نامیان گاردر(1)
راوی: اکبر شاهین
ولادت: 1327
شغل: کارمند بازنشسته بانک
محل سکونت:خمینیشهر،محله گاردر
تاریخ مصاحبه: اول مرداد1397
مکان مصاحبه: منزل مسکونی راوی
محورهای گفتگو: انجمن شهر دوران سده و همایونشهر، فعالیتهای رضا شاهین، محله گاردر
شما فرزند مرحوم رضا شاهین2 و نوه حاج علی مقنی هستید. که هردو از فعالان اجتماعی در دوران خود بودهاند به همین دلیل اطلاعات شما به روشن شدن گوشه هایی از تاریخ شهر کمک میکند. پدر شما در چه محیطی رشد و نمو کرد؟
پدر بزرگم کدخدای محل بود و به همین دلیل پدرم با مسایل جامعه آشنا بود، خودش هم از 25 سالگی به طور جدی وارد صحنه فعالیت های عام المنفعه و اجتماعی شد و این شد که خانه ما محل رفت و آمد مردم و افراد سرشناس و با نفوذ شهر بود و من همانطور که برایشان چای میبردم حرف هایی را که میانشان رد و بدل میشد، میشنیدم.
ظاهرا ایشان مدتی عضو انجمن شهر و شهردار شهر بودهاند؟
بله ایشان از جوانی عضو انجمن شهر سده بود و در بسیاری از دورهها ریاست انجمن را به عهده داشت. در دهه 1330 نیز یک دوره شهردار شد ولی هیچگاه پولی از این بابت دریافت نمیکرد.
اسامی دیگر اعضای انجمن شهر را به خاطر دارید؟
انجمن تقریبا ازافراد ثابتی تشکیل میشد ولی گاهی تغییراتی میکرد. حاج سیدعلی آقا، امیرحسین خان، میرزاابوالحسن حیدری، حاج غلامعلی صادقی و در چند دوره آخر قدمعلی زهتاب و حاج حسن احمدی از اعضای انجمن بودند. حاج ابراهیم سرتیپی هم از فعالان شهر بود.3
اعضای انجمن از طریق انتخابات تعیین میشدند؟
بله، اما یادم هست نماینده های وقت شهر مانند مهندس پروشانی و حسن اوحدی4 جلساتی با پدرم تشکیل میدادند و طی آن افرادی که توانایی فعالیت داشتند را شناسایی و معرفی میکردند. البته محلات ورنوسفادران، خوزان و فروشان هر کدام سهمیه مشخصی در انجمن داشتند.
پدرتان کجا درس خوانده بودند؟
پدرم یکی از اولین دانش آموزان دبستان اسلامی به عنوان اولین دبستان سده بود و بارها خاطراتش را از ذهنیت منفی مردم راجع به مدرسه و تحصیل برایمان تعریف میکرد. حمله به دبستان و تخریب آن را به چشم دیده بود و میگفت ما حتی جرات نداشتیم از آب سقاخانه ها بخوریم چون متهم به بهاییت بودیم.
از نقش پدرتان در توسعه فضاهای آموزشی بگویید.
پدرم سالهای سال برای توسعه مدارس و تشویق به ادامه تحصیل دانش آموزان تلاش کرد. ردپای ایشان که به طور افتخاری به عنوان ناظر ساختمان مدارس اداره فرهنگ شهر فعال بود در خیلی از مدارس دیده میشود.
اولین دبیرستان سده مکان ثابتی نداشت و در سالهای آخر خانه بدوشی در خانه بختیاریها و در نزدیکی چهارشنبه بازار دایر بود. پدرم تصمیم گرفت ساختمانی مستقل برای تنها دبیرستان شهر دست و پا کرده و آن را از حالت استیجاری خارج کند. مجوز ساخت را از اداره فرهنگ گرفت، زمین فعلی دبیرستان عماد را با همکاری حاج میرزاجعفر و فرزندش حاج ابراهیم سرتیپی ودیگر خیران ورنوسفادران تهیه کرد و دبیرستان را با بودجه دولتی و حمایت های مردم احداث نمود و آنرا به پاس خدمات شایسته ابوالحسن سیادت (عماد الشریعه) در ساخت دبستان اسلامی، "عماد سیادت" نامید و به این ترتیب اولین دبیرستان مستقل شهر در سال 1335 احداث شد.
