یکشنبه, 04 آذر 1403 Sunday 24 November 2024 00:00



سه شنبه, 10 تیر 1393
نویسنده :محمدعلی شاهین
این گزارش به منظور بازتاب فعالیت های مردمی و سرمشق گرفتن در انجام اقدامات مفید و عام المنفعه و زیربنایی و استفاده از فضای مساجد برای تعلیم و تربیت و رشد جوانان هر محل تهیه شده است.
نماز مغرب و عشا رو به اتمام بود که وارد مسجد شدم، در راه به این فکر می کردم که لابد اگر دیر برسم درب مسجد بسته خواهد شد، نماز تمام شد و جمعیت کم کم پراکنده شدند اما رفت و آمد جوان ها به مسجد ادامه داشت، جوان ها یکی یکی می آمدند و به سالن مطالعه در طبقه بالای مسجد می رفتند. این طرف دخترها و پسرهای کوچک در مهد کودک مسجد جمع شده بودند تا پدرها و مادرهایشان در آرامش کامل به نماز بایستند. مهد کودکی مجهز به سرسره و اسباب بازی.
مسجدی مجهز به مهدکودک
بعد از نماز درب مسجد بسته که نشد هیچ، مسجد همچنان نفس می کشید و رفت و آمد جریان داشت. نوجوانی با تور میز پینگ پنگ وارد مسجد شد، با چشمانم تعقیبش کردم، به گوشه ای از مسجد رفت که میز پینگ پنگ گذاشته بودند.
حالا کم کم داشت باورم می شد که انگار در این مسجد خبرهایی هست، مسجد آقا علی اکبر را می گویم، همان جا که مامنی شده برای همه از کودکی که هنوز به مدرسه نمی رود تا دانشجوی دوره دکترا.
مشتاق شدم سر از کارهایشان در بیاورم. دو سه نفری از معتمدین و دست اندکاران مسجد و یکی از دانشجویان دوره دکتری که در تمام مراحل تحصیلش در سالن کتابخانه همین مسجد درس خوانده بود، در صحن مسجد حاضر بودند. پیشنهاد دادند سری به سالن مطالعه ها و مهد کودک بزنیم. از پله های قسمت شرقی مسجد بالا رفتیم، همه جا ساکت بود درب که باز شد حدود 30 نفری پشت میزها در گوشه خلوت خانه خدا غرق در مطالعه بودند تا فرهنگ و اندیشه و علم و دانش بیاموزند و جامعه محله و شهرشان را که تشنه علم و دانش و فرهنگ است، بسازند.
سالن مطالعه ای که دکتر و مهندس بیرون می دهد
گوشه ای از این سالن مطالعه مخزن کتابی بود ویژه کتاب های مرجع و در گوشه دیگری اطاقکی که بچه ها می گفتند اطاق استراحت است و هر وقت کسی خسته شد یا خواست چیزی بخورد به آنجا می رود تا فضای سالن همچنان آرام بماند.
بی سر و صدا محل را ترک می کنیم و می رویم تا بیرون از مسجد ساختمانی را که شامل زیر زمین و طبقه همکف و طبقه بالاست ببینیم. طبقه همکف خیریه حضرت ابو الفضل (ع) است که وظایف چند گانه ای از جمله کمک به نیازمندان محل و تامین مخارج کارهای فرهنگی مسجد از قبیل سالن کلاس ها و برنامه های مناسبتی و... به عهده دارد.
طبقه بالا سالن مطالعه ویژه خانم ها است که حدود 35 نفر به راحتی می توانند در آن درس بخوانند با گرمایش و سرمایش مناسب و در طبقه زیر زمین هم تا کنون چند کلاس موفق از جمله کارآفرینی تشکیل شده است.
