محمدعلی شاهین
سلام و علیک کلاف کنی
چه بسا وقت هایی که آدم ها دلتنگ تنهایی بودند و می خواستند هم زبان داشته باشند و با کسی صحبت کنند و چه کسی بهتر از همسایه و اطرافیان، اما همین طوری که نمی شه سراغ کسی رفت. اگر کاری بود مثلا همسایه میهمان داشت و یا آش می پخت و یا مواردی از این قبیل خوب طبیعی بود که به خانه او بروی و مثلا سبزی پاک کنی، دیگ بار بگذاری و یا تو شستن ظروف و آماده کردن وسایل و غیره هم به او کمک کنی و هم با او همزبان شوی و از تنهایی در بیایی به هر صورت باید توجیهی، دلیلی برای حضور توی خانه دیگران داشته باشی حتی اگر کمک کردن به پاک کردن سبزی بود که هم فال بود و هم تماشا پر واضع است که این رفتار محاسن و معایب خودش را داشت ولی پر مسلم است که ضمن این که در و همسایه از حال و روز هم با خبر بودند چه بسا که مانع افسردگی افراد هم می شد. حال مواردی بود که بهانه ای برای رفتن به خانه دیگران نبود نه مراسمی بود، نه آش می پختند، نه میهمان در کار بود آن وقت بود که بهانه ای می بایست تراشید. مثلا دید طرف سرکه نینداخته که کمک بخواهد تا آن ها را صاف کند چنانچه در این شعرقدیمی بیان می شود.
سلام و علیک کلاف کنی سرکه داری که صاف کنیم
یا
سلام و علیک کلاف کنی دوشکی داری کلاف کنیم
و یا به بهانه این که مرغ من به خانه شما نیامنده و تخم روی طاقچه شما نگذاشته همسایه را صدا زد و گفت: آهای همسایه کجایی مرغ من تو خانه شما نیست، آن جا تخم نگذاشته (1)و این ها بهانه میشد برای لختی دورهمی و حرف زدن و چه بسا ساعت ها وقت پر کردن.
با شنیدن این اشعار صاحب خانه متوجه بهانه گوینده اشعار می شد که به دنبال یک مخاطب می گردد و اگر او هم بیکار بود و آمادگی صحبت، جواب مناسب می داد و اگر نه مثلا شعری می خواند که مفهومش این بود که سرکه ای برای صاف کردن و یا دوشکی برای کلاف کردن نداریم و یا اساسا مرغ در کار نیست و مرغ ترا گربه خورده است. و خواننده شعر متوجه می شد که او آمادگی و وقت صحبت کردن را ندارد.
تعبیر دیگری که از این اشعار می شود این است که بی مورد و بی دلیل نباید به خانه کسی رفت باید حتما دلیلی وجود داشته باشد تا درب خانه کسی را زد.
1) اصل این محاوره به زبان ولاتی است که دراین نوشته ترجمه آن آورده شده است.