اواخر دهه 1330 که دکتر اقبال نخست وزیر وقت سفری به این منطقه داشت پدرم به عنوان رییس انجمن شهر از وی خواست مجوز تشکیل کلاس دوازدهم را در دبیرستان عماد صادر کند تا دانش آموزان مجبور نباشند برای ادامه تحصیل راهی اصفهان شوند وبه این ترتیب کلاس دوازدهم در دبیرستان عماد تاسیس شد.5
نظارتها و پیگیری های پدر برای احداث اولین هنرستان شهر (هنرستان شهید رجایی) در دهه 1340 به بار نشست و این هنرستان با بودجه دولتی در مقابل زایشگاه ساعی ساخته شد.
اواخر همین دهه پدر به خواست اهالی محله گاردر برای ساخت دبستانی دخترانه به نام "بنت الهدی" جنب مسجد بسته تلاش فراوان کرد که به بار نشست. این مدرسه به پیشنهاد مردم در مکانی که به خاکه کلا شهرت داشت و روزگاری کارخانه صابون سازی در آن دایر بود، ساخته شد.
در توسعه بهداشت و درمان چطور؟
آنروزها شیر و خورشید نقش اساسی در ارایه خدمات درمانی به مردم داشت و یکی از کارهای وی تاسیس شیر و خورشید بود. دکتر حاج آقا ابطحی اولین مدیرعامل شیر و خورشید و پدرم، حاج ابراهیم سرتیپی و نورالله نیکدل از اعضای هیات مدیره آن بودند.
رضا شاهین در احداث زایشگاه ساعی هم نقشی داشته است؟
به خوبی به خاطر دارم، دهه 1340 بود که پدرم یک روز محمدحسین ساعی را برای ناهار به خانه دعوت کرد و مشکلات موجود بدلیل نداشتن زایشگاه و تلفات ناشی از آنرا برایش تشریح کرد. پدر آن روز آقای ساعی را که در تهران صاحب یک کارخانه آرد بود تشویق به ساخت زایشگاه کرد و خودش هم پای کار ایستاد.6
پدرم همچنین مسیولیت بازسازی تنها بیمارستان شهر یعنی بیمارستان خوزان را به عهده داشت. اواخر دهه 1340 همزمان با نمایندگی حسن اوحدی تصمیم بر این شد که ساختمان فرسوده بیمارستان خوزان بازسازی شود. عملیات آغاز شد و تا پیروزی انقلاب سفت کاریاش به پایان رسید.
اوایل دهه 1360 چند نفر از بهداری به دیدن پدر آمدند و از او خواستند باز هم نظارت و پیگیری ساختمان بیمارستان را بپذیرد اما ایشان نپدیرفت و گفت من دیگر توان ندارم و وقتش است که جوانها به میدان بیایند.
پدرتان به جز حوزه های ذکر شده در حوزه های دیگر هم وارد میشد؟
پدر یک دوره هم به اصرار مردم میراب مادی گبر شد البته میرابی بیشتر در دست مهرابیهای کوشک بود که یکی شان مدتی شهردار همایونشهر بود.7
پدرم عضو شورای داوری بود و خانه مان محل رفت و آمد افرادی بود که درگیر مشکلی شده بودند و یا با یکدیگر اختلاف داشتند. گروهی هم برای معافیت از سربازی پسرهایی خانواده بی بضاعت تشکیل شده بود که پدرم هم از اعضای آن بود.
وی همچنین برای حل و فصل مسایل شهر با استانداری و همچنین تهران در ارتباط بود و خیلی وقتها از تلفنخانه8 برایش پیغام میآمد که فلان ساعت برای پاسخگویی به تلفن هایی که از اصفهان و تهران دارد آنجا حاضر شود. پدر از آنجا که مرتب به تهران رفت و آمد می کرد از یک مسافرخانه در تهران یک اتاق دایم کرایه کرده بود. مواقعی که در تهران بود با نمایندگان وقت مجلس و همچنین سیادت ها ارتباط تنگاتنگی داشت. پدر از این سفرها خاطرات زیادی برایمان به ارمغان می آورد.
