ولادت: 1304
شغل: کشاورز ، بوجار
محل سکونت: خمینی شهر محل اسفریز
تاریخ مصاحبه: بهار 1396
پرسشگر: سیمین سعیدی
مکان مصاحبه: محل سکونت راوی
محورهای گفتگو: محله اسفریز، مشاغل، کشاورزی، بوجاری سنتی در اوایل قرن 14.
شما در همین محله اسفریز به دنیا آمده اید؟
بله و همین جا کار و زندگی کردم.
چه کارهای میکرده اید؟
کشاورزی، بوجاری، بوته کنی و کار تو کوره و هر کاری بود.
مگر غیر از کشاورزی شغل های دیگری هم آن زمان ها در اسفریز رایج بود؟
بله خشتمالی، آهک و آجرپزی و بوته جمعکنی
چه کوره های تو محلتان بود؟
آهکپزی و آجرپزی
سنگ آهک را از کجا می آوردید؟
سنگ آهک را از کوه سیدمحمد و بوته را از بیابان ها میآوردیم خاک هم تو محل برای تهیه آجر و خشت بود.
محصولات کشاورزیتان چه بود؟
گندم و خربوزه و انگورکه انگورمان بیش از مصرف بود و برای فروش به شهر (اصفهان) میبردیم.
چطوری و از چه راهی؟
انگورها را داخل لوچی1 میریختیم و بار الاغ میکردیم و از راه جعفرآباد و رهنان به اصفهان میبردیم و در چهار سوق و میدان کهنه میفروختیم.
پول گیرتان می آمد؟
پول کجا بود یکبار به 7 تومان پول نیاز شد تمام اسفریز را گشتم از چند نفر به سختی جور کردم، همش زحمت بود و کار.
آب کشاورزی از کجا تامین میشد؟
از قنات اسفریز که از بالای نجف آباد می آمد. گاهی آب رودخانه هم میدادند. هر وقت هم آب اضافه بود پا درخت سنجدها که بهش «کالری» میگفتیم رها می کردیم.
گفتید بیشتر گندم میکاشتید، گندم ها را کجا می کاشتید؟
در صحراهای مختلف از جمله صحرای اسفریز. البته یک سال محصول میشد؛ یک سال نمیشد. یک سال سن میخورد، یک سال سرما به گندم ها میزد.
ملخ ها و سن ها از کجا می آمدند؟
از سمت کوه سیدمحمد، پشت کوه. موقع حمله سن ها مردم سن گیری می کردند یعنی یکی یکی آنها را می کشتند، اما جواب نمیداد.
گندم را کی درو میکردید؟
سه ماه بعد از عید که به آن نود ام می گفتیم. البته اگر سن ساران بود 80ام درو میکردیم. اگر کسی خودش میتوانست، میچید و خرمن میکرد. اگر نمی توانست کارگر میگرفت. بعضی ها زمین نداشتند تا کشاورزی کنند ناچار برای دیگران کار میکردند. خوشه های گندم و جو را میچیدند و مزد میگرفتند.
بعد از درو با گندم ها چه کار میکردید؟
گندم یا جو را بافه (دسته های کوچک) می کردیم. بعد بافه ها را کپه میکردیم و میشد خرمن.
چه جاهایی خرمن درست می کردید؟
هر جایی نمیشد خرمن کرد. یک جریب این جا داشتیم، یک جریب آن جا. همه بافه ها هم یک جا نبود. اینها را بار خر می کردیم و در جایی روی هم جمع میکردیم.
چگونه گندم ها را خرد می کردید؟
بافه ها را گرد میچیدیم. بعد «چون» را به خر یا یابو می بستیم. یک نفر روی چون می نشست و یک نفر هم با «دورچون» بافه ها را این طرف و آن طرف میکرد که چون بهتر خردشان کند.
«چون» چه ابزاری است؟
چون یک وسیله چوبی بود که سه تا تووه (استوانه گردان) زیرش داشت. یک نشیمن گاه هم داشت که یک نفر روی آن می نشست و حیوان را هدایت میکرد. چون را به حیوان می بستند و وقتی که روی بافه ها حرکت میکرد، تووه ها خوشه های گندم را خرد میکرد.
دورچون چی بود؟
یک چنگک 6 دنده ای از چوب که با آن بافه ها رااین طرف و آن طرف میکردیم.
بوجار چه کاره بود، وظیفه اش چه بود؟
وقتی که باد می آمد، بوجار با «اوچون»، (چنگک 20 دنده) این گندمها را به هوا می پراند. گندم ها یک طرف کپه میشد و کاه هایش یک طرف دیگر. بعد «کَل»هایش (گندمهایی که از پوست در نیامده اند) را میدادیم به زنها تا بکوبند و غربال کنند و گندم هایش را در بیاورند. البته هاون های سنگی و دسته هاونگ مخصوص این کار در خانه ها بود.
