در زمانی کمتر از یک قرن پیش در سده قحطی شدیدی شد. طوری که مردم به نان محتاج شدند. مایحتاج به شدت گران وکمیاب بود. آن قدر در اثر این قحطی به مردم فشار آمد که مردم حاضر بودند برای یک تکه نان هر کاری بکنند. در نتیجه افراد هر چه داشتند از زمین و طلاجات و حتی لوازم منزل از کاسه و کوزه و خمره و... به توانگران می دادند و در قبال آن اندکی مواد غذایی می گرفتند تا خود و خانوادشان را از گرسنگی نجات دهند. اگر چه تعدادی نیز جان خود را از دست دادند. مردم محلی می گویند بعضی دراین شرایط ثروت زیادی به دست آوردند وبر مال واموال خود افزودند. گرسنگی آنقدر برمردم غلبه کرده بود که اگر متوجه می شدند کسی نان همراه داردبه او حمله می کردند ونان را از چنگش خارج میکردند همه روزه تعدادی از گرسنگی جان می باختند وباقی ماندگان آنقدر بی رمق بودند که مردگان خودراهمان اطراف مرده شور خانه دفن میکردند چون توان بردن اجساد رابه داخل قبرستانها نداشتند .بسیاری نیز از سده در این مقطع از تاریخ به شهر های دیگر مثلا کرمانشاه کوچ کردند.
مورخین معتقدند کم بود آرد وگندم در کار نبوده واگر آنچه در انبارها وخانه ها موجود بود عرضه می شد حتی یک نفر هم از گرسنگی نمی مرد.

هجوم ملخ ها به شهر
در اوایل دهه 40 ه.ش یک اتفاق جالب درشهر رخ دادومردم را متعجب و به کشاورزان آسیب رساند وآن هجوم بی سابقه ملخ ها به شهر بود. دراثر هجوم این ملخ ها به شهر صدای خاصی در همه جا طنین انداز شد ،این موجودات آنقدر زیاد بودند که چون ابر سیاهی سرتاسرآسمان شهررا پوشانده بودند.
تعداد بی شمار ملخها به سطح زمین نزدیک بودند، به شکلی که بر فراز بام هادردسترس بوده واگر مانعی سر راه آنها قرار می دادی تعدادی از آنها از پرواز باز می ماندند وآن وقت بود که بچه ها سعی می کردند هر تعداد که می توانستند درجعبه ای جمع آوری کنند.