به نقل ازکنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر،
اکبر باباییان
نویسنده : مهدی رضایی/پیمانی
تولد: سال 1347
شهادت: سال 1365
مشغول پخت و پز بودم که با دو تا از عکس هایش وارد آشپزخانه شد و پرسید کدامش بهتر است؟ تعجب مرا که دید گفت می خواهم وقتی شهید شدم دنبال عکسم نگردید. برای اینکه دلش را نشکنم یکی از عکس ها را انتخاب کردم اما فکرش را هم نمی کردم که چند ماه بعد برویم سراغ همان عکس برای مراسم تشییع اکبر. (مادر شهید)
شهید اکبر باباییان در سال 1347 و نیمه ماه مبارک رمضان در خمینی شهر متولد شد. ورودش به دبیرستان با ثبت نامش برای اعزام به جبهه مقارن شد. از میان دبیرستان و دانشگاه جبهه، دومی را برگزید و پس از گذراندن دوره آموزش نظامی راهی جنوب شد. عملیات والفجر، مقدمه ورود اکبر به جبهه شد و از آن پس پای ثابت جبهه ها شد و در عملیات کربلای 5 وقتی که فقط 18 سال داشت، روحش به اوج آسمان ها پر کشید.
آخرین دیدار
رفته بودیم برای بدرقه، سوار اتوبوس که شد یادش افتاد دمپایی هایش را نیاورده، من از او کوچک تر بودم اما اندازه پایمان یکی بود، دمپایی هایم را به او دادم و پیاده برگشتم خانه. این آخرین دیدار ما بود.
شهادت در خواب
چند روز مانده به عملیات کربلای 5 ما را در منازل خرمشهر اسکان داده بودند. صبح یکی از همان روزها اکبر گفت:
محمد تقی دیشب خواب دیدم نابینا شده ای. بقیه همرزمان گفتند اکبر برای ما چه خوابی دیده ای؟ گفت فقط برای خودم و محمدتقی خواب دیدم اما چیزی از محتوای خوابش نگفت.
همان عملیات اکبر شهید شد و من هم بینایی یکی از چشم هایم را از دست دادم. (محمدتقی عسکری همرزم شهید)
پاره خط
خدایا از 15 سالگی تا به حال در قنوت نمازهایم گفته ام «اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک» و دوست دارم مرگ در راه تو به سراغم بیاید نه در بستر. (خطی از دست نوشته های شهید)