شاهین، محمدعلی، پیمانی، لیلا، راویان ماربین(1)، اصفهان، گفتمان اندیشه، 1398.

هفت برادران افسانه یا واقعیت؟
یکی از داستانهای که سینه به سینه سالها بین شهروندان به ویژه در محله ورنوسفادران نقل می شده و هنوز هم برای عده ‏ای جزییات آن سوال است ماجرای هفت برادران است 1 . باور عموم براین است که این افراد قهرمان مقابله با بیگانگان بوده اند و همه آنها در این راه جان خود را در مقابله با حمله محمود افغان از دست داده اند. با این وجود روایت‏ها کمی با هم متفاوت 2 است از جمله در نحوه مقابله آنها با دشمن و محل دفن آنها . در کتاب راویان جلد اول گفتگویی با یکی از پژوهشگران تاریخ شهر اکبر آذربایجانی انجام شده و به برخی سوالات مطرح در اذهان از نظر وی پاسخ داده شده است. از جمله دوره آن حادثه، هویت افراد معروف به هفت برادران و محل مزار آنها. البته هنوز برای روشن شدن کامل ابعاد ماجرا نیاز به اسناد است اگر در دسترس باشد. ولی آنچه مهم است هفت برادران به عنوان نماد مقاومت و دلیری مردم منطقه در پیشینه شهر همیشه مطرح بوده است و نامیدن یک میدان با عنوان میدان هفت برادران در دهه 1380 در محل تقاطع خیابان دو شاخ و سید اشرف ریشه در همین باور دارد.
* شما به عنوان یک پژوهشگر تاریخ ماربین و سده اطلاعات مستندی از‏‏این‏ ماجرا دارید؟
بله
* این حادثه مربوط به چه دوره‏ای بوده است ؟
دوره صفوی و حمله محمود افعان 3 به سده و مقاومت سدهی‏‏ ها مقابل آنها1
* توضیح بیشتری میدهید؟
پس از حمله افغانی‏‏ها به منطقه اصفهان و فتح آن مقاومت‏ها‏ی در نقاطی از منطقه مقابل مهاجمان صورت گرفت که مهمترین آنها در منطقه کوه صلا بود.کوهی که امامزاده سید‏محمد در دامنه آن قرار دارد .
* پس در‏‏این‏ منطقه بین افغانی‏‏ها و نیرو‏های مقاومت جنگ بوده است؟
درست است، گروه‏‏هایی از مردم از سر‏اسر منطقه در‏‏ این‏ مکان جمع شده و جلوی افغانی‏‏ها‏‏ ایستادند در واقع نیرو‏های مقاومت در دامنه کوه سید‏محمد و حتی چاله سیاه متمرکز بودند و نیرو‏های مهاجم در دشت مقابل مثل اسفریز.
* نقش سدهی‏ها‏ در‏‏این‏ نبرد چه بود؟
در زمان صفویه سازندگی و فعالیت‏های عمرانی بسیار بود و ا‏هالی ورنوسفادران افرادی صنعتگر و هنرمند به حساب می‏آمدند. ازجمله تعدادی معدنکار، مقنی و حجار در بین آنها بودند که به اصفهان رفته در ساخت و ساز‏ها فعالانه شرکت می‏کردند. یکی از ‏‏اینها استاد عبدالرحیم سنگ‏تراش بود که حجارباشی خاص شاه سلطان حسین محسوب می‏شد. وی نفوذ زیادی در قشر بنا و حجار و منبت‏کار داشت و به نوعی رهبر صنفی حساب می‏شد. هم او توانسته بود تعدادی را از اصفهان‏ و شهشهان و ورنوسفادران و دیگر مناطق سازماندهی و در کوه سید‏محمد با رشادت مقابل متجاوزان بایستد.
