چاپ



حکایاتی از اسرار الکبر فی حالات المستکبر(2)
اموال من
باز گویم ترا که در آن وقت که رییس ما به مسند کار بود بر هر چه از مال دیگران طمع می کرد درآن به صاحب مال پیکی و پیغامی می فرستاد که:« ما را معلوم نیست که فلان چیز که در دست توست، از چه راه به دست آورده ای؟» و این اشارت به آن بود که رییس «المستکبر» در مال او استری باشد یا ملکی و یا کوشکی طمع برده است و باید آن یا قسمتی از آن مال به او دهد.
صاحب مال اگر عافیت خویش خواستی و مهتری خود مدام خواستی جواب باز می فرستاد که :«فلان چیز نه از آن ماست که از لطف و کرم رییس المستکبر عمرش دراز باد در دست ماست و نه در دل ما، امانت هر گاه صاحب آن خواهد در دم باید بازپرداخت و لحظه ای نزد خود نگه نداشت که بار آن سنگین باشد.»
و بدین طریق و سیاق املاک و احشام رییس ما هر روز افزونی یافت و قدرت او بیش از پیش گردیدی و به این نمط و راه و روش مال و منال و خدم و حشم روز به روز می افزودی و زور خویش گسترده می کردی به گونه ای که کسی را توان مقابله با او نمی بود.