چند پرسش هم در رابطه با محله گاردر داشته باشم،با توجه به اینکه ساکن محله گاردر بوده اید در طول این سالها شاهد سیلی در جوی گاردر نبودید؟
چرا خودم شاهد دو تا سیل در این نقطه بودهام. یکبار سیل در زمان دروی گندم و کوبیدن خرمنها رخ داد که آب بافههای گندم و حتی وسایل خرمن کوبی را هم با خودش برد.
یکبار دیگر هم آنقدر آب نهر بالا آمد که مردم برای جلوگیری از ورود آب به خانههایشان از هر وسیله ای از جمله لنگه درب و لحاف و تشک استفاده میکردند.
قدیمیترها از سیلی دیگر هم یاد میکردند که بخشی از تکیه گاردر را تخریب کرده بود.9
شنیدهام در اطراف جوی گاردر یخچال هم بوده، درست است؟
بله من آن یخچال و دیوارهای بلندش را که در مسیر صحرا کوشک و در کنار جوی گاردر درست شده بود، دیده بودم. یخچال که حالا تنها یک زمین گود از آن باقی مانده در نزدیکی محلی بود که بعدها چاه آب حاج علی شاه آنجا حفر شد.
از این یخچال چه استفاده ای میکردند؟
آب داخل آن هدایت میشد تا در زمستان یخ بزند و در فصل گرم یخ آنرا برداشت میکردند. شخصی به نام سیدباقر تکههای یخ را از این یخچال جدا میکرد و در خورجین الاغش میان کاه و گونی میگذاشت و توی کوچه ها میگشت. مردم تکههای یخ را میگرفتند و در ازایش نان، گندم یا تخم مرغ میدادند. بعضیها هم البته ده شاهی پول میدادند. سالها بعد آقای رئوفی که در ایستگاه بستنی فروشی دایر کرد، یخ کارخانهای به فروش میرساند. مقداری از یخ خریداری شده را داخل فلاسک می ریختیم و بقیه را میان کاه و گونی در صندوق های چوبی نگه میداشتیم. البته همه توان خرید یخ نداشتند.
راجع به نام خانوادگی تان "شاهین" بگویید.
عموی بزرگم دختر دکتر شاهین یکی از اهالی اصفهان را به همسری میگیرد. هنگام انتخاب نام خانوادگی پدربزرگم که کدخدای محل بود همین نام خانوادگی را انتخاب میکند. آن زمان مردم برای انتخاب نام خانوادگی خود به خانه کدخدا که مامور سجل آنجا حاضر بود مراجعه میکردند. کدخداها بعضی از اهالی را تشویق میکردند شهرت انتخابی آنها را برگزینند. پدر بزرگ هم همین کار را میکند و عده ای از اهالی گاردر شهرت شاهین را برخود می گذارند.
افرادی از محله گاردر را میشناسید که صاحب نفوذ و دارای مسولیت بوده باشند ؟
بله و آنها نه تنها در سطح شهر بلکه کشور صاحب منصب بودند یکی از آنها علی ایراننژاد پدربزرگ مادری بنده و معروف به ارباب بود. ایشان خود از اهالی زاغ آباد بود و همسرش از اهالی گاردر بود. از جمله اقدامات حاج علی که ریاست حزب کشاورزان سده را نیز بر عهده داشت، تکمیل خیابان ورنوسفادران (امام شمالی) بود.10
فرد سرشناس دیگر حاج محمد اشرفی بود. او مدعی العموم استان اصفهان و فارس بود و خانه اش در نزدیکی خانه پدر بزرگم قرار داشت
از دیگر افراد سرشناس محمدعلی اوحدی معروف به اوحدی بزرگ بود. او از رجال کشوری و نماینده چند دوره مردم اصفهان در مجلس شورای ملی بود. به محل رفت و آمد داشت و خصوصا در ایام محرم و صفر در حسینیه سخنرانی میکرد. شنیدم در یکی از سخنرانی هایش پیشنهاد راه اندازی کتابخانه و کلاس آموزشی در حسینیه را مطرح کرده اما مردم موافقت نکردند.