چند تا حیوان چون را می کشیدند؟
اگر خر داشتیم دو تا می بستیم و اگر یابو داشتیم، یکی، من آن زمان دو تا خر داشتم.
همه می توانستند خر بخرند؟!
نه یک خر خوب آن زمان 6-5 تومان بود. خیلی ها که نمی توانستند خر بخرند میرفتند بیابان و بوته می کندند. بعد آنها را پشته می کردند و بر پشتشان حمل میکردند و می آوردند به حمامی های سده میفروختند تا تونشان را روشن و آب گرم کنند.
وسایل کارتان را از کجا تهیه می کردید؟
از شهر. اوچون 20 دنده 5 ریال بود. تابه های چون را که آهنی بود تو سده درست می کردند و ما از آنها می خریدیم.
چه کسانی مشتری گندم هایتان بودند؟
به مصرف خودمان میرسید. چند وقت یکبار مقداری از این گندمها را به آسیاب می بردیم و آرد می کردیم و بعد نان می پختیم. اگر زیاد می آمد به دیگران می فروختیم یا به گاوهایمان می دادیم. کاه هایش را هم به گاو و گوسفندها میدادیم. برای کاهگل هم استفاده می کردیم. گاهی از خود ساقه ها جارو درست می کردیم.این جارو دو سه سال کار میکرد و با آن خرمن و کاه را میروفتیم.
آسیاب های سده در چه مناطقی واقع بودند؟
آسیاب ها آبی بودند و در مسیر مادی ها واقع بودند. آسیاب های در یخچال، اسفریز، میانکوه، کوشک و گاردر از جمله آنها بودند. یک سال سیل آمد دهواری ریختند و آسیاب گاردر را خراب کردند تا سیلاب رد شود و آب وارد خانه ها ی مردم نشود.
شنیده ایم موقع دروی گندم درویش ها به سراغتان می آمده اند؟
بله ما هم یک بافه گندم بهشون میدادیم و آنها هم میرفتند.
موقع بوجاری شعر هم می خواندید؟!
برای یابو شعر می خواندیم! درست یادم نیست؛ فکر کنم میگفتیم: برو برو جانم، برو برو برو قربون! چشم های یابو را هم می بستیم تا سرش گیج نرود.
سرِ زمین چه غذایی می خوردید؟
من یه تاره ماست می بردم. شوم می ماساندم و صبح روز بعد صحرا میبردم.
برق داشتید؟
آنزمان ها که برق نبود. سوخت چراغ ها روغن چراع بود و بعد نفت شد.
از حوادث آن دوران های چیزی به خاطر داری؟
بله یک سال ملخ زد و تمام برگ درخت ها را خورد، یک سال هم سن آمد که گندم ها دانه نداند2. مردم چیزی برای خوردن نداشتند و به سختی از فریدن گندم می آوردند. چند تا سیل هم به خاطر دارم یکی از سی لها فصل خرمن بود. آنقدر آب از کوه سیدمحمد سرازیر شد که تمام صحراها را پر کرد و خرمن ها و چون ها و خرها را هم سیل برد، اگر مادی دهنو نبود که آب داخل آن برود آبادی را آب میبرد.
پاورقی
1- لوده و لوچی: نوعی سبد که از ترکه های باریک درختانی مثل آلو در اندازه های مختلف بافته میشد و برای حمل و نقل میوه و موارد دیگر استفاده میشد. انواعی از آنرا در دو پهلوی الاغ و قاطر می بستند و کالا را برای حمل و نقل درآن قرار میدادند. نوعی از آن برای رساندن بیمار از محل به نزد حکیم استفاده میشد. در محلات مختلف سده تلفظ آن کمی متفاوت است.
2- یکی از مشکلات کشاورزان در اوایل قرن 14 حمله سن به مزارع گندم بوده که برای مبارزه با آن با دست آنها را گرفته و گاه اداره فلاحت وقت سن ها را خریداری کرده و معدوم می کرده است.این موضوع به قدری جدی بود که مقامات استان برای آن جلسات متعدد تشکیل میدادند.
اخبار متعددی از حمله سن در آن دوران در روزنامه های وقت منتشر میشد. برخی ازاین اخبار در روزنامه اخگر در سالهای 1317 تا 1322 مانند سرکشی فرماندار اصفهان و کفیل دارایی و رییس اداره کشاورزی استان از مناطق سن زده سده در 11 آذر 1319 موجود است. در یک گزارش نا بودی حدود 600 تا 700 کیلو سن در سده و نجف آباد گزارش شده است.