* وی با هفت‏ برادران ارتباطی دارد؟
بله، پنج پسر و دو داماد عبدالرحیم در‏‏این‏ جنگ و گریز‏ها و نبرد‏ها یکی یکی کشته می‏شوند و به دلیل اتحاد و همبستگی که داشته‏اند به هفت برادران معروف می‏شوند.
* اینها همانهای هستند که مزارشان در قبرستان گاردر قرار دارد؟
من آن قبر‏ها را ندیده ‏ام اما آنجا خاک نیستند.
* عبدالرحیم ساکن کدام محله بوده
خانه‏ وی کنار مسجد کوچکی که در محله باولگان واقع بوده قرار داشته و بعد‏ها حاج محمد‏حسین پدر عبدالخالق آنرا خریداری و به مسجد اضافه می‏کند.
* این احتمال وجود دارد که دریک مقطع دیگری از تاریخ هم شبیه ‏‏این‏ هفت‏ برادران در‏‏این‏ منطقه بوده باشند چون عده‏ای هفت برادران را مربوط به دوره مغول و برخی مربوط به یهودیان پیش از اسلام‏‏این‏ منطقه میدانند؟
هفت‏برادران مربوط به افتخارات مردم بن اصفهان ‏(بخشی از سده کنونی) است. منزل مسکونی آنها اکنون به مسجد زنجیری باولگان اضافه شده است. اگر حجاری،کوه‏بری و سنگ‏تراشی اکنون هنوز هم در منطقه هست ریشه در‏‏این‏ خانواده دارد. استاد عبد الرحیم نوادگانش هم تا نسل پدرم(1290-1380) در سده بوده‏اند ولی اکنون ساکن تهران بوده و به باولگان رفت و آمد می‏کنند. قبوری از هفت برادران موجود نیست و سنگ مزار‏هایی که در پشت نیروی انتظامی ‏کنونی وجود دارد سنگ‏ها‏ی یادبود است. زیرا مزار آنها در محلی است که اکنون محل سنگ ریزه‏‏های بالای امامزاده سید‏محمد است.
* سرانجام مقاومت دلیرانه سدهی‏‏ ها و هفت برادران در برابر مهاجمین به کجا انجامید؟
مقاومت در ناحیه بن اصفهان‏ ( ورنوسفادران کنونی و دامنه کوه صلا ) درتمام 7 سال و هشت ماه از حکومت محمود بر اصفهان‏ و شکستشان توسط نادر ادامه داشت. پس از پیروزی نادر وی از رزمندگان‏‏این‏ مقاومت تجلیل کرد و امکاناتی مانند معافیت بازار ورنوسفادران از مالیات را اهدا کرد که سبب رشد و شکوفایی بازار تا اواخر دوره قاجار شد.
..........
پی نوشت
1-حکایت هفت برادران که سینه به سینه شنیده شده تا به ما رسیده چنین است : حدود سیصد سال پیش ورنوسفادران کوچه ای داشت که به آن کوچه ی حلاجان می گفتند . در این کوچه بیش از دویست دکان پنبه کنی بود . که با چرخ نخ ریسی پنبه را تبدیل به نخ میکردند .پیش از طلوع آفتاب زنان برای کار به صحرا میرفتند و در کار برداشت شکوفه ی پنبه که به آن کلوزه می گفتند به مردان کمک میکردند .سپس کلوزه ها را در بقچه های بزرگ میریختند و چون وزن آن سبک بود بر کول خود انداخته و برای فروش به کوچه ی حلاجان میبردند . هفت برادران نیز که کارشان همین بود
2-این افراد توی یک قلعه تو کوچه میله ای یا کوچی ملی پشت کوچه امیر یوسفی ها زندگی می‌کردند و کارشون عیاری بوده که بدست افقانها کشته میشوند و محل کشت شدنشان هم پشت کوهای سید محمد بوده و همانجا دفن می‌شوند.