نفر بعدی حسن اوحدی است که دو دوره نماینده مردم ماربین و همایونشهر درمجلس شورای ملی شد.11
حاج شیخ مهدی اشرفی واعظ توانا وامام جماعت سرشناس مسجد بسته هم شهرت خاصی داشت و با پدرم رابطه خوبی داشت.
یکی دیگر از نامیان گاردر حاج حیدرآقا اشرفی فرزند حاج محمد اشرفی بود که چند دوره شهردار سده و شهرهای دیگر بود.
حاج محمدحسین ساعی نامدار دیگر محله می باشد که مردم بیشتر با نام او آشنا هستند وی در دهه 1340 زایشگاه شیر و خورشید ساعی و غسالخانه قبرستان گاردر را ساخت.
...........................
1- محله گارد یکی ازمحلات بزرگ ورنوسفادران خمینیشهر است که در دوسوی بخش مرکزی نهرگاردر یا گبر واقع شده است. نهر مذکور آب رودخانه زاینده رود را به شرق، یعنی گز و برخوار و دهنو و... منتقل میکند. خیابان های شریعتی شمالی، امام شمالی و شهید منتظری این نهر و محل را قطع میکنند. شرق خیابان امام شمالی به پایین چارو و غرب بلوار شهید منتظری به علیرضا معروف است. قبرستان گاردر و املاک زراعی در انتهای این بخش قرار دارد. قدیمیترین بخش گاردر در حد فاصل بین خیابان امام شمالی تا بلوار شهید محمد منتظری واقع است. محل بسته هم در همین بخش از محله واقع میباشد. گاردر بناهای قدیمی متعددی دارد. مسجد و حمام گاردر از دوران صفوی، مسجد بسته از زمان فتحعلی شاه، حسینیه گاردر از دوران قاجار از جمله آنها میباشد. در محله گاردر و بسته خانه های بزرگ و مجللی در دوران قاجار بنا نهاده شده که از بین آنها تالارآقا علیاکبر تخریب و منزل ساعی و ایمانی و حاج صادقی ها پا برجاست.
گاردر ازطریق سه راه قنادیها به بازار ورنوسفادران مرتبط و در ابتدای این مسیر کاروانسرایی وجود داشته است. در مسیر نهر گاردر آسیاب های آبی متعدد و یخچال طبیعی وجود داشته است. یک آسیاب که سنگهای آن را شتر می چرخانده نیز جنب کاروانسرا وجود داشته است.
جنب مسجد آقاعلی اکبر یک کارخانه صابون سازی و روبروی آن یک کارخانه رزازی وجود داشته که وقف مسجد شدهاند.
2- رضا شاهین (1366- 1297 ) فرزند سلطان محمدعلی کدخدای محل گاردر وی در آرامستان گاردر مدفون است.
3، 5، 9 و 10 - شاهین، محمدعلی، پیمانی، لیلا، راویان ماربین(1)، اصفهان، گفتمان اندیشه، 1398، ص72، 47، 83 و 88.
4 و 11- شاهین، محمدعلی راویان ماربین جلد،4
.از حزب توده تا حزب رستاخیز.
6-این زابشگاه به همت خیران به بیمارستان بزرگ ساعی در دهه 1390 تبدیل شد.
7- مهرابی: علی مهرابی کوشکی از ملّاکین کوشک که به ملاعلی خان معروف بود. او یکی از شهرداران دهه 1330 اصفهان و شهردار همایونشهر در اوایل دهه 1340 بود.
8-تلفنخانه: در آبان 1313 خط تلفنی برای امکان مکالمه بین اصفهان و سده راه اندازی گردید. سالیان طولانی تماس تلفنی از سده با نقاط دیگر تنها از طریق تلفنخانه صورت میگرفت در دهه 1340 تلفنخانه در خیابان ورنوسفادران چند خط تلفن و سه اطاقک داشت. واگذاری خط تلفن به مردم همایونشهر از سالهای اولیه دهه 1350 آغاز شد. این خطوط تلفن شخصی چهار شماره ای بودند.