به مسجد بر می گردیم و یک راست می رویم به مهد کودک. همان جایی که وسایل اسباب بازی نظر آدم را جلب می کند. یادم می آید سال ها پیش که به این مسجد آمده بودم این قسمت مسجد حکم یک انباری را داشت با کلی وسایل دور ریختنی و حالا شده است مهد کودکی که خانم مربی هم دارد. خانم طاهری را می گویم که از صبح تا شب با این بچه ها سر و کله می زند تا مادرانشان به عبادتشان برسند و با خیال آسوده در کلاس های مسجد شرکت کنند. فضایی کودکانه که اگر بچه ای لحظاتی به مسجد آمد آنجا را خانه خود بداند. خانه کودکان در خانه خدا ! باورم شد که خدا آنقدر بزرگ هست و مهربان که این کودکان در خانه او جا خوش کنند.
خانم طاهری علاوه بر برنامه مهد کلی هم برنامه برای تابستان بچه های بزرگتر تدارک دیده است.
همه چیز با کلاس قرآن شروع شد
حالا ساعت حدود ده شب است و فقط آقایان در سالن مطالعه مشغول درس خواندن هستند. کمی فضای مسجد خلوت شده است. آقای احمدی کسی که اولین گام ها را برای استفاده از فضای مسجد آقا علی اکبر در تعلیم و تربیت کودک و نوجوان و نسل جوان برداشته همانطور که کنار سرسره ایستاده به اصرار دیگران لب به سخن می گشاید: دهه 70 بود و با کلاس قرآن شروع کردیم و البته همراه با جایزه. بچه های محل بی هدف دور مسجد می پلکیدند، فضا برای اعتیاد و دیگر انحراف ها فراهم بود. کم کم پایشان به مسجد باز شد، گاه مقاومت هم می شد از جانب کسانی که یا تصور درستی از کارهای فرهنگی و نقش مسجد نداشتند و یا آنها که اهداف دیگری داشتند ولی این سخن شهید مطهری که «حر کتی که از مسجد شروع شود درست است و جواب می دهد» را مرور می کردم و اراده ام مصمم تر می شد تا این که حدود سال 80 دیگران وارد شدند و همت کردند و سالن مطالعه در فضایی که بی استفاده مانده بود، ساخته و در مراحل بعد تجهیز شد.
کانونی با پشتوانه «اندیشه»
عده ای باز مخالفت می کردند ولی کم کم سالن مطالعه شد مامن بچه های محل و آن ثمرهایی را که باید بدهد داد. این مکان حالا دیگر فقط یک سالن مطالعه نبود بلکه کانون اندیشه بود چراکه سرمایه فکری جوانان دانش پژوه در خدمت کارهای فرهنگی هم قرار گرفت. اهالی محل و فکرهای خیر اندیش وقتی ثمرات کار را دیدند و متوجه شدند که فرزندانشان با رفت و آمد به این مسجد و کتابخانه نه تنها در دام اعتیاد و ولگردی نمی افتند بلکه صندلی های دانشگاه را از آن خود می کنند با جان و دل به توسه اش کمک کردند. خیریه محل هم با ورود افراد دلسوز و فعال از دهه 80 فعال تر شد و در هدایت این کمک ها نقش موثری پیدا کرد.
در مرحله بعد قطعه زمین روبروی مسجد که متعلق به مسجد بود در سه طبقه ساخته و تبدیل به سالن مطالعه خواهران، خیریه و کلاس آموزش شد. اکنون بیش از یک سال است که دخترهای محل هم جایی برای درس خواندن یافته اند چراکه آنها هم در دانشگاه های کشور جایی برای خود باز کرده اند.
دست اندرکاران مسجد و خیریه و سالن های مطالعه با شور و ذوق ادامه می دهند که ولی ما به فکر کارهای بزرگتر و قدم های موثرتر ی هستیم، حالا که می بینیم چقدر در سلامت جوانان محل موثر بوده ایم و چه استعدادها که در این فضای مسجد رشد نکرده، گام های بعدی را به امید خدا و همت مردم محل و خیرین برخواهیم داشت.