فریدون اللهیاری مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان اصفهان عصر روز 11خرداد 1400 در ۵۳ سالگی بر اثر عوارض ناشی از ابتلاء به کرونا در بیمارستان الزهرا اصفهان درگذشت. وی که به بیماری سرطان خون مبتلا بود، در آخرین مراحل شیمی درمانی با بیماری کرونا نیز در گیر شد؛ هفته گذشته وضعیت جسمانی او وخیم و امروز نیز دار فانی را وداع گفت.
اله یاری عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان بود و عمده فعالیت خود را در زمینه تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران انجام میداد.
الهیاری که سال ۹۳ به عنوان مدیر کل میراث فرهنگی اصفهان منصوب شد، در سال ۱۳۷۰ مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه اصفهان دریافت کرد. سپس دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران به پایان رساند و در سال ۸۳ موفق به اخذ مدرک دکترای تاریخ اسلامی از دانشگاه شهید بهشتی شد.
پیکر فریدون الله یاری روز بعد از مقابل کل میراث فرهنگی اصفهان و سپس در دانشگاه اصفهان برگزار و در امامزاده نجم الدین محله جوی آباد خمینی شهر به خاک سپرده شد.
ثبت اصفهان بهعنوان دومین شهر جامع صنایعدستی جهان، ثبت ملی سه شهر و یک روستای ملی صنایعدستی، برپایی بیش از ۴هزار کارگاه مرمت آثار تاریخی در اصفهان، حمایت از بخش خصوصی در اجرای بیش از ۳۰۰ طرح سرمایهگذاری بخش گردشگری در استان، راهاندازی ۲۰ موزه، ثبت ملی بیش از ۳۰۰ اثر تاریخی ملموس و ناملموس، ثبت حریم بیش از ۴۰۰ بنای تاریخی در استان و شناسنامهدار کردن نزدیک به ۲۰هزار هنرمند صنایعدستی استان اصفهان در کارنامه مدیریت این استاد تاریخ ثبت شده است.
پیام تسلیت انجمن علمی در پی درگذشت دکتر فریدون الهیاری
ما ز بالاییم و بالا میرویم
خبر درگذشت نابهنگام دکتر فریدون الهیاری، استاد فرهیخته گروه تاریخ دانشگاه اصفهان و مدیر کل محترم اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان اصفهان، جامعه علمی و فرهنگی کشور را در بهت فرو برد. بدون شک، تلاشهای علمی و اجرایی ایشان در حوزه تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم و همچنین صیانت و حراست از میراث ملی و فرهنگی ایران زمین تا همیشه بر ذهن و زبان فرهنگدوستان و میراثبانان این مرز و بوم جاری و ساری باقی خواهد ماند.
انجمن علمی باستانشناسی ایران درگذشت این استاد گرانقدر را به خانواده محترم الهیاری، همکاران و دوستان ایشان و همچنین تمامی جامعه علمی و فرهنگی کشور تسلیت عرض نموده و آرامشی ابدی را برای ایشان از ایزد یکتا طلب مینماید. روحش شاد و یادش گرامی.
افسوس برای فریدون الهیاری
ماهرخ ابراهيمپور
کارشناس تاریخ، نویسنده
امروز صبح يكي از كانالهاي مربوط به تاريخ را باز كردم و خبر درگذشت فريدون الله ياري، پژوهشگر تاريخ اجتماعي و استاد دانشگاه اصفهان را ديدم، از ديدن تصويرش نشسته بر قاب مرگ بسيار متاسف شدم. تاسف از اينكه الله ياري جوان بود و هنوز براي زندگي بسيار وقت داشت؛ پژوهشگري كه جستوجو در ميان مقالاتش نشان از اين دارد كه او دغدغه مسائل روز داشت و اين مسائل را با رويدادهاي تاريخي پيوند ميزد و سعي ميكرد با نگاهي تاريخي به باز كردن گرهي از مسائل و مشكلات امروز كمك كند. پژوهشهايي كه ميتوانست در آينده با قلمي پربار و پرتجربه ادامه پيدا كند، اگر الله ياري زنده ميماند و سرطان و كرونا با هم نميساختند و او را از پاي نميانداختند. نميدانم چه بگويم جز اينكه پير و جوان ما در بهار گرفتار خزان ميشوند و ما در سكوت و آهي حسرتبار مرگ را به نظاره نشستهايم و شايد آنقدر درگير و خوفزدهايم كه حتي لحظهاي بر مرگ اللهياري افسوس نخوريم و بيآنكه بدانيم كه بود و چه كرد و چه ميخواست بكند، از كنار خبر درگذشتش بگذريم، او كه ميتوانست در آينده شاگردان زيادي بپرورد كه ايران را بشناسند و با شناختي عميق وطنشان را دوست بدارند. يادش مانا.
