پاسدار شهید محمدرحیم (حامد) صفاریان
تولد: سال 1362
دانش آموخته دانشگاه امام حسین (ع)
شهادت : سحرگاه شنبه 31 خردادماه
علت شهادت : حمله پهبادی رژیم غاصب صهیونیستی
آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده سیدمحمد(ص)
پاسدار رشید اسلام محمدرحیم (حامد) صفاریان هنگامی که منتظر بود دوست و هم رزمش نماز صبح را به جا بیاورد و برگردد تا او بتواند برای ادای فریضه نماز، پستش را ترک کند، طی حمله پهبادی رژیم غاصب صهیونیستی شربت شهادت نوشید و به آروزی دیرینه اش رسید.
حامد بود و اهل ورزش حرفه ای در رشته آمادگی جسمانی. فرزند اول خانواده سه نفره اش بود و دست پرورده پدری متعهد و متدین؛ سردار مهدی صفاریان یکی از خلبانان زبده سپاه پاسداران.
اگر چه در رده بالای نظامی در استان اصفهان فعال بود اما همواره میان دوست و آشنا خود را نیروی تربیت بدنی سپاه پاسداران معرفی می کرد. در واقعیت هم البته به امورات ورزش همکارانش توجه نشان می داد.
نظم در امور از جمله ویژگی های بارز حامد بود. ساعت خواب و بیداری اش مشخص و بدون تغییر بود. حتی ساعت رفت و آمدش به هیات، به محل خدمت و به خانه. اتاقش همیشه تمیز و مرتب بود و به آراستگی ظاهر بسیار اهیمت می داد.
پای ثابت هیات سیدرضا نریمانی بود و خادم حرم آستان زینبیه اصفهان. آرام بود و بی هیاهو. مهربانی اش آنقدر بود که هیچوقت دلی را نیازرده باشد و آنقدر به قانون اهمیت می داد که به جرات بتوان گفت هیچوقت هیچ چراغ قرمزی را رد نکرده و تن به سرعت غیرمجاز نداده باشد. حالا چه این قانون از طرف خدا آمده باشد و چه قوانینی که انسان ها وضع کرده باشند.
آرمانش شهادت بود و تا آخرین لحظه پای آرمانش ایستاد. آنقدر وقف کار و ماموریت های کاری بود که زندگی شخصی اش را تحت الشعاع قرار داده بود. به دلیل تعهد کاری ازدواج نکرد. خانواده اش می گویند: یاد نداریم سر سفره هفت سین یا سیزده به در در کنار ما باشد همیشه به جای همکاران متاهلش سر پست می ایستاد تا آنها به زن و بچه هایشان برسند. در خانه اش گلخانه ای داشت با چیدمانی شهدایی. هر بار که شهیدی تازه به جمع شهدا می پیوست عکس او را در گلخانه نصب می کرد. دنبال عکس هر شهیدی می گشتی در آلبوم عکس هایش پیدا می کردی.
همرزمانش می گویند: این روزها انگار عشقش به شهادت خیلی بیشتر شده بود. دیگر پای ماندن نداشت و خدا پاداش رشادت ها، صبوری ها و همه خوبی هایش را یک جا داد و لباس شهادت را بر قامتش پوشاند.
خبر شهادتش که منتشر شد پدر و مادرش مکه بودند. تنها خواهرش با شنیدن این خبر گفت: " برادرم فدای سر آقا"