گردید. با شدت گرفتن فشارهای حزب بعث عراق علیه ایرانیان همراه خانواده اش به ایران مهاجرت کرد.

در اوائل سال 1357 همزمان با گسترش اعتراضات مردمی علیه حکومت ستم شاهی همراه والدینش برای پیگیری مسائل مالی و کاری پدرش که از زمان مهاجرت باقی مانده بود، به عراق مسافرت کرد. حدود هشت ماه در شهر کربلا اقامت کرد. این مدت برای عباس که در سنین نوجوانی بود- پر از خاطرات و کسب معلومات در زمینه های مختلف بود. حدود دو ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت. اعتقادات مذهبی و روحیه خوبش باعث شد که عباس به همراه دیگر دوستان در تظاهرات و پخش اعلامیه ها در سطح شهر فعالانه شرکت کند. ارتباط نزدیک خانواده با روحانیت متعهد و مبارز، باعث آشنایی و همکاری نزدیک وي با روحانیون به خصوص سید رضا و سید حسن امامی گردید.

با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع توطئه های دشمنان، او که در سن نوجوانی بود به طور فعال در گروه های مردمی که برای پاسداری و نگهبانی در سطح شهر تشکیل می گردید شرکت می کرد. از خصوصیات اخلاقی ایشان گذشت، شجاعت، صبوری و خوش رفتاری بود.

فعالیت های دوران دفاع مقدس
با شروع تجاوز دشمن بعثی به ایران اسلامی، شهید یوسفی با گذراندن دوره فشرده آموزش نظامی در پادگان آموزش سپاه پاسداران خمینی شهر در زمستان 1359 به جبهه ذوالفقاریه آبادان اعزام گردید.
برادر شهید در خاطرات خود بیان می کند: در جبهه ذوالفقاریه برای تصرف تپه های مدن (شهید مؤذنی) عملیات انجام دادیم ولی در مرحله اول موفق به تصرف مواضع دشمن نشدیم. جنازه های شهیدان محمد مجیری و رضا ابراهیمی در نزدیکی خط دشمن باقی ماند. برای آوردن آنان تعدادی از نیروهها داوطلب شدند. عباس هم یکی از آنان بود. ایشان فردی شجاع، جسور و متعهد بود. این افراد، مأموریت را با موفقیت انجام دادند. مرحله دوم عملیات موفقیت آمیز بود و تپه های مذکور به تصرف نیروهای ایران در آمد.
عباس پس از آن در مأموریت های مختلف در اکثر عملیات ها (شامل حصر آبادان، فتح المبین، بیت المقدس و ...) شرکت داشت. در عملیات والفجر مقدماتی بر اثر اصابت ترکش گلوله دشمن از ناحیه شکم به شدت مجروح گردید و چندین ماه تحت درمان و استراحت بود و بعد از بهبودی به جبهه اعزام گردید.

آخرین مأموریت
شهید عباس یوسفی هنگامی که مطلع شد قرار است عملیاتی توسط نیروهای ایران در منطقه پنچوین عراق انجام گیرد، از طریق سپاه پاسداران به لشکر 14 امام حسین(ع) اعزام گردید. ایشان به عنوان فرمانده دسته گردان پیاده در عملیات والفجر 4 منطقه عمومی مریوان شرکت می کند. روز بعد دشمن برای باز پس گیری مناطقی که توسط نیروهای ایرانی تصرف شده بود با قدرت زیاد حمله می کند. انواع گلوله های دشمن مانند باران بر منطقه شلیک می شود. دفاع شجاعانه دلیر مردان ایرانی باعث تلفات سنگین به دشمن می شود. عباس با شلیک تعدادی زیاد گلوله «آر پی جی هفت» مانع پیشرفت دشمن می گردد. در حین شلیک گلوله توسط تک تیرانداز دشمن از ناحیه چشم مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و به شهادت نائل می گردد. جسم ایشان حدود 48 ساعت در منطقه زیر آتش گلوله ها باقی می ماند. در این مدت تعدادی ترکش به بدن او اصابت می کند. پس از انجام مرحله سوم عملیات توسط نیروهای لشکر 31 عاشورا جنازه ایشان به مریوان منتقل می گردد.

