جمعه, 14 ارديبهشت 1403 Friday 3 May 2024 00:00

به نقل ازکنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر، 

نویسنده :                                     لیلا پیمانی


نام:                                           حسن حدادیان


ولادت:                                       1346/خمینی شهر


شهادت:                                     1362/عملیات خیبر


آرامگاه:                                     گلزار شهدای امامزاده سید محمد(ع)

 

سیزده سال غربت
دفترم را برمی داشت و پا می گذاشت به فرار تا بدوم دنبالش. جاخالی می داد و به زحمت می توانستم دفترم را از چنگش دربیاورم و همین اسباب خنده و شادی مان می شد. گاهی که به خاطر شیطنت هایش پدر از دستش ناراحت می شد و دعوایش می کرد با شوخی و خنده از دل پدر در می آورد. در کارهای کشاورزی هم کمک حال پدرمان بود. (خواهر شهید)

سوار بر لودر
کلاس سوم راهنمایی بود که درس و مدرسه را رها کرد و فکر و ذکرش شد جبهه. بعد از آموزش نظامی به سیستان و بلوچستان اعزام شد. در دومین ماموریت به میمک اعزام شد. سپس راهی جنوب گشت و به لشکر هشت نجف پیوست. بهمن ماه 1361 در عملیات شرکت کرد. حسن در خاطراتش راجع به اولین شب این عملیات می گوید: « از موانع اولیه دشمن گذشتیم. در حال عبور از روی تخته هایی که رزمندگان روی کانال حفر شده توسط دشمن گذشته بودند، احساس کردم پشت زانوهایم خیس است بعد به پوتین هایم هم سرایت کرد اما اعتنا نکردم. از کانال دوم در حال عبور بودیم که احساس کردم در راه رفتن تعادل ندارم و اینجا بود که متوجه شدم ترکش هایی به پشت زانوهایم اصابت کرده و در حال خون ریزی است. دیگر قادر به جلو رفتن نبودم، همان جا ایستادم. مدتی گذشت آتش شدید دشمن مانع پیشروی رزمندگان شده و دستور عقب نشینی صادر شد. چون نمی خواستم به اسارت در بیایم با زحمت شروع به حرکت به سمت خط خودمان کردم. خون ریزی باعث ضعفم شده بود. بقیه راه را با لودری که می خواست برود عقب طی کردم و به سختی به خطوط خودمان رسیدم.»
حسن بعد از مرخص شدن از بیمارستان اراک مدتی در خانه به استراحت پرداخت و دوباره راهی شرکت در عملیات والفجر 4 شد.

سیزده سال غربت
با موتور آمد دنبال من و دخترم. آمدیم خانه پدر و از آنجا همه با هم راهی سپاه شدیم. جمعیت زیادی برای بدرقه آمده بودند. حسن از ما خداحافظی کرد و سوار بر اتوبوس شد اما چیزی نگذشت که دوباره پیاده شد. دخترم را بوسید و مادرم را در آغوش گرفت و گفت: اگر من شهید شدم ناراحت نباش بقیه بچه هایت هستند. اشک توی چشمان مادر حلقه زد
نمی دانست باید دل نگران فرزند اسیرش باشد یا این فرزندش که راهی شرکت در عملیات خیبر بود. حسن اما مثل همیشه از در شوخی وارد شد تا لبخند را بر لبان مادر بنشاند. (خواهر شهید)
عملیات خیبر اولین عملیات آبی €" خاکی ایران علیه دشمن بعثی بود. نیروهای ایران در مرحله اول با شکستن خطوط دشمن جزایر مجنون را به تصرف خویش درآوردند دو گردان از نیروها برای تصرف شهر القرنه عراق به عمق دشمن نفوذ کردند ولی به علت عدم موفقیت کامل در پیشروی دیگر رزمندگان به محاصره دشمن درآمدند. سه روز مقاومت جانانه و رشادت های کم نظیر در مقابل نیروهای بیشمار عراقی با امکانات مجهز , حماسه های عملیات خیبر را رقم زد. با تمام شدن مهمات رزمندگان و فشار شدید دشمن تعداد زیادی از رزمندگان شهید و مجروح شدند و دشمن توانست تعدادی مجروحین و رزمندگان را به اسارت درآورد. چشم های منتظر خانواده حسن برای رسیدن خبری از او سال ها به در ماند تا اینکه 13 سلب بعد گروه تفحص پیکر پاکش را پیدا کرد.

***
شهید حسن حدادیان در سال 1346 در خمینی شهر متولد شد. پدرش کارگر ذوب آهن بود. دورا کودکی وی با شرکت در کلاس های قرآن همراه بود. نوجوانی اش در جبهه ها گذشت و 16 ساله بود که راهی دیار باقی شد و به جمع شهدای مفقودالجسد پیوست و پیکر پاکش پس از تحمل سال ها غربت در گلزار شهدای امامزاده سیدمحمد (ع) به خاک سپرده شد.

نوشتن دیدگاه