هيکل درشت اَبُل که از سر کوچه نمايان شد، بچه هايي که چوب و پِل بازي میکردند به اطراف پراکنده شدند. ابل که نصف صورتش را با هر دو دست پوشانده بود در حالي که زير لب از شدت دندان درد ناله میکرد، چوبها و آجرهاي وسط کوچه را لگد کرد و رفت.
- ابل چته؟ دندونت پله کرده؟
اين را مشهدي کريم در حالي که افسار الاغش را به دست گرفته بود و از خانه بيرون میآمد گفت و ابل جواب داد:
- آره، دنبال اوس حيدر میگردم، نمیدوني کجاس؟
- چرا، يه گيري پيش تو محله ميريها ديدمش داشت سر نوه حاج ميرزا را اصلاح میکرد.
ابل به سمت کوچه ميريها به راه افتاد. صداي اوس حيدر دلاک که به گوشش رسيد دو تا پا داشت دو تاي ديگر هم قرض کرد و به سمت صدا دويد:
- اوسا... اوس حيدر به دادم برس مُردم از دندون درد
- بيا اينجا ببينم، دهنتا وا کن. اين دندوني که ابل را از پا درآورده با قلوه کن اوس حيدر چيکار بکنه خدا ميدونه. بشين ببينم بابا
ابل سرپا نشست و به ديوار کاهگلي کوچه تکيه داد. بچه ها جمع شدند دورشان و اوس حيدر از توي يکي از خانه هاي کيفش قلوه کن را بيرون آورد. ديدن قلوه کن بچه ها را به وحشت انداخت. ابل با حرکت دستش بچه ها را از اطراف خودش دور کرد. اوس حيدر اول دندان را بين دو انگشتش گذاشت و تکان داد. دندان سفت و محکم سرجايش نشسته بود. اوستا چند بار قلوه کن را اينرو و آنرو کرد و آن را به دندان گير داد و دو دستي به عقب کشيد. صداي جيغ بچه ها بلند شد اما قلوه کن دست خالي از دهان ابل بيرون آمد.
اوس حيدر دوباره با دست دندان را معاينه کرد: اوس حيدر نيستم اگه تو را از جا درنيارم.
يکبار ديگر قلوهکن را به دندان گير داد و تمام زورش را توي دستانش گذاشت و آن را به عقب کشيد. ابل به همراه دندانش از جا کنده شد. اوس حيدر بي توجه به ابل، دندان را مقابل چشمش زير و رو میکرد و از اينکه توانسته بود دنداني به اين بزرگي را از جا دربياورد به خود میباليد.
ابل سکه يک ريالي را به اوس حيدر داد و در حالي که همچنان با دست نيمی از صورتش را پوشانده بود از آنجا دور شد.
***
ميرزاعلي اکبر که با پشته علف از صحرا برمیگشت با ديدن ابل که با صورت ورم کرده پاهايش را روي زمين میکشيد و میرفت، ايستاد: ابل چته بابا؟ دندون کشيدي؟
ابل همانطور که راهش را میکشيد و میرفت با حرکت سر پاسخ سيدعلي اکبر عطار را داد. سيدعلي اکبر صورتش را برگرداند: برو در باغ حج شکري بگو منا سيد فرستاده. همين ديروز چند تا بُته باديون پا درختاش ديدم. باديون شمايل شويد را داره، جويدنيه، هم دردت فروکش ميکنه هم باد صورتت ميخوابه. اگه هم نميتوني بجويي با ننهت بگو بجوشونه و آبشا بخور، به جايي برنميخوره دردت واميذاره.
ابل همانطور که دو دستي صورتش را چسبيده بود گفت: خودت تو دکون نداري بهم بدي؟
- اگه داشتم که نمی فرستادمت جايي ديگه. برو سراغ حج شکري.