ایستاده بر تارک تاریخ در آئینه اجتماع
توصیف یک دانشجو از دکتر الهیاری
مریم قدسیه
دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰
انتخاب اولم تاریخ نبود. جامعهشناسی نزدیکتر بود به چیزی که من از دانشگاه میخواستم اما نشد و تاریخ شد. رفتم به هوای جنبوجوشی که میدانستم در دانشگاه اصفهان و فضاهای مختلفش پیدا میشود. گروه تاریخ هم البته از همان ابتدا جذبم نکرد. کار در گروه دست آن طیف فکری بود که من خصوصاً در 18 سالگی نمیخواستم زیر بارش بروم. نگاه خشک و خشن و کلاسیک به تاریخ و زندگی نمیتوانست برایم جذاب باشد.
بیشتر اساتید از تاریخ دلزده ترم میکردند به جز اندکی مثل دکتر الهیاری که هم تلاش میکرد دریچه تاریخ اجتماعی ایران را به روی ما باز کند و هم خودش از فعالیت اجتماعی عقب نمیافتاد و میتوانستم در کلاسها و محضرش همان رؤیای تاریخ کاربردی و علمی نزدیک به جامعهشناسی را دنبال کنم. استادی جوان و پرانرژی که تلاش میکرد دیروز را در آیینه امروز تفسیر کند و تمام تلاشش این بود تا تاریخ را بهعنوان علمی کاربردی و ضروری برای پیشبرد بهتر سیاست و اجتماع روز به ما معرفی نماید.
دلم به بودنش گرم میشد و البته جلسات نقد فیلم، انجمنهای شعرخوانی و سرپناهی به نام امور فرهنگی که همه چیز آنجا شکل دیگری داشت. اولین بازدید از روزنامههای تهران را در همان سالها در اردوی امور فرهنگی دانشگاه تجربه کردم و اولین دوره روزنامهنگاری که عجب دوره درست و درمانی هم بود. حالا برای خودم این حق را قائل بودم که بهعنوان یک دانشجو که دانشگاه برایش یک دبیرستان بزرگتر نیست خیلی وقتها از کلاسهای درس خوابآلود پرواز کنم به سمت آن بخش زنده جذاب که هوای تازهتری داشت ...به جلسات پخش فیلم و مرور آثار بهرام بیضائی و گپ و گفتهای بعدش، به گفتگو با اساتید گروههای دیگر و دانشجوهای بیشتر که سرانجام هم گذرم را به دنیای حرفهای روزنامهنگاری در شهر باز کرد و دکتر الهیاری همیشه مشوق و برای همه اینها احترام قائل بود. خیلی وقتها قبل از کلاس میرفتم سراغش که استاد من وسط درس میخواهم بروم فلان جلسه غیبت نزنید. حذف میشم ها میخندید میگفت خانم قدسیه دوباره؟
میگفتم دوباره.
نیم ساعت بعد دستم را میآوردم بالا به علامت رفتن و همانطور که با حوصله درس میداد بدون اینکه حرفش را قطع کند سرش را با لبخند میآورد پایین که یعنی برو. مدیر امور فرهنگی دانشگاه که شد نزدیکتر شدیم، انگار فارغ از خامی و رویا پردازیهای من دانشجو و پختگی و واقعبینی استاد، هر دو به دنبال چیزهای مشترکی بودیم که آنجا راحتتر میشد در مسیرشان حرکت کرد. اگرچه از هم صدا شدن با من طفره میرفت ولی میدانستم که دلش مثل خودم پر است. میدانستم با اینکه یکی از باسواد و متواضعترین اساتید گروه بود و بیشتر بچهها کلاسشهایش را دوست داشتند سقف گروه تاریخِ آن سالها برای آنچه میخواست خیلی کوتاه بود.
گوش شنوا میشد و نقدها را با گوش جان میشنید و صبورانه قرار میشد برای تمام بیقراریهایم؛ با یک لبخند همیشگی و آرامشی بیمثال درصورتیکه هیچگاه ناامید نبود ...
امید همان چیزی بود که دکتر الهیاری را به میدان عمل و واکنش اجتماعی در عرصههای مختلف میکشاند؛ همان چیزی که او را به مسیری وا میداشت تا به جای یک جا نشستن و دست از پا خطا نکردن مدیریت فرهنگی و فعالیت اجتماعی در صورتهای مختلفش را تجربه کند حتی اگر آماج گلایه و اعتراض شود ...