3- محمود افغان درمحرم 1135قمری (مهر1101خورشیدی) پس از ماه‏ها‏ محاصره شهر با کمترین مقاومتی وارد اصفهان‏ شد و در کاخ فرح‏آباد مستقر گردید. سدهی‏‏ها در مقابل مهاجمان تسلیم نشده و مقاومت کردند. گوشه‏هایی از پایمردی سدهی‏ها‏ در کتاب‏های تاریخی ازجمله درکتاب «نصف جهان فی تعریف الاصفهان‏» تالیف محمدمهدی بن محمدرضا الاصفهانی روایت شده است. درصفحات 198 و 199این کتاب آمده است:
ا‏هالی از قتل و غارت افغان رسته بودند بعضی روی به شهر آوردند، مردمان برای بیچارگان ترحم نموده و آنها را جای و مسکن میدادند و بعضی دیگر به د‏هات اطراف متفرق گشتند و از آن جمله بسیاری به سده که آبادی بزرگ آن ورنوسفادران که عامه بن اصفهان‏ می‏گویند رفته و آنجا جمعیتی زیاد پیدا شده. ا‏هالی سده خود به دلیری و شجاعت معروف و به همت و جوانمردی مشهورند با یکدیگر اتفاق نمودند به افاغنه که در آن اطراف بوده و به تاخت و قتل و غارت‏‏‏اش‏تغال داشته دستبرد می‏نمودند و هر چه می‏توانستند از آنها می‏کشتند و وقتی امان الله خان بارخانه‏ای که از جانب حاکم لرستان بدین جانب می‏آمده راه به طرف فرخ آباد می‏برد، ا‏هالی سده سر راه بر‏‏ایشان گرفته و جمعی از‏‏ایشان را نیز بکشتند و راه به فرخ آباد نتوانستند برد. خبر به محمود رسیده خود با جمعی کثیر سوار به استخلاص آنها روانه گردید چون به هم پیوستند ا‏هالی سده بیرون آمده و برایشان تاختند و جنگی صعب نموده از جماعت افغان بسیاری کشته گشته به خاک هلاکت افتادند و بعضی نیز رسانیدند و از جمله اسیران برادر محمود و عم او و دو پسر عم او بودند که آنها را با غنایم به سده بردند. محمود با کمال پریشانی نمی‏دانست چه تدبیری برای استخلاص یاران بنماید. آخر ناچار شده کس نزد شاه سلطان حسین بفرستاد و خواهش نمود که معتمدی را با دستخط خود به سده فرستاده و تاکید فرماید که اسیران خاصه منتسبان او را تعرض نرسانند تا وجه تدبیر بعد گفته شود. شاه مثل عبد تحت شدت محمود بود فورا حکمی‏ نوشته با یکی از معتبرترین خود به سده فرستاد وقتی رسیدند بهادران سده همه را به تیغ قهر و انتقام هلاک و نعش‏ها را به سر راه انداخته بودند چون‏‏این‏ خبر به محمود رسید گریبان بی طاقتی چاک و ناله و زاری کنان حکم نمود که تمام اسیرانی را که از اطراف شهر گرفته و داشتند به قتل رسانیدند و از بسیاری غم و اندوه به اندرون رفته تا سه روز بیرون نیامد. گمان ا‏هالی شهر‏‏این‏ بود که محمود دیگر سری نگرفته به قند‏هار خواهد رفت و چنین می‏بود اگر ا‏هالی دولت جمعیتی نموده و به مدد همان سده‏ای‏ها‏ یک حمله سخت به محمود برده بودند لکن اثری از هیچکس ظاهر نشد و احدی بیرون نیامد و بعد سه روز چون حرکتی نشد محمود بیرون آمده اطراف و راه‏ها‏ی پل‏ها‏ی محاذی شهر را تمام گرفته و مضبوط نمود و غلات زیادی که برای اردوی خود و از هر جایی که به تاخت و غارت آورده بودند و از ضبط همه آنها عاجز شده بودند به قدر خرج دو سه ماه نگاه داشته و باقی را آتش زدند.

 

مطالب مرتبط