آن زمان که نه از تالار خبری بود آدم های عروس به خانه پدر عروس و آدم های داماد به خانه پدر داماد دعوت می شدند.
ترانه ها و نغمه ها و اشعار هم خوانده می شد، با ضرب گرفتن با دله ای و گاه تنها با دست و چاپول اما آنچه می خواندند جریان زندگی بود و اسباب سرگرمی و تفرج حضار، همه محلی و برآمده از حال و هوای آن روزگاران و نشاط آور.
عمو گله دار بود و جریان زن گرفتن چوپان ساده دل و چشم و گوش بسته و یا نمایش لباس شستن عروس خانواده با برخوردهای چندگانه با یار (شوهر) و مادرشوهر و یا داستان مرد سبزی فروشی که با خرش ودر هنگام سبزی فروشی دنبال یار می گشت و اشعاری در باره او که دستمایه طنز داشت. این مناسبت فرصت خوبی بود تا سر به سر کسانی گذاشته شود که در حالت عادی سر به سر گذاشتن شان محال بود و در مراسم عروسی مجاز، مانند معتمدین محل و پولدارها و کدخداها و کلا صاحبان منصب ومال. این گونه ترانه ها اغلب همراه با نمایش بود بازیگران هم البته مدعوین بودند که سابقه اجرا در مراسم عروسی های گذشته را داشتند، یکی عروس می شد، یکی مادر شوهر و یکی مرد سبزی فروش و دیگری پسرک چوپان و یکی ارباب و غیره .همه از اهالی محل وهمسایه ها بودند، از قبل معلوم بود که چه کسی چه شعری را می خواند ویا نقش کی را بازی می کند. جالب اینکه این بازیگران محلی که فقط برای عروسی دوستان واقوام و دل خودشان واز روی میل و بدون جیره و مواجب گاه فقط با گرفتن شیرینی برنامه اجرا می کردند لباس مناسب نقش خود هم آماده داشتند که اگراحتمالا کسی می خواست نقش آنها را اجرا کند کارش به آن لباس گیر می کرد. بازار شعر خوانی ونمایش البته در بین خانم ها داغتر بود ولی در بین آقایان هم کم و بیش دیده می شد، یکی مرغ پاکوتاه را می خواند و دیگری ای یار مبارک بادا و آن یکی سوزم سوزم و گاه دسته جمعی دانی و دانی شب و روزت سیاه را سر می دادند.