چگونگی مطلع شدن خانواده از شهادت عباس
برادر شهید در خاطرات خویش بیان می کند: «یک روز صبح بعد از رساندن کارگرانم به سر کار در حال رفتن به منزل بودم؛ اول بلوار توحید دو نفر رزمنده بسیجی منتظر ماشین بودند. آنان را سوار کردم در حین گفتگو با هم متوجه شدم که در مورد شهادت فردی صحبت می کنند. یکی از آنان می گفت: «ایشان دو برادرش مفقود و یکی هم بر اثر تصادف فوت کرده است و جنازه او در منطقه باقی مانده است.» یک لحظه شک کردم. از آنان پرسیدم: «اسم ایشان را نمی دانید؟» گفتند: «نه، فقط می گفتند دو برادرش مفقود شده اند.» اول جوی گاردر آنان را پیاده کردم و خودم را به سپاه پاسداران رساندم. در قسمت تعاون از آقای تیموری سؤال کردم. گفت شهیدی به نام عباس برای ما فرستاده نشده است. به وسیله تلفن با تعاون منطقه عملیاتی تماس گرفتم. پس از مدتی جواب دادند عباس شهید شده و جنازه او را به خمینی شهر می فرستند. من دچار نگرانی شدید بودم که چگونه این خبر را به والدینم برسانم. همان روز تشییع جنازه دوازده شهید بود؛ قرار شد در حین تشییع جنازه دوستانش شایع کنند که عباس شهید شده و از این طریق والدین و دیگران مطلع شدند.»

وصیت مادر شهید
محمد، برادر شهید یوسفیان می گوید: والدینم واقعاً افراد صبوری بودند. با اینکه عباس چهارمین فرزندشان بود که به شهادت نائل شده بود ولی برای رضایت خداوند و اهداف مقدس آنان بی تابی نمی کردند. هنگام غسل عباس مادرم گفت: یک تکه از لباسهای عباس را برای من بیاورید چون می خواهم بعد از مرگم آن را همراه من در قبر بگذارید گفتم مادر نمی شود لباسش را در بیاوریم. هنگامی که جنازه را آوردند شال گردنی که همراهش بود و یک لنگه کفش که با او مانده و خونی بود برای مادر آوردیم و چندین سال بعد هنگام دفن مادرم طبق وصیتش با او دفن کردیم.»

زندگینامه جعفر یوسفی
جعفر یوسفی در سال 1344 در شهر فداکاری و ایثار و سرور و سالار شهیدان کربلا متولد گردید دوران کودکی تا سن شش سالگی را در جوار بارگاه ملکوتی امام حسین(ع) و یاران با وفایش گذراند. در اواخر سال 1349 به علت فشار حزب بعث عراق با خانواده به ایران مهاجرت کرد. اوائل نوجوانی او مصادف با اوج اعتراضات مردمی علیه رژیم ستم شاهی بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای دفاع و حفظ ارزشهای آن در هر مکان و زمان آمادگی داشت. به علت کمی سن و شهادت دو برادرش - حسن و حسین- به عنوان نیروی نیمه وقت با سپاه پاسداران خمینی شهر همکاری می کرد. در يكي از همان روزها هنگام بازگشت از سپاه پاسداران به طرف منزل، به علت تصادف دار فانی را وداع و به ملکوت پیوست. فوت ایشان حدود هشت ماه بعد از مفقود الاثر شدن حسین اتفاق افتاد. ایشان سومین فرد خانواده بود که دار فانی را وداع و به دیار باقی رفت. حدود چهارده ماه از شهادت حسن اولین شهید خانواده تا شهادت عباس چهارمین شهید خانواده فاصله بود. والدین شهدای یوسفی با الگوگیری از قیام کربلا صبورانه نسبت به این اتفاقات طاقت آوردند و تا پایان عمر نسبت به آنها شکوه و شکایتی نکردند. 

نوشتن دیدگاه